کیسه کاموا، میل های بافتنی و لباس های پاییزی بجنورد قدیم
تعداد بازدید : 235
رج به رج با خاطرات پاییزی آن روزها
علوی
پاییز با همه زیبایی هایش از میان کوچه باغ های قدیمی شهر سرک می کشید و آفتاب نیم سوز آن عادت داشت هر روز به هر خانه ای سر بزند، چند ساعتی بماند و برود و با رفتن اش سوز و سرمای پاییزی را بر جا بگذارد. آن روزها از مهدکودک خبری نبود که بچه ها صبح به صبح راهی آن جا شوند. آن موقع ها بچه ها صبح زود از خواب بیدار می شدند و خواهرها و برادرها با بچه های همسایه به حیاط های بزرگ خانه های شان می رفتند و با این که سوز پاییزی به جان شان نفوذ می کرد اما به بازی شان ادامه می دادند. مادران همیشه نگران با وزش نخستین باد پاییزی، دست به کار می شدند و میل های بافتنی را از صندوق های قدیمی شان بیرون می آوردند و با کامواهایی که از سال های گذشته داشتند لباس های زیبایی را برای کودکان شان می بافتند. «غروب پاییز که می شد همسایه ها می دانستند باید در منزل یکی از همسایگان که بافنده ماهری بود جمع شوند، آن ها چادرشان را زیر بغل می زدند و کیسه کاموا و میل های بافتنی شان را برمی داشتند و یکی، دوساعتی به خانه همسایه می رفتند تا اگر در لباس شان عیب و ایرادی داشتند آن را برطرف کنند. هر کدام سوال های شان را برای بافتن لباسی که در دست داشتند می کردند یا اگر یکی به کمک دیگران نیاز داشت و نمی توانست بخشی از لباس را به خوبی ببافد بقیه برایش می بافتند.» این ها را شهروندی کهنسال می گوید که آن زمان با شرکت در این دورهمی ها لباس های زیادی را برای اعضای خانواده اش بافته و آنها زمستان های سخت و سوزناک آن موقع ها را با پوشیدن لباس های گرم سپری می کردند.
بانو «محمدزاده» ادامه می دهد: آن موقع ها مغازه های کمی در بجنورد بودند که لباس های زمستانی می فروختند و از آن گذشته لباس ها تنوع نداشتند یا برای همه اندازه ها نبودند به همین دلیل آن هایی که بافتنی بلد بودند، از نیمه های مهرماه که هوا رو به سردی می رفت دست به کار می شدند. عده ای از بانوان که بافتنی بلد نبودند اما علاقه زیادی به این کار داشتند نزد بافنده ها می رفتند و از آن ها این کار را یاد می گرفتند. بیشتر خانم هایی که بافندگی می کردند دوست داشتند در کنار هم این کار را انجام دهند تا اگر جایی را اشتباه می بافتند، دوستان شان به آن ها یاد بدهند و ناچار نباشند همه آن چه را که بافته اند، بشکافند و دوباره از نو شروع کنند.
وی که اکنون 65 سال دارد، اظهارمی کند: آن موقع ها برای مادرها بلوزهای گرم وجوراب های پشمی، شال و کلاه می بافتیم تا بتوانند زمستان های سرد را در بیرون از منزل بگذرانند، برای بچه ها نیز بلوز، شال گردن، کلاه و شلوارهای گرم می بافتیم و از آن جایی که جمعیت خانواده ها در آن زمان بیشتر از الان بود مادر خانواده هر وقت از کار روزانه فارغ می شد بساط کاموا و میل بافتنی اش را می آورد و زیر نور کم سوی فانوس و چراغ گردسوز می نشست و تا پاسی از شب لباس می بافت. این بانوی هنرمند می افزاید: دخترهای بزرگ خانه هم در این کار به مادران شان کمک می کردند و برای خود یا بچه های کوچک تر خانه لباس زمستانی می بافتند. گاهی وقت ها از هر لباسی مقداری کاموا باقی می ماند که آن ها را نگه می داشتند و برای بافتن لباس هایی با رج های رنگی استفاده می کردند.
بانوان هنرمند
بانو «ژیلا انبارلو» که متولد سال 1340 است می گوید: به یاد دارم مادرم لباس های گرم زمستانی می بافت، زمانی که در مقطع ابتدایی بودم این کار را نزد همسر برادرش که آن زمان در پاساژ «توسلیان» کلاس بافندگی با ماشین برگزار می کرد آموزش دید سپس دستگاه بافندگی «امپسال» خرید و از آن به بعد لباس های بافت ماشینی به تن می کردیم.
وی بیان می کند: هنوز هم طرح های زیبایی را که مادرم برای بافت ها استفاده می کرد، در خاطرم مانده است و چقدر با سلیقه بود.
وی اظهار می کند: البته مادرم هنرمند بود و در گل سازی، گلدوزی، قلاب بافی، درست کردن تاج عروس و ... مهارت داشت و بسیار آن ها را با سلیقه انجام می داد.
او یادآور می شود: آن موقع یادم است که مادرم برای بافتن لباس کاموا سفارش می داد و برایش می آوردند. البته در بجنورد یک کاموا فروشی بود که گاهی از آن جا هم خرید می کرد.
«کبری ضیغمی» شهروند قدیمی بجنوردی است که حدود 80 سال سن دارد و اکنون ساکن مشهد است. او بافنده ای ماهر بوده است و هنوز هم به عشق آن سال ها وقتی به مهمانی یا مراسم تولد دعوت می شود یک تکه بافتنی کار دست خودش را به عنوان هدیه می برد و همه را خوشحال می کند.
این بانو می گوید: آن زمان علاقه زیادی به بافتنی داشتم و از آن جایی که از وسایل ارتباط جمعی مانند رادیو و تلویزیون خبری نبود اوقات مان را این گونه پر می کردیم و من دوست داشتم وقتم را با بافتنی کردن بگذرانم. وی ادامه می دهد: آن موقع ها مغازه فردی به نام «رستگار» در محدوده میدان شهید بود که از آن جا هر کاموا را حدود «25 زار» می خریدم در حالی که اکنون هر کلاف کاموای معمولی را 10 تا 15 هزار تومان می خرم. این بانو اظهارمی کند: زمانی که هنوز دختر مجردی بودم برای یکی از برادرانم شال و کلاه بافتم و وقتی شب از مغازه اش برگشت دیدم یک کیسه کاموا با خودش آورده است. وقتی از او پرسیدم این ها را برای چه آورده گفت از صبح که این شال و کلاه در هوای سرد روی گردن و سرم بود هر مشتری که به مغازه می آمد، از من می پرسید چه فردی این ها را بافته است؟ برای ما هم سفارش بده، حالا این گوی و این میدان، این کاموا ها را بگیر و بباف. وی می افزاید: از آن پس بعد از بیدار شدن مشغول بافتن شال و کلاه می شدم و زمانی که تمام می شد آن ها را می شستم، وقتی که خشک می شد به برادرم می دادم تا به مغازه ببرد و به دست مشتریان برساند.
وی گذراندن روزها و شب های پاییزی بانوان بجنوردی را علاوه بر تهیه ترشی و سالاد، آونگ کردن انگور، تهیه گوشت برای زمستان، بافتنی کردن بیان و خاطرنشان می کند: آن زمان آن هایی که به بافتنی علاقه نداشتند، لباس های مورد نیاز خانواده شان را به بافنده های مختلف سفارش می دادند تا با دست یا ماشین برای شان ببافند. این بانوی هنرمند خاطرنشان می کند: آن موقع ها بیشتر بانوان با هنر دست شان روزگار را سپری می کردند و خاطره های کودکی فرزندان شان را با رج به رج دست بافت های شان گره می زدند.