خاطره بازی با خاطرات روزهای فراموش نشدنی انقلاب در تاریخ خراسان شمالی
تعداد بازدید : 3
رژه «همافرها» در مسجد انقلاب بجنورد
حیدرزاده
19 بهمن 57 یادآور روز بزرگی است؛ روزی که هنوز انقلاب به پیروزی نرسیده اما عرصه بر حکومت شاهنشاهی آن قدر تنگ شده بود که نفس های آخر را می کشید، حوادث یکی پس از دیگری اتفاق می افتاد و لحظه پیروزی نزدیک و نزدیک تر می شد. یکی از این حوادث مهم، بیعت نیروی هوایی ارتش با امام خمینی(ره) در ۱۹ بهمن سال 57 است؛ روزی که آب پاکی بر دست دوستداران شاهنشاه ریخته و موجب ناامیدی آن ها شد. کارکنان نیروی هوایی ارتش به خصوص «همافران» با بیعت کردن با امام(ره) گام بزرگی در این پیروزی برداشتند و یکی از قشنگ ترین خاطرات انقلاب را رقم زدند. در پایگاه هوایی «شهرآباد» هم تعداد زیادی از کارکنان نیروی هوایی و خانواده های شان که در خانه های سازمانی ساکن بودند، حال و هوای خاصی داشتند. اگر چه از پایتخت و شهر دور بودند اما به خوبی توانستند در انقلاب نقش داشته باشند و به مردم انقلابی پیوسته بودند و مخفیانه مبارزه می کردند و در توزیع اعلامیه ها و عکس های امام(ره) و همچنین آگاه کردن افراد دیگر نقش مهمی داشتند. مسجد انقلاب هم به عنوان مهم ترین پایگاه انقلابی در آن دوران که بر در و دیوارش خاطرات روزهای انقلاب نقش بسته است، شاهد رژه نیروهای ارتش بود که نوید انقلاب و بوی خوش پیروزی را می داد، روزی که شهر غرق در نور شد.
تجمع مردم و همافران در مسجد انقلاب
«غلام نوروزی» یکی از شهروندان بجنوردی به روزی که همافران شهرآباد به بجنورد آمدند و مردم از آن ها استقبال کردند، اشاره می کند. او می گوید: همزمان با بیعت نیروی هوایی با امام(ره) در تهران، همافران شهرآباد نیز در صحن مسجد انقلاب جمع شدند، صفوف بسیار منظم و فشرده ای تشکیل دادند و مردم نیز از تمام قشرها در این مراسم حضور داشتند.
او می افزاید: بیشتر همافران این پایگاه در این مکان حضور داشتند و یکی از آن ها با بلندگوی دستی اعلام بیعت کرد و مردم نیز در وصف این نیروها شعار می دادند و همچنین مرحوم آیت ا... «مهمان نواز» سخنرانی کرد.او تصریح می کند: با این که صحن مسجد کوچک بود اما همافران به شکل منسجم رژه رفتند، جای سوزن انداختن نبود و شور و حال عجیبی در فضا حکم فرما شده بود.
او خاطرنشان می کند: بعد از این مراسم، از مسجد انقلاب به سمت میدان شهید راهپیمایی انجام شد و حرکت تاریخی و خاطره دیگری در دفتر انقلاب در بجنورد به ثبت رسید.«ارتش برادر ماست، خمینی رهبر ماست»، «همافر قهرمان، خدانگهدارتان» و «برادر ارتشی خدانگهدار تو، بمیرد بمیرد دشمن خونخوار تو» از جمله شعارهایی است که «نوروزی» به آن ها اشاره می کند و می افزاید: مردم در آن روز تاریخی این شعار ها را سر می دادند.
نتیجه تلاش ها
«سعیدی» شهروندی دیگر است که می گوید: همبستگی ارتش با مردم و حضور آن ها در مسجد انقلاب و حضور مردم بدون ترس و واهمه در بین آن ها به یکی از بهترین خاطرات جوانی ام تبدیل شده است، روزی که امیدمان به پیروزی و آینده ای که انتظارش را داشتیم، بیشتر شد و خوشحال شدیم از این که به موفقیت نزدیک شده ایم.
او که آن زمان در خانه ای در یکی از کوچه های مجاور مسجد انقلاب ساکن بود، اضافه می کند: وقتی شنیدم همافران قرار است در این مسجد رژه بروند بی قرار شدم، من که تشنه انقلاب بودم و تنها کاری که از دستم برمی آمد، پخش اعلامیه بود می توانستم حالا از نزدیک نتیجه پیگیری ها و تلاش خود و امثال خودم را ببینم و هرگز آن لحظه ناب را فراموش نخواهم کرد.
او تصریح می کند: هنوز هم با دیدن عکس های آن روز قلب ام به شدت می تپد؛ روزی که همافران با مردم یکی شدند و چیزی به پیروزی انقلاب نمانده بود.
وی می افزاید: حتی آن هایی که می دانستم مخالف انقلاب هستند و به پیروزی آن امیدی نداشتند با دیدن این صحنه باشکوه دچار تردید شدند.
تثبیت انقلاب
یکی از شهروندان بجنوردی که در سال 57 در نیروی هوایی شیراز خدمت می کرد، با یادآوری خاطرات 19 بهمن 57، می گوید: نیروی هوایی هوشیار و بیدار بود و با امام(ره) بیعت کرد، به خصوص کارکنان دلیر همافران که از سواد بالایی برخوردار بودند و به علوم و فنون هوایی آگاهی کامل داشتند و بیشتر آن ها دوره های خود را در آمریکا گذرانده بودند، با بیعت کردن با بنیان گذار کبیر انقلاب اسلامی در تثبیت انقلاب نقش بزرگی داشتند.
او می افزاید: من و همافران دیگر که از نقاط مختلف کشور گرد هم آمده بودیم، در 19 بهمن مقابل امام(ره) رژه رفتیم و اعلام همبستگی کردیم و متعاقب آن نیروهای دیگر نیز به انقلاب پیوستند.او از جوش و خروش همافران در آن روز بزرگ و شادی و امیدی که در دل آن ها ایجاد شده بود سخن می گوید، روزی که سرنوشت ساز بود و انتشار عکس این رویداد در روزنامه تاثیر زیادی در بین مردم داشت به طوری که آن ها متوجه پیوستن نیروی هوایی به ملت شدند و هر جا کارکنان این نیرو را می دیدند از آن ها استقبال می کردند.او با اشاره به سرمایه گذاری شاه ملعون در بخش نیروهای نظامی به ویژه نیروی هوایی و تربیت تعداد زیادی از نیروها در آمریکا، اظهارمی کند: شاه تصور می کرد ارتش از او حمایت می کند و می تواند قدرت از دست رفته اش را باز پس گیرد اما برعکس، این نیروها به مردم انقلابی پیوستند، به خصوص رژه همافران در برابر امام(ره) آن چه را که شاه رشته کرده بود، پنبه کرد.
او که در آن زمان 23 ساله بود، ادامه می دهد: ابتدا با لباس شخصی رفتیم و لباس های نظامی مان را که داخل ساک گذاشته بودیم، پوشیدیم و به سوی مدرسه علوی که امام(ره) در آن جا بود رژه رفتیم و به این شکل بیعت خود را اعلام کردیم.
او خاطرنشان می کند: با خروج نیروهای آمریکایی از کشور، آن ها فکر می کردند هواپیماهای ما زمین گیر می شوند اما در زمان جنگ تحمیلی با داشتن متخصصان فنی از این هواپیماها استفاده کردیم.
ممنوع الخروج
آن زمان در پایگاه نظامی شهرآباد مانه و سملقان، فعالان انقلابی اگر چه نتوانستند در روز 19 بهمن 57 خود را به مراسم باشکوه بیعت با امام(ره) برسانند اما خاطرات جالب توجهی از مبارزات خود در آن ایام دارند. حتی تصورش هم دلهره آور است که عده ای در پایگاه نظامی ساز مخالف با رژیم شاهنشاهی می زدند و اعلامیه و عکس امام خمینی(ره) را منتشر می کردند؛ جوانان پرشور و جسوری که قطره ای از دریای بیکران مبارزان علیه رژیم طاغوت بودند.
یکی از این جوانان «محمد آخته» همافری است که در این پایگاه خدمت می کرد. او می گوید: با توجه به این که وارد جریان انقلاب شده بودم هر دفعه که به بجنورد می آمدم، عکس ها و شب نامه ها را به شکل مخفیانه به پایگاه می آوردم و آن ها را پخش می کردم. پس از چند ماه اطلاعات پایگاه متوجه فعالیت ام شد و مرا برای دادن توضیحات احضار کرد. آن زمان که داشتن خودروی ژیان و پیکان هم ارزشمند بود من تویوتا داشتم و آن ها می گفتند تو که آدم مرفهی هستی و زندگی خوبی داری چرا این کارها را می کنی؟ اعتراف کن و بگو جوان و خام بودم تا شاید بخشیده شوی اما من چیزی نگفتم.
او با بیان این که ساعت ها مرا در اتاقی تاریک نگه می داشتند تا بترسم، می افزاید: چیزی نگذشت که ممنوع الخروج شدم و دیگر اجازه نداشتم از پایگاه خارج شوم و حتی نگهبانی دادن توسط من هم ممنوع شد.او می گوید: تعداد دیگری از همافران نیز در این پایگاه به شکل زیرزمینی فعالیت می کردند، حتی 2 نفر از آن ها را به طور شبانه با هواپیما بردند ولی من تا زمانی که انقلاب شد در آن جا حضور داشتم.
او همچنین به خاطره روزی که همراه با سایر همافران پایگاه برای پیوستن به مردم راهی بجنورد شده بود و شور و حال آن روز اشاره می کند و می گوید: در محلی به نام کافه صحرا، در محور بدرانلو مردم به استقبال ما آمده بودند و با گل و شیرینی ابراز خوشحالی می کردند و زمانی که از خودرو پیاده شدم مردم چندین حلقه گل دور گردنم انداختند و این گونه خوشحالی خود را از پیروزی و پیوستن ارتش به انقلاب نشان دادند.
یک بغل عکس امام(ره)
در عین حال، همسر یکی از همافران که در سال 57 در پایگاه شهرآباد زندگی می کرد، می گوید: همسر و برادرم جوانان انقلابی بودند که عکس های امام خمینی(ره) و اعلامیه ها را پخش می کردند، همسرم که در بخش کنترل هواپیما بود آن ها را از برادرم می گرفت و با خودش به پایگاه می آورد و آن ها را در قسمت رادار پخش می کرد یا روی دیوار خانه ها می چسباند.
«وحدانی» با بیان این که بعد از 2 ماه فعالیت همسرش، اطلاعات پایگاه او را چند بار احضار کرد، می افزاید: یک روز برادرم به شهرآباد آمد و یک بغل عکس امام(ره) را با خود آورد و همسرم آن ها را نیمه شب روی دیوارها چسباند.
او با اشاره به این که نیروی هوایی پشتیبان بنیان گذار انقلاب بود، اضافه می کند: مادر پیرم همیشه می ترسید برادرم را به واسطه دست داشتن در انتشار اعلامیه ها دستگیر کنند، حتی ما عکس ها و اعلامیه ها را در کمدی که در منزل مادرم بود پنهان می کردیم و روی آن وسایل می ریختیم تا اگر ماموران به خانه ریختند آن ها را پیدا نکنند.او که در آن زمان مادر یک دختر یک ساله و یک پسر 2 ساله بود، تصریح می کند: 2 بانوی باحجاب هم در پایگاه بودند که برای خانم ها در مسجد یا خانه ها به شکل پنهانی سخنرانی می کردند تا آن هایی که سواد نداشتند از جریان انقلاب مطلع شوند.او درباره استقبال مردم بجنورد از نیروی هوایی شهرآباد تصریح می کند: آن روز غوغایی برپا بود، مردم با گل، شیرینی و شکلات به استقبال ما آمده بودند و روی خودروها شکلات و گل می انداختند، حتی زیر پای بچه ها هم پر از شکلات شده بود. اولین خودرو ما بودیم که وقتی از آن پیاده شدیم با حلقه های گل به ما خوشامد گفتند و آن ها را دور گردن همسرم انداختند.
به گفته «وحدانی» مردم تا چهارراه قیام کارکنان نیروی هوایی پایگاه شهرآباد را همراهی کرده بودند و صدای بوق و فریاد شادی فضای باشکوهی را ایجاد کرده بود؛ فضایی که رسیدن فصل انقلاب را نوید می داد.