مریم ضیغمی- «حسن وارسته» سرپرست تیم نویسندگان سریال «بچه مهندس» مدرک کارشناسی کارگردانی از دانشکده سینما و تئاتر و کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی از دانشکده هنرهای زیبا دارد. وارسته را به خاطر نگارش سریال های موفق و پرمخاطبی همچون زندگی به شرط خنده، پایتخت ۲، ۳ و ۴ ، دودکش ، علیالبدل و دیوار به دیوار می شناسند. او سریال های دودکش و پایتخت 4 را در ماه های رمضان سال های گذشته روی آنتن داشت و «بچه مهندس3» سومین تجربه ماه رمضانی اش محسوب می شود. وارسته با ما درباره چگونگی شکل گیری و دلایل استقبال از این سریال و شرایط تولید آن به گفت و گو نشست.
ابتدا درباره حذف نام «روزبه حصاری» بازیگر نقش «جواد جوادی» در چند قسمت اول سریال بگویید.
توافقی بین خودمان بود و چون روزبه از قسمت سوم وارد قصه می شد می خواستیم بیننده در تعلیق باشد که جواد جوادی جدید چه کسی است اما چون دوستان در فضای مجازی روزبه را به عنوان جواد جوادی معرفی کرده بودند مردم اندکی حساس شده بودند که چرا نام او در تیتراژ نیست.
در ابتدای پخش انتقادها و واکنش ها در خصوص شخصیت قاسم زیاد بود اما کم کم مثبت شد.
به نظرم یکی از زیباترین و بهترین شخصیت های قصه، قاسم بود چون از یک منطقه محروم و تمدن دیرینه آمده بود. اکنون آستانه تحمل مردم کم شده است. در همه جای دنیا شخصیت پردازی این است که او باید اشتباه کند و شروعش جذاب باشد تا مردم سریال را دنبال کنند. 2 قسمت داشتیم که قرار بود در بیرجند فیلم برداری شود تا بینندگان موقعیت و محرومیت های این منطقه را ببینند ولی «کرونا ویروس» و طولانی شدن فیلم برداری سبب شد این 2 قسمت را حذف کنیم و 28 اسفند فیلم برداری را به پایان رساندیم.زیبایی زندگی به این است و اگر شخصیت ها اشتباه نکنند متحول نمی شوند. مثلاً در قصه اگر قاسم را بسیار پاک نشان می دادیم که نمی شد. شخصیت ها را این گونه طراحی کردیم و می دانستیم در قسمت سوم قرار است تماشاگر را غافلگیر کنیم و کلی سوال در ذهنش به وجود آوریم که چرا جواد و قاسم و ... این گونه شده اند؟ چرا وارد فضای امنیتی شده اند؟ آیا آن ها جاسوس هستند؟ این سوالات باعث می شد تماشاگر قلاب قصه را بگیرد و قسمت بعدی را دنبال کند.
می خواهم بدانم چه شد که بعد از نگارش سریال های متنوع در ژانرهای مختلف، «بچه مهندس» را در 3 فصل نوشتید؟
وقتی وارد سریال «بچه مهندس» شدم همه من را به دلیل نگارش فصل های 2، 3 و 4 پایتخت، دودکش و دیوار به دیوار به عنوان نویسنده سریال های طنز می شناختند و اندکی رفتن به سمت ژانری که مردم از من ندیده بودند سوال ایجاد کرد که آیا می توانم در این ژانر تاثیر بگذارم؟ خوشبختانه خدا مرا یاری کرد و از «بچه مهندس» استقبال شد.
حالا که این ژانر را تجربه کرده اید چه تفاوتی با دیگر ژانرها دارد؟
درام نویسی فرمولی دارد، حالا فرقی نمی کند تلویزیونی باشد یا سینمایی و تو باید کاراکترها و داستان های جذابی را خلق کنی. باید روان شناسی مخاطبان ایرانی را بدانی و این که در کدام لحظات درگیر و کجاها با قصه همراه می شوند؟ چه چیزهایی را دوست ندارند و با چه چیزهایی می توانی ذهن مخاطب را به چالش بکشی؟ این فرمول را اگر رعایت کنی می توانی تماشاگر را با خودت همراه کنی. ما با همین فرمول توانستیم تماشاگر را به چالش بکشیم و این تکنیک را رعایت کردیم.
در سیر شخصیت جواد جوادی در فصل سوم چه نکاتی را لحاظ کردید؟
جواد در فصل سوم با توجه به پختگی و آموخته هایش پا در دنیای ناشناخته جوانی گذاشته بود ولی یک هدف داشت و آن هم رسیدن به «مژگان» بود. در سکانسی در فرودگاه مژگان گفت «یا تو بیا پیش ما یا من می آیم پیش تو که بعید است» و تماشاگر می خواست بداند جواد جوادی چه کار می کند و از آن سو مژگان مقیم آمریکا شده بود و جواد قرار بود تلاش کند تا خودش را به او برساند. در مقطع جوانی مخاطراتی از جنس جوانی برایش به وجود آمد؛ بحث هویت، آینده، اشتغال و فرار مغزها بود. ما به این فکر می کردیم و تلنگری به مسئولان مان زدیم که جوانان مان را دریابند.
سریال سازی در زمان شیوع «کرونا ویروس» چگونه است؟
سریال سازی در شرایط شیوع ویروس کرونا کار مخاطره آمیزی است. خیلی ها به ما تاختند که در شرایط شیوع کرونا چرا کار را تعطیل نکردید؟ اگر ما کار را تعطیل می کردیم سازمان صدا و سیما در این شرایط که پروژه ها تعطیل هستند باید چه سریالی را روانه آنتن می کرد؟ ما در سریال مان بچه زیاد داشتیم اما می خواستیم خطر کنیم تا مردم در قرنطینه وقت شان پر شود و چیزی بیاموزند. واقعاً به ما سخت گذشت و راندمان تولید اندکی با رعایت فاصله اجتماعی و زدن ماسک و ... پایین آمد ولی خدا را شکر کار را آبرومندانه به پایان رساندیم.
مهم ترین سکانسی که نوشتید چه بود؟
گفتن آن سخت است. ارنست همینگوی در رمان «پیرمرد و دریا» می گوید که هر کاری کردم پیرمرد نمیرد نتوانستم و قصه من را به آن سمت برد و این جا تو نیستی که تعیین می کنی. در «بچه مهندس2» اندیشه فولادوند قصد سفر به خارج از کشور را داشت و من کار عجیب و غریبی انجام دادم و قسمت های پایانی را اول نوشتم تا فیلم برداری کنیم. قسمت پایانی درباره مرگ گلچهره بود و موقعی که آن را می نوشتم حالم بد بود و می دانستم که تماشاگر واکنش بدی نشان می دهد اما فرمول تراژدی همین است که تو باید قهرمان قصه ات را با مسائل و دردها رو به رو کنی و من هم مجبور بودم جواد را با مسائل و مشکلاتی رو به رو کنم و اگر فردا خواستم یک جوان قهرمان ایرانی را نام ببرم جواد را معرفی کنم. جواد در قصه دید که آن قدر نخبه شده که می تواند یک پرنده درست کند.
با توجه به استقبال مردم، تصمیمی برای نگارش فصل چهارم سریال دارید؟
ساخت ادامه سریال بستگی به استقبال مردم و تقاضای مدیران دارد. می توانم قصه را به روز کنم. در پایان از همکارانم در تیم نگارش، امیر شاداب و رضا خمسه، تشکر می کنم که در 12 ماه گذشته خیلی زحمت کشیدند. کار کردن با علی غفاری و سعید سعدی لذت بخش بود. سعدی انسانی کاربلد و شریف است و غفاری جزو معدود کارگردان هایی است که تعامل خوبی با هم داشتیم و خیلی جاها یکدیگر را قانع کردیم. او آدم مذاکره کننده ای است، یا تو را متقاعد می کند یا تو او را متقاعد می کنی. در بچه مهندس3 یک تیم شریف دور هم جمع شدند و سریال ساخته شد.