گلایه های«قاسمعلی فراست» از کم کاری مسئولان در شناساندن ادبیات جنگ
تعداد بازدید : 225
بجنورد شهری تاریخی با جاذبه های خاص
نویسنده : مرتضوی
«قاسمعلی فراست» در زمره نویسندگانی است که هر چند او را به عنوان نویسنده ادبیات جنگ می شناسند، اما از پرداختن به موضوعات مختلف غفلت نکرده، زیرا معتقد است یک نویسنده برای حرفه ای شدن باید با دردهای مردم کشورش عجین باشد. حاصل سالها قلم زدن این نویسنده، نوشتن مجموعه داستان های متعددی همچون «نخلهای بیسر»، «گلاب خانم»، «روزهای برفی»، «آوازهای ممنوع»، «خانه جدید»، «افطار»، «آن روزها» و «بن بست» است. تجربیات چندین ساله این نویسنده توانمند و کارنامه درخشان او زمینه ای شد برای همکلام شدن با «فراست» که چند روزی به بهانه نشست تخصصی داستان نویسی جشنواره خاتم به همت حوزه هنری استان مهمان بجنوردی ها بود تا با او از دنیای ادبیات سخن بگوییم.
وضعیت و ظرفیت های ادبیات داستانی استان را چگونه دیدید؟
چند داستانی که خوانده شد، نشان داد که افراد با استعدادی وجود دارند که می توان به آن ها امید بست، اما این توان بالقوه است و برای این که به فعلیت برسد، علاوه بر تلاش علاقه مندان، نیاز به برقراری ارتباط بین نویسندگان جوان و حرفه ای از سوی مسئولان دارد. با توجه به علاقه و کنجکاوی هایی که در بین علاقه مندان دیدم یقین دارم اگر چنین اتفاقی بیفتد، می توان میان نوشته های علاقه مندان، کارهای خوبی پیدا کرد زیرا وقتی یک نویسنده جوان با نویسندگان حرفه ای ارتباط برقرار می کند، افق دید و توان او به فعلیت بیشتر و بهتری می رسد و می تواند با خیال راحت دست به انتشار بزند.
در سال های اخیر بازار خاطره نگاری داغ شده است، فکر می کنید خاطره نگاری با داستان نویسی منافاتی دارد؟ آیا این دو توانستند همپای یکدیگر حرکت کنند یا این که هر کدام جایگاه خود را دارند؟
من به شدت معتقدم که خاطره نگاری برای هر کشوری لازم است و می تواند جان مایه داستان و رمان قرار گیرد، زیرا از یک سو خاطره نویسی سهل الوصول است و از سوی دیگر می تواند تاریخ یک کشور را کامل کند. اشکالی که در سال های اخیر در حوزه خاطره نویسی مشاهده می شود این است که دارد جای داستان را می گیرد. هر چند خاطره نویسی کمک بسیار خوبی است برای این که آیندگان بدانند که در کشور چه مسائلی پیش آمده است اما هرگز نباید جای داستان را بگیرد. متاسفانه در برخی مراکز هنری و فرهنگی می بینم که خاطره نگاری جایگزینی برای داستان نویسی تلقی می شود و برخی مسئولان آن قدر به این ژانر ادبی اهمیت و پر و بال داده اند که گویی دیگر به داستان نیازی نیست، اما این نه برای داستان خوب است و نه برای خاطره.
به نظر شما فردی که خاطره نویسی می کند می تواند در عرصه داستان قلم فرسایی کند و برعکس؟
خاطره نگاری و داستان نویسی هر کدام ژانر کاملا جدایی هستند و باید کارکرد خود را داشته باشند، بنابراین این گونه نیست که فردی که خوب خاطره تعریف می کند، داستان نویس خوبی باشد یا برعکس. البته احتمال دارد که یک داستان نویس خوب، خاطره نویس خوبی شود، اما هرگز به این معنا نیست که خاطره نویس میتواند داستان نویس خوبی شود.
با این اوصاف چه جایگاهی برای خاطره نویسی در کشور قائل هستید؟
همان طور که گفتم خاطراتی داریم که انصافا خواندنی و به یاد ماندنی هستند و علاوه بر تاریخ شفاهی، به ادبیات داستانی ما هم کمک می کنند. «سرباز سال های ابری» و «پایی که جاماند» از این دست نمونه ها هستند اما اشکال خاطره نگاری در روزگار ما این است که هر کسی را نباید برای صحبت با هر شخصی و گرفتن خاطره از هر فردی انتخاب کرد.
شما را به عنوان یکی از آغازگران داستان نویسی جنگ ایران می شناسند، فکر میکنید که این عرصه از داستان نویسی ایران نسبت به سال های آغازین آن چه تفاوتی کرده است؟
فرقی که ادبیات امروز ما با آن روزگار دارد، این است که آن زمان نویسندگان مبتدی و جوانی بودند که با شور و حال و اشتیاق شخصی خود کتاب نوشتند و استادی به معنای حرفه ای نداشتند که آن ها را تربیت کند. دیگر این که آن دوره، روزگار شور بود؛ شور و تبلیغ و بسیج کردن توان همه آدم ها برای دفاع از کشور در حالی که امروز این شور، به پختگی بیشتر و شعور و نقد کردن یا همان دوره نقد و بازنگری تبدیل شده است.دیگر آن چه به عنوان داستان جنگ داریم، صد در صد در جبهه اتفاق نمی افتد، بلکه مسائلی که مربوط به جنگ است، پخته تر، تکنیکی تر و به لحاظ زیبایی شناسی بسیار زیباتر از نوشته های قبل است.در حال حاضر داستان های روزگار ما، بسیار پخته و قابل دفاع و ارزشمند هستند و به عنوان یک نویسنده ایرانی افتخار می کنم به این که در روزگاری زندگی می کنم که داستان هایی که جوان های این کشور و هم نسلان من نوشته اند و می نویسند، بسیار زیباست و افسوس می خورم که از این آثار قدرتمند حمایت نمی شود.
چرا نسل امروز چندان از ادبیات جنگ و دفاع مقدس استقبال نمی کند، آیا نویسندگان کم کاری می کنند یا مسئولان فرهنگی؟
مخاطبان جوانی را می شناسم که هر چند ربطی به دوران جنگ ندارند اما مخاطب داستان جنگ هستند و تعدادشان هم زیاد نیست اما این به معنای اشتباه نسل جوان نیست، بلکه اشتباه از سوی مسئولان کشور است که نه تنها نتوانسته اند فرهنگ مطالعه و کتابخوانی را برای نسل جدید به شکل عام به یک دغدغه تبدیل کنند، بلکه نتوانسته اند فرهنگ جنگ را هم خوب جا بیندازند.
چرا نسبت به ادبیات جنگ، ترجمه و عرضه این آثار به مخاطبان ادبیات در جهان کم توجهی می شود؟
یکی از دلایلی که ادبیات ما در کشورهای دیگر ترجمه نشده محدود بودن مخاطب در زبان فارسی است، زیرا زبان فارسی در دنیا تعداد مخاطبان اندکی دارد. دلیل دیگر برمی گردد به این که سیاست گذاران و مسئولان فرهنگی ما، با وجود محدودیت این زبان برای رفع این مشکل چاره اندیشی نکردند. در واقع اگر مسئولان حرفه ای بودند، داستان های قوی و قدرتمند این سرزمین را به نویسندگان دیگر دنیا معرفی و به زبان های مختلف دنیا ترجمه می کردند، زیرا این ادبیات آن قدر ظرفیت دارد که وقتی دنیا داستان های روزگار ما را می خواند بفهمد که تا چه اندازه به لحاظ تکنیکی، پخته و به سامان است و دیگر این که به لحاظ محتوا و مضمون چه اتفاق های جذابی در این کشور افتاده است. بنابراین از هر دو حیث، برای مخاطب خارجی قابل استفاده است، در حالی که این چاره اندیشی از سوی مسئولان انجام نشده است.
آیا نویسندگان جوان برای تبدیل شدن به یک نویسنده حرفه ای، باید در یک حوزه قلم فرسایی کنند؟
اصلا قبول ندارم، به نظرم نویسنده حرفه ای، فردی است که در تمام موضوعات اجتماعی ورورد کند، نسبت به همه مسائل اجتماعی حساس و زبان گویای دردهای مردم کشورش باشد. اگر نویسنده ای حول یک موضوع فعالیت کند، هر چند تجربیاتی را به دست می آورد، اما هرگز همه دردهای مردم کشورش را نمی شناسد.
بجنورد را چگونه شهری دیدید؟
هر چند کوتاه بجنورد گردی کردم اما برایم بسیار جذاب بود، زیرا هم از مجموعه عمارت مفخم و هم از حسینیه جاجرمی ها بازدید کردم. در کنار آن تعریف هایی که از این شهر توسط دوستان شنیدم و نقبی به تاریخ و فرهنگ این شهر زده شد، به نظر می رسد که بجنورد، شهری تاریخی با جاذبه های خاص خودش است.