مریم ضیغمی- «محمد فیلی» در طول این سال ها با وجود گزیده کار بودنش در عرصه بازیگری در بیش از 20 سریال بازی کرده است. بازیگر فیلمهای «روز شیطان»، «پایان خدمت»، «مالیخولیا» و «شام عاشقانه سه نفره»، بازی در مجموعههای «تفنگ سرپر»، «عملیات۱۲۵» ، «چاردیواری»، «پشت کوههای بلند»، «دولت مخفی»، «گسل» و «بانوی عمارت» را هم تجربه کرده است.
او سال ها پیش با بازی در سریال «روزی روزگاری» به کارگردانی «امرا... احمدجو» و یک تیم حرفه ای با دو شخصیت «نسیم بیک» و «بسیم بیک» نقش هایی ماندگار را به یادگار گذاشت. فیلی بعد از آن نیز در نقش «شمر» سریال «مختارنامه» بازی بسیار قابل توجهی را ارائه داد. او با سریال شبانه «دنگ و فنگ روزگار» مهمان شب های بهاری بینندگان بود. به همین بهانه با «فیلی» به گفت و گو نشستیم که از روزه گرفتن در دوران قدیم گفت و البته درددل های مختلفی درباره بازیگری به خصوص سریال «دنگ و فنگ روزگار» داشت که بخشی از صحبت های او نزد ما به امانت باقی می ماند.
با سریال «دنگ و فنگ روزگار» روی آنتن بودید و کم کم نقش پدربزرگ ها را به شما می دهند.
(می خندد) دقیقاً همین طور است و سن که بالا می رود پیشنهادهای بازی به سمت پدربزرگ ها سوق داده می شود.
چه مولفه ای در فیلم نامه شما را جذب کرد تا در این سریال بازی کنید؟
قراردادم 60 روزه بود و قرار بود 20 روز نخست کار کنم و بعد سر کار دیگری بروم و بعد از عید هم 40 روز بقیه نقشم را بازی کنم اما طبق قرارداد عمل نکردند. من از زمان کلید خوردن سریال تا پایان فیلم برداری هر روز سر صحنه رفتم.
با این توضیحات دستمزدتان را پرداخت کردند؟
طبق قرارداد 60 روزه دستمزدم را دادند در صورتی که من 6 ماه درگیر بازی در سریال بودم.
با این حال از بازی در سریال راضی هستید؟
آن چه فکرش را می کردم در نیامد. در مجموع آن انتظاری که از سریال داشتم برآورده نشد. سرعت کار بالا بود و تنها یک مرتبه دورخوانی می کردیم و بعد جلوی دوربین می رفتیم. اگر تمرین و زمان داشتیم سریال می توانست بهتر از این در بیاید.
شما فرزند تلویزیون هستید و سالهاست با این رسانه همکاری میکنید.
بله همین طور است چون چاره ای ندارم. اگر حرفه دیگری داشتم بازیگری را کنار می گذاشتم و قید آن همه عشق و علاقه را می زدم. آن زمان با حرمت و احترام استخدام شدیم. ما هنوز باید نگران دو روز دیگرمان باشیم که چه اتفاقی می افتد. امنیت شغلی و حقوق و دستمزد ثابتی نداریم. اگر بخواهم مسائل را بشکافم مثنوی هفتاد من می شود. البته باید اکنون بگویم که خوشبخت ترین بازیگر در این سن هستم چون دارم کار می کنم. 21 سال در تلویزیون خدمت کردم و از زمانی که ناجوانمردانه از تلویزیون مرا بیرون کردند و عذرم را خواستند متاسفانه بیمه و بازنشستگی ندارم.
گرد و غبار این حرفه بر سیمای تان نشسته است؛ آیا از آن دسته آدم هایی هستید که آلبوم و خاطرات و فیلم های قدیمی را به یاد گذشته مرور می کنند؟
بله، گاهی گذر عمر را مرور می کنم. سفری به شیراز داشتم که در نمایشگاهی بعضی از عکس های دوران جوانی ام را به نمایش گذاشته بودند. به سالن ژیمناستیکی هم در شیراز رفتم که عکس من در اولین دوره مسابقات این ورزش را بزرگ کرده بودند. آن موقع 16، 17 ساله بودم. روزها مثل برق و باد گذشت و کار و تلاش کردیم و این گونه مزد ما را دادند.
سال هاست که در این حرفه کار میکنید، اثری بوده که دل تان بخواهد خودتان بسازید؟
خیلی سوژه ها را دوست دارم بسازم. مثلاً درباره تاریخ خودمان اثری را بسازم چون تاریخ دیرینه ای داریم. اکنون چند سال است «داوود میرباقری» در تلاش است «سلمان فارسی» را بسازد.
نقش شمر در «مختارنامه» با بازی خوبتان ماندگار شده است و هر زمان نام شما می آید بسیاری به اسم شمر شما را می شناسند.
همین طور است. برایم جالب بود که دوست بازیگری که از بنگلادش آمده بود و صحبت می کردیم از سریال «مختارنامه» تعریف می کرد و می گفت قرار است در کشور ما یک سریال ساخته شود که شما بازی کنید. بازیگر لبنانی آمده بود و می گفت در کشور ما خیلی معروف هستید. حتی در عراق هر جا کارمان گیر می کرد مرا می بردند و کارمان راه می افتاد. فردی کویتی هم به من گفت من خیلی به تو ناسزا گفتم و حالا که دیدمت از تو حلالیت می طلبم!
چون چهره شناخته شده ای هستید میخواهم بدانم تفریح کردن شما با فرد عادی چه فرقی دارد؟
فرق می کند اما خودم را محدود نمی کنم. مردم خیلی به من محبت دارند.در سفری که به مشهد داشتم نمی دانید مردم چقدر من و دخترم را مورد لطف خود قرار دادند.
اولین روزه ای را که گرفتید به یاد دارید؟
در گذشته خالصانه ترین روزه ها و عبادات را شاهد بودم. مردم خیلی عمیق عبادت می کردند. فکر کنم 5، 6 ساله بودم که می دیدم اعضای خانواده ام برای سحر بیدار می شوند و سحری می خورند و ما هم کنار آن ها سحری می خوردیم. البته مادرم صبح به ما صبحانه می داد و روزه کله گنجشکی می گرفتیم.
با چه غذایی افطار می کردید؟
به یاد دارم آن موقع تلویزیونی وجود نداشت و از رادیو اول مناجات پخش و بعد بانگ اذان بلند می شد و هیچ کس کنار سفره نمی رفت و اول نماز می خواندند، سپس با آب جوش و آبلیمو و خرما روزه خود را باز می کردند. افطاری ها مثل زندگی مان خیلی ساده بود مثلاً ماست و خیار یک وعده غذایی کامل بود. پلو را فقط در روز جشن یا در مناسبتی می پختند.
چگونه برای سحر بیدار می شدید؟
کسی خواب نمی ماند، خانه ها بزرگ بودند و در هر خانه ای 4، 5 خانواده زندگی می کردند. اولین رادیو و چراغی که روشن می شد به ترتیب دیگر رادیوها هم روشن می شد.
اکنون که گذشته را مرور می کنید و میبینید که چه سختی هایی را به خاطر عشق به بازیگری متحمل شده اید آیا اگر به قبل برگردید بازیگری را انتخاب می کنید؟
هر عشق و علاقه ای تاوانی دارد و نمی دانم این تاوان کی تمام می شود!