ماجرای سهل انگاری و داغدار شدن 2 خانواده
تعداد بازدید : 141
مرگ مادر و مادربزرگ در عروسی و دورهمی کرونایی
صدیقی- آن ها فقط 2 نمونه از خانواده هایی هستند که با سهل انگاری و شرکت در مراسم عروسی و دورهمی به کرونا مبتلا و مادر، یک جنین و مادربزرگ شان قربانی این ویروس منحوس شدند. ماجرای این 2 خانواده داغدار را در ادامه می خوانیم.
از دست دادن مادر در بیمارستان و حسرت پدرشدن نتیجه تلخ پا گذاشتن در یک جشن عروسی بود که تاوان سختی را برای آن پرداخت کردند. مرد جوان می گوید: همه چیز از یک جشن عروسی شروع شد. برادرزاده مادرم تازه داماد شده و یک جشن کوچک برگزار کرده بود اما تاوان بزرگی را بابت شرکت در آن پرداخت کردیم.
پدر داماد فوت کرده بود و مادرم که بزرگ فامیل بود به نوعی می خواست با شرکت در مراسم عروسی، برادرزاده اش احساس تنهایی نکند و یک شب به یاد ماندنی برایش رقم بخورد اما افسوس که آسمان زندگی مان بعد از آن تیره و تار شد. بعد از شرکت در عروسی آن هم با رعایت پروتکل های بهداشتی در یک بزنگاه هنگام گرفتن عکس یادگاری و خوردن کیک چند لحظه ماسک را از صورت مان برداشتیم و همین باعث شد حادثه تلخی برای خانواده مان و بقیه رقم بخورد. بعد از چند روز ناگهان علایم بیماری کرونا در مادرم شروع شد و زمانی که او را به بیمارستان منتقل کردیم بعد از معاینه پزشک متوجه شدیم ریه هایش درگیر شده اند و حال مادرم به خاطر بیماری زمینه ای که از قبل داشت رو به وخامت رفت. بعد از چند روز دست و پنجه نرم کردن با کرونا متاسفانه او دوام نیاورد و تسلیم مرگ شد و داغ بزرگی بر دل مان گذاشت. البته به غیر از مادرم، خودم، همسرم و پدرم و تعدادی دیگر از شرکت کنندگان در این مراسم به کرونا مبتلا شدند. همسرم باردار بود و حالش وخیم شد که سر همین ماجرا به خاطر آسیب دیدن، جنین چند ماهه را سقط کرد و آرزوی پدرشدن به دلم ماند.
ای کاش به آن عروسی نمی رفتیم تا این گونه به خاک سیاه نمی نشستیم، حالا زندگی برای مان تلخ شده است.
خانواده ای دیگر هم که در دورهمی اقوام شان در خانه ویلایی به کرونا مبتلا شده بودند، وضعیت خوبی ندارند و مدام خود را سرزنش می کنند، چرا با سهل انگاری سلامتی خود را به خطر انداختند تا روزهای تلخی را تجربه کنند؟
دختر خانواده می گوید: ما هر سال موقع برداشت انار و درست کردن رب انار به باغ پدری ام در روستا می رفتیم تا کمی تفریح کنیم اما امسال چیزی جز تلخ کامی نصیب مان نشد. به اتفاق خانواده و تعدادی از اقوام راهی روستا شدیم.
فکر می کردیم در روستا خبری از کرونا نیست اما غافل از این که زودتر از ما در خانه باغ مان لانه کرده و منتظر طعمه هایش بود تا شکارشان کند. چند روزی در آن جا ماندیم و در کنار چیدن انار و درست کردن رب حسابی به ما خوش گذشت و کرونا را فراموش کرده بودیم. بعد از گذشت مدتی هنگام بازگشت به خانه علایمی شبیه کرونا در من و همسرم ظاهر شد.
ابتدا فکر می کردیم چون شب ها کمی سرد بود سرما خورده ایم برای همین زیاد جدی نگرفتیم اما رفته رفته تنگی نفس به سراغ مان آمد و با ترس و لرز به درمانگاه رفتیم. در آن جا مشخص شد هر 2 به کرونا مبتلا شده ایم و غیر از ما خانواده شوهرم و خاله و عموهایش هم درگیر کرونا و یکی یکی راهی بیمارستان شدند. حال مان بعد از سپری کردن چندین روز سخت رو به بهبودی رفت اما متاسفانه مادر بزرگ همسرم به خاطر کهولت سن بعد از ابتلا به کرونا جانش را از دست داد و این دورهمی ما که قرار بود شادی بخش باشد به عزا تبدیل شد و ماتم بر خانه ما سایه افکند.
کاش با سهل انگاری و تصور این که اتفاقی نمی افتد، در آن دورهمی شرکت نمی کردیم تا این گونه روزهای تلخ را تجربه کنیم و بزرگ خانواده مان را از دست بدهیم. دیگر افسوس خوردن سودی ندارد و این تجربه برای مان خیلی سنگین تمام شد، شاید برای دیگران درس عبرتی باشد تا کرونا را دست کم و شوخی نگیرند.