گفت و گو با یک سوداگر مواد
تعداد بازدید : 239
ماندگاری ناخوشی ها حاصل خوشی های زودگذر
صدیقی
5 سال از آن روزی که به خاطر سوداگری مواد زندانی شد می گذرد. گذر روزگار شیارهای زیادی در چهره اش ایجاد کرده است.
با تجربه مزه مزه کردن خوشی های زودگذر، ناخوشی های ماندگاری را برای خود و خانواده اش به ارمغان آورد. به گفته خودش آزادی از زندان برایش به آرزوی دیرینه ای تبدیل شده و گذشتن دقایق برایش مثل روز و گذشتن روزها برایش مثل سال می ماند.
اگر چه دستش از اصلاح گذشته اش کوتاه شده اما برای آینده اش برنامه دارد تا دیگر در تله شیطان گرفتار نشود. غم در نگاهش موج می زند و اشک روی گونه هایش می غلتد اما از آینده ناامید نیست و با بغض می گوید: آرزو دارم یک بار دیگر به گذشته ام برگردم و وارد راه درست شوم تا چنین سرنوشت غم انگیزی برایم رقم نخورد.
در ادامه گفت و گوی خبرنگار ما را با سوداگرمواد می خوانید.
چند وقت است و به چه جرمی در زندان هستی؟
5سال است که به خاطر قاچاق مواد، عمرم را در پشت میله های زندان سپری می کنم.
شغل ات چه بود؟ متاهل هستی؟
کارگر ساختمانی بودم و در کنارش گاهی کشاورزی می کردم. چند فرزند دارم که از شرم، روی دیدن آن ها را ندارم.
برای کسی مواد جا به جا می کردی؟
نه اکثر مشتریانم کارگر بودند. در واقع مواد از نوع صنعتی را برای کارگران معتاد روستایی که سر زمین کار می کردند، می بردم .
سابقه کیفری داری؟ چه حکمی برایت صادر شد؟
سابقه کیفری دارم. بار اول 2سال حبس برایم صادر شد، بار دوم 3سال و بار سوم هم 10سال به مدت حبس های قبلی ام اضافه شد.
چرا از گذشته عبرت نگرفتی و دوباره سمت قاچاق مواد رفتی؟
بیکاری و فقر آدم را از پا می اندازد. زمانی که به زندان افتادم همه چیزم را از دست دادم و البته این ها بیشتر به خاطر طمع ورزی ام بود و اگر به درآمد کارگری بسنده می کردم شاید زندگی ام در این باتلاق نمی افتاد.
اعتیاد داری؟
از 20 سالگی انواع مواد را تجربه کرده ام.
چرا موقع مرخصی از زندان سراغ قاچاق مواد می رفتی؟
زمانی که از زندان به مرخصی می رفتم به خاطر شرایط بد زندگی ام وسوسه می شدم و سراغ مواد می رفتم. البته دوستان نابابم بیشتر در این قضیه دخیل بودند؛ زمانی که آن ها متوجه می شدند در بیرون از زندان و در مرخصی هستم سراغم می آمدند و با وعده های توخالی می گفتند که زندگی از راه درست سرپا نمی شود و با خلاف است که آدم به جایی می رسد و دوباره مرا وارد گرداب قاچاق مواد می کردند.
چه نوع موادی مصرف می کردی؟
از مواد سنتی شروع کردم. در تهران کارگری می کردم و برای تحمل دوری از خانواده و البته سرپا نگه داشتن خودم به مصرف مواد روی آوردم. بعد از چند سال غوطه ور شدن در مواد سنتی، مصرف مواد صنعتی را شروع کردم که گرفتاری هایم بعد از این ماجرا پیش آمد.
البته بیشتر بلاها به خاطر رفاقت با آدم های ناباب سر آدم می آید. دوستانم زمانی که شیشه مصرف می کردند به من می گفتند با مصرف چند بار آن آدم معتاد نمی شود اما در عوض خیلی سرحال می شود. البته خودم هم می خواستم آن را تجربه کنم چون مصرف مواد سنتی دیگر برایم عادی شده بود و مرا راضی نمی کرد. با این دست فرمان و تفکر غلط پیش رفتم تا این که به شیشه وابسته شدم و در تله افتادم.
گفتی ساقی کارگران بودی؟
بله. چون سرکارگر بودم اکثر کارگرانی که به شیشه اعتیاد داشتند از من می خواستند که برای آن ها مواد ببرم، چون خودشان وقت و پول اضافه برای پرداخت کرایه ماشین نداشتند. خودم مصرف کننده شیشه بودم و بعد از آن به غیر از کارگران برای سایر معتادان هم مواد به روستا می بردم.
چطور دستگیر شدی؟
زمانی که بعد از خرید مواد قصد داشتم به روستا برگردم در مسیر دستگیر شدم و بعد از آن هم به زندان افتادم.
خانواده ات با این ماجرا چطور برخورد کردند؟
پسر بزرگم بعد از زندانی شدنم درسش را رها کرد و سراغ کارگری رفت تا مخارج زندگی خانواده ام را تامین کند و باری از روی دوش مادرش بردارد. با ندانم کاری آینده فرزندانم را سیاه کردم و علاوه بر آن، بیش از گذشته زندگی را برای خانواده ام سخت و طاقت فرسا کردم.