«رضا فیاضی» بازیگر سریال خاطره انگیز «قصه های تا به تا» یا همان «زی زی گولو» خونگرم و مهربان است. او علاوه بر این که سفیر سلامت است سال هاست که در آثار تاریخی به نقش ها جان می بخشد. او چند سال است که در جزیره کیش برای خودش کسب و کار فرهنگی راه انداخته است و اوقات فراغت خود را در کتاب فروشی اش سپری می کند و در یکی از دانشگاه ها به علاقه مندان آموزش بازیگری می دهد. فیاضی این روزها با سریال «ایراندخت» در نقش سفیر روس ظاهر شده است و همین موضوع بهانه گفت و گوی ما با او شد.
سریال «ایراندخت» با حضور شما روی آنتن است. از ابتدا نقش سفیر روس، «ژنرال پاخیتانوف»، به شما پیشنهاد داده شد؟
خیر. قرار نبود من این نقش را بازی کنم. ابتدا قرار بود نقش «موسیو لانت» را بازی کنم که شخصیت فرانسوی و رئیس یک جریان سیاسی بود. اتفاقاتی افتاد که تصمیم گرفته شد من نقش ژنرال پاخیتانوف را ایفا کنم.
چه بازخوردی از سریال تاکنون گرفته اید؟
مردم به تاریخ کشور علاقه مند هستند و سریال را می بینند. خودم هم سفر بودم اما اگر منزل باشم حتما سریال را می بینم. این سریال برای بازیگران جوان به خصوص سام قریبیان فرصت مناسبی بود تا نقش های خوبی را بازی کنند و توانایی شان را نشان دهند.
شما 33 سال پیش در سریال «امیر کبیر» نقش سفیر روس را بازی کردید و اکنون تجربه بازی در نقش سفیرهای مختلف را دارید. اگر باز هم نقش سفیر به شما پیشنهاد داده شود می پذیرید؟
جالب نیست این نقش را دوباره تکرار کنم. خودم تصمیم گرفته ام نقش سفیر روس را دیگر بازی نکنم -می خندد- من اکنون خارجی پوش شده ام. نمی دانم در من چه دیده اند که این نقش ها را به من می دهند.
آیا شخصیت سفیر روس، «ژنرال پاخیتانوف»، در تاریخ وجود دارد یا زاییده ذهن نویسنده است؟
به نظر می رسد وجود تاریخی دارد چون با ستارخان برخوردهایی دارد که نمی توان کتمان کرد.
به عنوان بازیگر این نقش به چه منابعی رجوع کردید؟
حقیقتش این است که به فیلم نامه، هدایت کارگردان و تجربه های خودم بسنده کردم. درباره نقشم در سریال «امیر کبیر» که نخستین بازی ام در نقش سفیر روس بود خیلی تحقیق کردم. حتی مقابل سفارت روسیه رفتم و با روس ها صحبت کردم و برای رسیدن به نقش زحمت کشیدم.
تحلیل شما از نقش چه بود؟
واقعیت این بود که ژنرال پاخیتانوف می خواست از شرایط روس ها دفاع کند. او فردی در قطب مخالف و ستارخان در قطب مثبت بود و مقابل او قرار داشت. این دو شخصیت باید با هم درگیر می شدند و من باید همپای ستارخان قوی می بودم تا بتوانم این نقش را بازی کنم. در این سریال بعد از سال ها دوباره با «سعید نیک پور» همبازی شدم که برایم باعث افتخار است.
برای تان اندازه نقش مهم است؟
اگر درباره امیر کبیر صحبت می کردم خیلی حرف ها برای گفتن داشتم. ابتدا قرار بود نقش میرزا آقا خان را من بازی کنم و نقش سفیر روس را محمد مطیع بازی کند اما احساس کردم با نقشم دیده نمی شوم بنابراین با محمد مطیع معامله کردم و نقش او را من بازی کردم که اتفاقاً دیده هم شد. برای نقش زحمت کشیدم و برای سفیر روس صدای جدید و تازه ای در آوردم. خوش رنگ بودن نقش برایم ملاک بود و خیلی اهمیت داشت.
یک بازیگر با توجه به نقش هایی که بازی می کند تن به گریم های مختلف می دهد. تا به حال از تغییراتی که در گریم به چهره شما در کارهای مختلف داده اند، پشیمان نشده اید؟
در دوران بازیگری موهایم خیلی رنگ شد. عده ای می گفتند برای ریشه مو رنگ شدن خوب است و اثری نمی گذارد و کچل نمی شوم و عده ای هم بر عکس آن را می گفتند و معتقد بودند که رنگ کردن زیاد مو را زودتر سفید می کند. من به این ها تن دادم چون بازیگر هستم و باید زیر گریم بروم و خوشبختانه تغییری در چهره من به وجود نیامد.
بین این همه نقش بازی کردن، آن هم پس از این همه سال نقش مورد علاقه تان را پیدا کردهاید؟
خیر. هنوز از شرایطم راضی نیستم و خیلی نقش ها بود که دوست داشتم بازی کنم اما از دست دادم و خیلی نقش ها هم هست که دلم می خواهد بازی کنم اما بنا به دلایل مختلفی اتفاق نیفتاده است. من برای همه نقش هایم زحمت کشیدم.
درچه نقشی دوست دارید بازی کنید که تاکنون پیشنهاد داده نشده است؟
اتفاقاً پیشنهاد داده شده و من نتوانستم بازی کنم. من کارهای چخوف و شخصیت های نمایش هایش را دوست دارم. اکبر زنجان پور برای نمایش «باغ آلبالو» به من پیشنهاد داد که متاسفانه من در آن مقطع به دلیل کوچ به کیش نتوانستم بازی کنم.
آیا به جای دیگران کار کردن برای شما لذتبخش است؟
وقتی هویت و شخصیتی را به نمایش می گذارم و حرفی را از طریق او می زنم خیلی برایم لذت بخش است.
می خواهم به این نکته اشاره کنم که «رضا فیاضی» دروغگو نیست، پشت دیگری حرف و نقاب به چهره نمی زند و من همین که می بینید هستم. در زندگی شخصی ام چهره دیگری نداشتم. شرایط و موقعیت های حساس و ویژه ای داشتم که نپذیرفتم. هرگز نخواستم با چهره دیگری وارد جایی شوم. معتقدم مبنای زندگی هر انسانی باید صداقت باشد.
حرف آخر.
خاطره ای دارم که به طور حتم برای خوانندگان تان شیرین است. دوره ای من را به نام «ملی» صدا می کردند چون در سال ملی شدن صنعت نفت به دنیا آمدم و تا آن موقع شناسنامه نداشتم.
همان سال اعلام کردند که شرکت نفت به فرزندان کارمندانش حق اولاد می دهد و والدینم یادشان آمد فرزندی دارند و برایم شناسنامه گرفتند -می خندد- روایت های مختلفی از داستان ملی داشتم که در کتاب های قصه های آسیه آباد، قصه های ملی و صندوچه اسرارآمیز نوشتم که داستان های سریالی زندگی ام هستند. من در رادیو هفت این را اجرا کردم.