گرمای تموز
روزگاری است که دردت شده در من جاری
زجرکش کرده مرا بستر این بیماری
باورت می کنم ای عشق! تو هم باور کن
دلم از دست تو برداشته زخمی کاری
من به شهریور چشم تو ارادت دارم
تو به دی ماه دلم گوشه ی چشمی داری؟
همچنان کشته مژگان توام، حرفی نیست
گرچه این هم شده دیگر سخنی تکراری
پشت گرمم به تو، گرمای تموزی انگار
پشت گرمم به تو ای عشق! اگر بگذاری
جواد کلیدری
صبح خیلی زود
صبح است
صبح خیلی زود
و بیدار شده ام
تا دوست داشتنت را
زودتر از روزهای قبل
شروع کنم
لیلا کردبچه
پنجرهای خالی
درست مثل فنجان قهوه
که ته میکشد
پنجره
کمکم از تصویر تو
تهی میشود
حالا
من ماندهام و
پنجرهای خالی و
فنجان قهوهای
که از حرفهای نگفته
پشیمان است
گروس عبدالملکیان