پارکی پر از دود هپروتی ها
صدیقی
وزش باد، شاخه های درختان را تکان می دهد و هپروتیها دل رهگذران را می لرزانند. اگر از پارک بالا بروی ناگهان شهر زیر پایت گم و ریه هایت پر از هوا می شود اما قسمتی از محوطه پارک در قرق فضایی هاست که ریه های شان از دود پر می شود.
دیدن بعضی از صحنه ها در پارک دوبرار در جنوب شهر بجنورد میخکوبت می کند! تفریح تعدادی از نوجوانان و جوانان سرازیر شده به این پارک با همه فرق دارد؛ جنس شان از نوع فضایی است، نه از جنس بازی های سالم. این روزها با گرم شدن هوا حضورشان در پارک معروف هر روز پررنگ و داغ تر از گذشته و دهان شان تا بناگوش باز می شود؛ پارکی که برخی ساعات پر از دود هپروتی ها می شود.
فضانوردی پشت درختان!
حاشیه و گوشه و کنار یک پارک واقع در جنوب غربی بجنورد برخی روزها شاهد دورهمی تعدادی از جوانان و نوجوانانی است که پشت بوته ها و درختان تو در تو پناه می گیرند تا مشغول فضانوردی شوند.
یکی سیخ به سنجاق می زند و دیگری سوزن به دست و برخی هم نوشیدنی های غیرمجاز مصرف می کنند. بعد از آن دنیا دور سرشان می چرخد. برای پیدا کردن شان کافی است جاده خاکی پارک بزرگ را که به ریه های شهر معروف است، بالا بروی و در مسیر، هپروتی ها را ببینی. با یکی از اهالی شهرک برای پیاده روی راهی پارک می شوم تا ببینم اوضاع از چه قرار است.در وهله اول چند جاده خاکی که از جاده اصلی و دل پارک انشعاب گرفته است و به انتهای پارک می رود، خودنمایی می کند. وقتی با همراهم یکی از جاده های خاکی را که مسیر ناهموار دارد، در پیش می گیرم ناگهان در گودی نسبتاً پنهان پارک که با علف و بوته های بلند پوشیده شده است، با صحنه عجیبی مواجه می شوم.
بلند شدن دود
صدای خنده چند جوان که زیر درختان بدون نگرانی خاصی لم داده اند، به گوش می رسد. انگار دود از سرشان بلند می شود اما در واقع دود را از ریه های شان به هوا می فرستند و قاه قاه می خندند. مسیر نزدیک به جوانان از خود بیخود شده را انتخاب می کنیم. هر چقدر به محل نزدیک تر می شویم صدای قهقهه آن ها واضح تر و حرکات موزون شان دیده می شود. جوان ها سرشان را به سوی ما می چرخانند اما آب توی دل شان تکان نمی خورد. با تعارف یکی از آن ها بهانه دست مان می آید که نزدیک شویم. تعدادشان زیاد نیست و سن شان بین 15 تا 25 سال است. یکی سیگاری و دیگری نی به لب دارد و چند نفر لیوان به دست نوشیدنی شان را سر می کشند و صدای نامفهومی از حلق آن ها بیرون می آید.
یکی از فضایی ها که فاز نشئه به خودش گرفته رو به من با لحن خاصی می گوید: «داش بفرما. البته تعارف نداره عشقی ها خودشان می یان وسط!» با تکان دادن سر جوابش را می دهم، دوباره رو به دوستم می گوید: «شما چطور رفیق؟ خجالت نکشی بیا مجلس بی ریاست، اگه رونق نداره عوضش صفا داره، اونم چه صفایی. ای دنیای بی مروت که صفا رو از ما گرفتی (بعداً فهمیدم منظورش دختر مورد علاقه اش است!)» این بار دوستش که سیگار بر لب دارد و دستانش پر از تتوست، رو به من می گوید: «آره این داداش مون تیر عشق کنج قلب اش رو سوراخ کرده! البته بگم بی پولی صفاشو ازش گرفت، چون باباش می گفت خاطرخواه دخترش بایستی کار و بار و یک بقچه پول داشته باشه ولی این گور نداره که کفن داشته باشه!»
دوستان هپروتی اش با شنیدن این جملات به ظاهر طنز اما تلخ برای لحظاتی خنده بر لب شان می نشیند و فضا عوض می شود. وقتی از آن ها سوال می کنم چرا به جای رفتن به دنبال یک کار خوب، دنبال مصرف مواد و نوشیدنی های غیرمجاز هستند؟ یکی از آن ها پاسخ می دهد: «دلت خوشه ها، کدوم کار؟ هر کاری پول می خواد. تو بیا از کف دستم مو بکن می تونی؟! جیب های خانواده مون خالیه، سواد نداریم، کسی هم که به بیکار و بی پول جماعت دختر نمی ده، غیر از دورهمی پیک نیکی چیزی برامون باقی نمی مونه.»یکی دیگر از هپروتی ها حرف های دوستش را قطع می کند و می گوید: «دیگه با این اوضاع بیکاری و کرونا جایی را غیر از این پارک نداریم و هر چند وقت یک بار با دوستان پشت بوته و درخت ها دور از چشم بقیه خودمون را با دود و نوشیدنی سرگرم می کنیم تا علافی مون زیاد به چشم نیاد.» به غیر از این گروه در گوشه و کنار پارک به صورت پراکنده زیر درختان افرادی دیده می شوند که غرق در افکار خودشان سیخ و سنجاق در دست دارند یا به سیگارشان پک می زنند و در رویاها سیر می کنند. بعد از پیمایش چند ساعته پارک غرق در افکارم محل را ترک می کنم اما همچنان دود از اطراف برخی هپروتی ها از گوشه و کنار بلند می شود.