موفقیت ۳ روشندل، مشق امروزم
تعداد بازدید : 146
هم قدم با آن هایی که تاریکی ندارند
اسدی
صدای خوردن عصایش بر سنگ فرش خیابان شنیده می شود، خط زرد پیاده رو را گرفته و می رود، اما به دست اندازهای پیاده رو که می رسد، چند لحظه ای بلاتکلیف می ماند، عصایش را روی زمین می کشد تا از بی خطر بودن مسیر مطمئن شود و در نهایت از دست انداز عبور می کند.
الفبای حیات زیر انگشتانش معنا پیدا و با همه جان دنیا را لمس می کند، راهنمایش عصای سفیدی است که سال هاست ابزار حرکتش شده است. انسان بی پروایی است که در ناهماهنگی های ساختار شهری با چشمانی بسته پا در خیابان میگذارد و از میان جمعیت و ماشین ها عبور می کند. گاهی در یک روز بارانی صدای خوردن عصای روشندلان به سنگ فرش پیاده روها به گوش می رسد و صدای عصای شان با قطرات باران رنگ می گیرد. با همه بی مهری ها به آن ها برخی های شان عزم شان را برای دیده شدن جزم کرده اند؛ نگاه شان را میتوانی از پشت عینک های تیره شان ببینی.
گاهی در میان کش و قوس مشکلات و کمبودها فراموش و برخی های شان خانه نشین می شوند. امروز روز جهانی نابینایان (عصای سفید) است، روز روشندلان توانا، انسان هایی خاص که دنیا را به شیوه ای دیگر تجربه و دریا را با رنگی دیگر معنا می کنند. با همه کمبودهایی که برای نابینایان در استان وجود دارد و گاهی همچون سدی مقابل آن ها قد علم میکند هستند روشندلانی که قدم های بزرگی در زندگی خود برداشته اند.«سیدی» از کم بینایان ورزشکار استان است، از آن هایی که تعریفی از محدودیت ندارد و به عشق موفقیت و رسیدن به خواسته ها و آرزوهایش پیش رفته است. می گوید: از 11 سالگی وارد ورزش شده و با عشق در ژیمناستیک ثبت نام کرده است اما از سال 87 به طور جدی وارد رشته دو و میدانی شده و مقام های درخشانی در کشور کسب کرده است، او مدال های طلا، نقره و برنز را در ماده های 100 متر، هزار و 500 متر و پرتاب وزنه به دست آورده است.
این کم بینای قهرمان می گوید که مقام هایی را در رشته ژیمناستیک نیز در استان کسب کرده و اکنون خود مربی ژیمناستیک و باشگاه دار و تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته مشاوره با موفقیت به پایان رسانده است.
او ادامه می دهد: به محدودیت جسمانی ام نه فکر و نه توجه می کنم زیرا فکر کردن به محدودیت انسان را از اندیشیدن به علاقه اش غافل می کند، علاقه داشتم که به خواسته ها و آرزوهایم برسم و بدین منظور هیچ گاه فکر نمی کنم که محدودیتی نیز دارم.
این جوان موفق استان اضافه می کند: شرایط بینایی ام موجب شده بود مدام خودم را به مربیان و اطرافیانم اثبات کنم. در حال جنگ برای ثابت کردن خودم بودم، این مشکل من بود؛ توجه بیش از اندازه دیگران به مشکل بینایی ام. خاطره اش نیز به همین اثبات کردن خودش باز می گردد آن گونه که اظهارمی کند: در کلاس های ژیمناستیک که ثبت نام کردم مربی ام تا 3 ماه اجازه نمی داد روی تشک بروم و مرا مجبور می کرد در گوشه ای از باشگاه بنشینم و سکوت کنم اما من با بینایی اندکی که داشتم آن چه را که می دیدم می آموختم و در خانه تمرین می کردم تا این که روی پاهای خودم ایستادم و مربی ام نیز مرا پذیرفت.
او پیامی دارد و از همه می خواهد محدودیت های شان را نادیده بگیرند و برای رسیدن به مقصد تلاش کنند زیرا پایان راه پرپیچ و خم تلاش، پیروزی است.
اما «مومنی» نیز از نابینایان و پیش کسوتان ورزش استان است، 58 سال دارد اما هنوز عاشقانه ورزش می کند، او ورزشکار رشته «گلبال» است و به گفته خود همیشه برای مسابقات کشوری دعوت می شود.او معتقد است که خدا به جای یک نداشته هزاران داشته به برخی انسان ها داده است و نابینایان روشندلانی هستند که عالم هستی را با نور خدا می بینند. او ادامه می دهد: تاکنون در دفعات بسیاری به مسابقات کشوری گلبال دعوت شده و یک بار خاطره ای زیبا برایش رقم خورده است؛ «مسابقات کشوری گلبال به میزبانی اهواز برگزار می شد، من نیز همراه تیم استان بودم. روزی با تیم اهواز که قهرمان کشور است و حتی بردهای بین المللی داشته، دیدار داشتیم.
تیم خراسان شمالی که بیشتر پیش کسوتان بودند، در ابتدای بازی دروازه حریف را گشودند و گل زدند، این گل برای اهواز که تیم جوانی بود تلخ تمام شد و به دلیل گل خورده چنان تلاش کردند و به دروازه ما هجوم آوردند که تور دروازه ما پاره شد و این خاطره را همیشه در یاد دارم».
او که در تیم جانبازان و معلولان استان بازی می کند و سابقه فعالیت در دو و میدانی را نیز دارد، می گوید: دو و میدانی مادر همه رشته هاست اما الان که 58 سال دارم بیشتر پیاده روی می کنم تا این ورزش را برای خودم زنده نگه داشته باشم.
«سلطانی» یکی از ورزشکاران نابینای دیگر در استان است، تلاش گزارشگر ما برای یافتن راه ارتباطی با این ورزشکار بی نتیجه ماند اما اطلاعاتی از این ورزشکار در دست است. او از قهرمانان ورزشی استان و دارای مدال های متعدد طلا، نقره و برنز است. او در سال های گذشته، مقام های اول تا سوم مسابقات دوومیدانی کشوری را کسب کرده و یک بار نیز به مسابقات انتخابی گوانگژو رفته اما به مسابقات بین المللی راه پیدا نکرده است.
چشمانت که به روی دنیای رنگی بسته باشد، مشکلاتت نیز سیاه می شود، پر از رنگ هم که باشی، گاهی صفحه زندگی ات خاکستری می شود. روشندلان بخشی از جامعه معلولان استان هستند، آن هایی که می خواهند راه شان باز شود، حتی اگر دست شان گرفته نشود. «سمیه رضایی» از نابینایان استان است، فعالیت قابل تقدیری در استان دارد تا شاید گرهی از مشکلات این جامعه را باز کند، فوق لیسانس مدیریت دولتی است و مدرک دانشگاهی اش مهر سختی های بی شماری دارد. تلفنی با او هم صحبت می شوم، او از مشکلات نابینایان می گوید، از هزینه های بالای تجهیزات گلایه می کند و ادامه می دهد: قیمت ها بسیار بالا رفته و کیفیت ها بسیار پایین آمده است؛ نمونه اش لوح و قلمی است که ما استفاده می کنیم. لوح ها آن قدر سفت هستند که برای نوشتن باید فشار مضاعفی به دست وارد شود که این امر خود موجب آسیب رسیدن به نابینایان می شود. به گفته او، این مشکل موجب شده در دوران تحصیل اش حتی یک خط هم یادداشت برداری نکند و مسیر تحصیل را بدون یادداشت برداری نکات درسی طی کند.ماشین «پرکینز» اسبابی برای نوشتن نابینایان است، وسیله ای قابل حمل اما سنگین که گویی خود گاهی تبدیل به ماشین مرگ می شود زیرا «رضایی» روایت می کند که این ماشین روزی موجب مرگ یک نابینا شده است.وی گلایه آشنایی دارد، گلایه ای که تمام معلولان جسمی - حرکتی آن را فریاد می زنند اما گویا شنونده ای نیست. مناسب سازی نشدن شهر برای معلولان همان گلایه آشناست. راست هم می گوید؛ پیاده روها به خوبی برای معلولان مناسب سازی نشده است و بسیاری از آن ها نمی توانند از خدمات عمومی همچون حمل و نقل استفاده کنند، انجام کار اداری و بانکی هم که شبیه صعود به اورست است برای آنانی که پایی برای رفتن ندارند و چشمی برای دیدن.اکنون تعداد زیادی از جوانان تحصیل کرده رنج بیکاری را تحمل می کنند و فکری ویژه هم باید برای معلولان بیکار شود؛ البته طبق قانون حمایت از معلولان، آن ها سهمی از استخدامی های دولتی دارند و این سهم هیچ گاه به آن ها نمی رسد چون دستگاه ها رغبتی برای اجرای این قانون ندارند. شاید همین مشکلات باعث شده «سمیه رضایی» بگوید: «اشتغال تعطیل شده است».