چه شد پس از 5 سال دوری از سریال سازی به تلویزیون بازگشتید؟
من و «محمد میرکیانی» از سال 1358 با هم آشنا هستیم و از آن سال ها کتاب هایش را مطالعه می کنم که ساده و روان نویسی از ویژگی های شاخص اوست. همیشه آرزو داشتم یکی از کتاب های میرکیانی را به تصویر درآورم. چند سال پیش کتاب «حکایت های کمال» را مطالعه کردم و دیدم بهترین فرصت است که قصه های کتابش را برای یک سریال کارگردانی کنم. وقتی بیرون می روم مردم می گویند بیننده این سریال هستند چون لحظات شاد و طنز موقعیت را دور از لودگی دارد. «حکایت های کمال» طنزی دارد که مردم دوست دارند و با آن همراه می شوند و تا آن موقع شب پای تلویزیون می نشینند.
آیا زمان پخش سریال مناسب کودکان است؟
من به این اعتقاد دارم وقتی اثری خوب باشد، زمستان و تابستان و آخر وقت و اول وقت نمی شناسد و کودکان و نوجوانان هم تا ساعت 12 شب پای تلویزیون می نشینند تا سریال را ببینند. سریال حس نوستالژی برای همه دارد ضمن این که لایه های پنهانی در پیام سریال وجود دارد. معتقدم وظیفه داریم مردم را از غم، غصه و افسردگی نجات دهیم. ما نیازمند لحظات طنز در سینما و تلویزیون هستیم.
تهیهکننده سریال «حکایتهای کمال» گفته چندی پیش سازمان صداوسیما به ما اعلام کرد، ادامه تولید این سریال را در پیش بگیرید. ما نیز به محض این که نگارشمان به جای قابل قبولی برسد، تولید را شروع خواهیم کرد.
این سریال همزمان با چند سریال دیگر در حال پخش و خیلی مهم است اثری که هر دو نسل کودک و بزرگ سال را در نظر گرفته بیننده داشته باشد. در سال های خیلی دور چون دو شبکه داشتیم وقتی یک سریال ساخته می شد مردم نگاه می کردند اما اکنون به فاصله چند دقیقه شبکه ها سریال پخش می کنند و خیلی مهم است که سریال ما توانسته مخاطب جذب و مردم را دور هم جمع کند و نقل محافل شود.
دوست دارم سازمان صدا و سیما مخاطبان خود را حفظ کند حتی اگر 10 درصد باشند چون سرمایه اصلی ما هستند.
سریال تان دهه 40 را روایت می کند. برای طراحی صحنه و تهیه لباس چه سختی هایی داشتید؟
ما لوکیشن ها را در شهرک سینمایی غزالی ساختیم. ساخت اثر تاریخی خیلی دشوار است، نمی توانید دوربین را در تهران یا یکی از شهرهای ایران بگذارید چون در دهه 40 این قدر پیشرفت و آبادانی نداشتیم.
برخی معتقدند استفاده از هنرمندان سرشناس در جلب مخاطب موثر است، شما هم با این موضوع هم نظر هستید؟ معیار انتخاب بازیگران سرشناس چه بود؟
برای انتخاب بازیگران معیارهایی داشتم، مثلاً برای نقش «داوود» پدر کمال کاندیداهایی داشتم و بازی های بازیگرانی را که کاندیدا بودند، مرور کردم. معتقدم بازی در نقش داوود می تواند در کارنامه بازیگر، کار متفاوتی باشد. برای نقش کمال در نهایت به «محمدرضا شیرخانلو» رسیدم چون شیطنتی را که من می خواستم در او بود. «حمید ابراهیمی» هم برای اولین بار در نقش طنز بازی کرده است. همه بازیگران برای نقش شان زحمت کشیدند.
ارزیابی تان از وضعیت فعلی مجموعهسازی در تلویزیون چیست؟
مشکل بزرگ ما این است که در تلویزیون حدود 30 تا 40 سال است که چند نفر به طور ثابت فیلم نامه ها را می خوانند و تایید می کنند. ما نمی گوییم آدم های بدی هستند اما اجازه بدهند عده جدیدی بیایند و از نظرات و تفکرات آن ها هم استفاده شود.
فیلم های کمدی تان هم پر فروش و هم پربیننده شدند.
در مقطعی دیدم طنز نیاز جامعه است و به سراغ آن رفتم و چند فیلم پر فروش و پر محتوا ساختم. زمان اکران فیلم «زندگی شیرین» می گفتند صلح میرزایی نبض مخاطب را می شناسد. من 15 فیلم سینمایی ساخته ام که هر 15 تا جزو پر فروش ترین ها شدند، این نگاه تخصصی می خواهد.
با توجه به نیاز جامعه برنامه بعدی تان چیست؟
پیشنهاد ساخت یک فیلم سینمایی اجتماعی طنز را دارم. به ساخت فصل دوم «حکایت های کمال» هم فکر می کنم.
از میان ساخته های تان کدام را بیشتر دوست دارید؟
همه فیلم هایم را دوست دارم. نمی خواهم از خودم تعریف کنم اما وقتی به اداره یا بانکی مراجعه می کنم و کارتم را می بینند من را می شناسند. می خواهم بگویم ما چهره ملی کشور هستیم و ممکن است کارگردان هایی که پشت صحنه هستند کمتر دیده شوند.
مردم شما را با کدام اثرتان می شناسند؟
با «دلداده» و «دختری در قفس» می شناسند.
وقتی اثری را می خواهید تولید کنید به گیشه فکر می کنید یا جذب مخاطب و ماندگاری اثر؟
معتقدم هر سه مقوله با هم باید باشند. شما اگر نگاه کنید فیلم هایی که ادعای هنری دارند با کم ترین مخاطب رو به رو هستند و اصلاً مخاطب ندارند و به بایگانی سپرده می شوند. فیلمی مخاطب پسند است و در اذهان عمومی می ماند که منظور آن ها را رعایت کرده باشد تا مخاطب بیاید، گیشه رونق پیدا کند، فیلم دهان به دهان بچرخد و میلیون ها آدم به سینما بروند. سینما در درجه اول در جهان یک صنعت است و در کنار این صنعت، حرف های زیبا، خوب و دلنشین را باید بزنیم. من زمانی که فیلم نامه را مطالعه و دکوپاژ می کنم قبل از فیلم برداری مخاطب جلوی چشم ام است که عکس العمل اش در این صحنه چیست؟ آن را تجزیه و تحلیل می کنم.
فلاش بکی به گذشته بزنیم. این علاقه به هنر از کجا نشأت گرفت؟
زمانی که 12، 13 ساله بودم در مدرسه تئاتر بازی و نمایش رادیویی اجرا می کردم و در سینما فیلم می دیدم که این گونه علاقه مند شدم. به یاد دارم در همان سال ها چند فیلم هشت میلی متری و شش میلی متری ساختم. سپس وارد دانشگاه شدم و درس خواندم و وارد وادی سینما شدم. معتقدم تحصیلات خوب است اما به تنهایی کافی نیست باید توأم با عمل باشد.
حسن شما این بود که قبل ازفیلمسازی دست به قلم بودید.
همین طور است. پرفروش ترین کتاب کودک و نوجوان در مقطعی مال من بود و همان مقطع در بازار کتاب کمیاب و چند نوبت چاپ می شد.
سپس اولین فیلم تان را ساختید.
همین طور است. «شاهین طلایی» اولین فیلم ام بود که در شاهرود ساختم. یادم می آید از آن خیلی استقبال شد. فیلم 2 هزار و 500 تا 2 هزار و 600 پلان داشت چون اکشن اجتماعی و دشوار بود، کار هر فیلم سازی نیست که سراغ این گونه فیلم ها برود.
دهه نود پا به عرصه صدا و سیما گذاشتید و 3، 4 سریال ساختید، چرا از آن سال به بعد دیگر فیلم سینمایی نساختید؟
من کارمند بودم و مرخصی کم داشتم. البته در همان سال ها 5، 6 پروانه ساخت گرفتم اما شرایط فراهم نشد. امیدوارم به زودی به سینما برگردم.
صحبت شما در پایان گفت و گوی ما.
آرزوی توفیق برای شما و همه کسانی که برای مملکت مان در عرصه های مختلف زحمت می کشند.