اسدی - مرتضوی
37 سال پیش، نبردی بزرگ درگرفت؛ نبردی که قهرمانی بزرگ تری را با خود به دنبال داشت، نیروهای خیر به شر حمله کردند و خیال عبث نیروهای بعثی را نابود ساختند. صدام ملعون با حمایت دشمن به سرزمین ایران تعرض کرده بود.
دشمنان بعثی در خرمشهر که پیشروی کردند، بزرگ مردان کشورمان همانند گذشته تاب نیاوردند و با تقدیم جان و مال شان ایثار و نبرد و سرانجام سرزمین نخل های سر به فلک کشیده را آزاد کردند.
خبر در بلندگوها طنین انداز شد؛ «خرمشهر آزاد شد» اما این پیروزی آسان به دست نیامد، بسیاری شهید شدند و برخی دیگر جانباز اما این جمله امام خمینی (ره) برای همیشه به گونه ای دیگر ماندگار شد که «خرمشهر را خدا آزاد کرد». داستان آن هایی که در عملیات «بیت المقدس» حضور داشتند بی شک حماسی و بزرگ است. آن چه در پیش رو دارید روایت نبرد بزرگ از زبان تعدادی از رزمندگان حاضر در عملیات بیت المقدس است.
«محمد ابراهیمی» جانباز 40 درصد، از رزمندگانی است که در عملیات بیت المقدس حضور داشته و مجروح شده است. به گفته خودش 37 سال داشت که در عملیات آزاد سازی خرمشهر شرکت کرد. اگرچه کهولت سن و بیهوشی های طولانی به واسطه چند عمل جراحی بخشی از خاطرات او را از دسترس خارج کرده است اما تمام تلاش خود را می کند تا برگی از تاریخ جنگ را برای مان روایت کند.
روی صندلی کنار خیابان با عینکی بر چشم و عصایی در دست نشسته است. از خاطرات جنگ که می پرسم مدتی سکوت می کند، به نظر می آید قصد دارد تاریخ از دست رفته را از تاریک خانه های ذهنش بیرون بکشد. او که اکنون 74 سال سن دارد، می گوید: در عملیات بیت المقدس، «قالیباف» فرمانده لشکر مان بود. درست در خاطر ندارم که در کدام منطقه بودیم یا چند نیرو برای مبارزه با بعثی ها آماده می شدیم اما خوب به یاد دارم که شب بود و ما شبانه آموزش می دیدیم تا فرمان حمله صادر شود.
این جانباز می افزاید: شبی که فرمان حمله صادر شد ما به سمت خرمشهر حرکت کردیم. شب غریبی بود دشمن که احتمال می داد ما به او حمله کنیم، آتش خود را بی وقفه روی سر مان می ریخت.
به راحتی بگویم زمین می لرزید، خمپاره ها در نزدیکی ما به زمین می خورد و گلوله از کنار گوش مان عبور می کرد. وارد شهر شدیم، هوا تاریک بود، به درستی نمی دانم آن شب کدام یک از همرزمانم شهید شدند. گرم مبارزه بودم و به سمت مرکز شهر می دویدم. آن قدر با دشمن درگیر بودیم که متوجه نشدم در حین عملیات مجروح شده ام. همچنان پیش می رفتیم که ناگهان همرزمانم مرا متوجه جراحت و خون ریزی ام کردند. هیچ چیز را حس نمی کردم و با وجود این که چندین ترکش سمت چپ بدنم را پاره کرده بود اما همچنان می جنگیدم، آن قدر که از شدت خون ریزی بی هوش شدم. دیگر چیزی از آن شب به خاطر ندارم جز این که دو ساعت پس از بیهوش شدنم، رزمندگان اسلام توانسته بودند با کمک خداوند، خرمشهر را آزاد کنند و نیروهای بعثی را به اسارت بگیرند. این ها بخشی از روایت «ابراهیمی» است، او که تاریخ زنده جنگ و در نبرد بزرگ حضور داشته است. او در بخش دیگری از خاطرات خود می گوید: در عملیات بیت المقدس ناگهان خمپاره ای به کنار همرزمم اصابت کرد و دیدم او به هوا بلند شد و به شدت به زمین خورد، شهید نشد اما هیچ گاه این صحنه را فراموش نمی کنم، او را به جایی امن هدایت کردیم. اهل گرمه بود و اکنون ساکن مشهد مقدس است.
این جانباز سرافراز، حال و روز رزمندگان در این عملیات را چنین توصیف می کند: آن شب هیچ کس چیزی جز آزادی خرمشهر را در ذهن نداشت. به راستی فراموش کرده بودم خانواده دارم. همسر و فرزندانم منتظرم هستند، هر چه بود عشق به پیروزی و دفاع از کشور عزیزمان ایران بود، لشکر چنین حالی داشت و برای این است که می گویم شب عملیات بیت المقدس، شب غریبی بود.
سرهنگ «امیری» که در زمره رزمندگانی بود که در عملیات بیت المقدس حضور داشت، به آغاز عملیات از دهم اردیبهشت سال 61 در منطقه ای به وسعت 6 هزارکیلومتر برای آزاد سازی خرمشهر، هویزه، بخشی از سوسنگرد و جاده اهواز- خرمشهر اشاره می کند و آن را از بزرگ ترین و تاکتیکی ترین عملیات های دوران دفاع مقدس در آن مقطع تاریخی می داند.
وی با بیان این که به خاطر گستردگی زمین، عملیات در 4 مرحله طراحی شده بود و 23 شبانه روز متوالی به طول انجامید، می افزاید: از آن جایی که حامیان عراق به او گفته بودند اگر این منطقه را از دست دهد از او حمایت نمی کنند این مسئله موجب شده بود دشمن با تجهیزات و امکانات مدرن و با آمادگی کامل در منطقه حاضر شود.
وی ادامه می دهد: محصور شدن منطقه با 4 مانع طبیعی غیرقابل عبور رودخانه های کارون، هور العظیم، کرخه و اروندرود موجب شده بود دشمن مطمئن شود که ما نمی توانیم از این منطقه عبور کنیم اما ایستادگی نیروهای ما خلاف این را به او ثابت کرد.
وی ضمن تاکید بر سخت بودن شرایط منطقه برای مقابله با دشمن و وجود موانعی عظیم می گوید: با وجود تقسیم عملیات به 4 مرحله و با این که در مراحل اولیه مناطقی را از تصرف دشمن خارج کردیم اما او با احداث خاکریز و استقرار تجهیزات، شکستن دوباره این سد را برای مان مشکل کرد تا جایی که23 شبانه روز به طور متوالی روی نیروهای ما آتش ریخت اما با این همه نیروهای ما، مقاومت و پیشروی کردند و عمده پیشروی های ما از زیر آتش سنگین دشمن اتفاق افتاد.
وی ادامه می دهد: اگرچه در بسیاری از عملیات ها دشمن را غافلگیر می کردیم اما در این عملیات به واسطه این که دشمن از آمادگی صد درصد برخوردار بود اصل غافلگیری برای رسیدن به مواضع مان کار بسیار سخت و سنگینی بود، با این همه رزمندگان و ایثارگران از موانع عبور کردند و در نهایت به هدف مان رسیدیم.
دشمن خرمشهر را به سنگری مستحکم تبدیل و با نصب سیم خاردارهای حلقوی به ارتفاع 5 و عمق 15 متر و ایجاد میدان مین ضد نفر و تانک، عبور از این موانع را با مشکلات بسیاری مواجه کرده بود اما از خودگذشتگی رزمندگان موجب شد بتوانیم سربلند از این عملیات بیرون آییم.
سرهنگ «امیری» در نزدیکی های خرمشهر مجروح شده بود و برخلاف توصیه پزشک همچنان در خط مقدم حضور داشت. او از دلاورمردی ها و از خودگذشتگی های رزمندگانی می گوید که برای نجات یک وجب از خاک دشمن حاضر نبودند در تشییع پیکر پدرشان شرکت کنند و ماندن در منطقه و رسیدن به هدف نهایی را مهم تر می دانستند.
وی با اشاره به این که رزمندگان خراسان به تنهایی در قالب 18 گردان زیر مجموعه تیپ 21 امام رضا(ع) به فرماندهی شهید «ولی ا... چراغچی» در کنار دیگر گردان ها وارد این عملیات شدند، می گوید: سرانجام در بیست و یکم اردیبهشت محاصره شهر را از 4 طرف آغاز کردیم و با وجود آن که در شبانه روز سنگرهایی بود که 4، 5 بار بین ما و عراقی ها دست به دست می شد، پیشروی ها ادامه پیدا کرد و هر ساعت محاصره شهر تنگ تر می شد و دوم خرداد محاصره شهر کامل شد و در نهایت غروب دوم خرداد از دو نقطه وارد شهر خرمشهر شدیم.وی خاطرنشان می کند: روز سوم خرداد عراقی ها وقتی دیدند شهر محاصره شده و نمی توانند مقاومت کنند، از کوچه های شهر فوج فوج برای تسلیم شدن آمدند.