گفت و گو با مردی که سابقه 25 بار حضور در کمپ را دارد
تعداد بازدید : 15
عاقبت موش و گربه بازی با خانواده
صدیقی
تجربه لذت های زودگذر او را به سوی ناکجاآباد سوق داد. 13 سال داشت که با سرقت سیگار دایی و پسرخاله اش لب به دود زد و با پیروی از دوستان ناخلف اش و البته سهل انگاری و بی تفاوتی خودش در سیاهی مواد گم شد. 35 سال دارد اما چهره اش مانند مردی میان سال پر از خش و چین و چروک است. فوق دیپلم اش را گرفت اما رفتار و فهم اش به اندازه یک بی سواد باقی ماند و مدام به جاده خاکی زد تا عاقبت اش آوارگی، سابقه 25 بار حضور در کمپ، کارتن خوابی، طلاق از همسر و بی اعتباری شد.
کارنامه زندگی اش سیاه و پر از خط خوردگی است. به واسطه تنهایی در خانه، سرش را با دوستان نابابش گرم می کند. در 13 سالگی ابتدا با سرقت سیگار از دایی و پسر خاله اش ریه های خود را پر از دود می کند و بعد از آن هم به پیشنهاد دوستانش سراغ نوشیدنی های الکلی می رود و این سرآغازی می شود تا داخل منجلاب افیون غرق شود.
مرد جوان 35 ساله می گوید: از 13 سالگی مدام با دوستانم به دنبال خوشی های کاذب و زودگذر از قبیل مصرف مواد و نوشیدنی های غیرمجاز رفتم اما خودم از اعتیادم خبر نداشتم. روزی به خاطر یک اتفاق نتوانستم با دوستانم برای خوشگذرانی بیرون بروم که شب دست و پایم شروع به درد گرفتن کرد، آن جا بود که با راهنمایی یکی از دوستانم متوجه شدم در تله اعتیاد گیر افتاده ام.
بعد از این اتفاق خانواده پسر متوجه ماجرا می شوند و با ایجاد بگو مگو بین شان او بدون اطلاع از خانه بیرون می زند و راهی تهران می شود تا به خیال خودش مدتی به دور از خانواده روی پای خودش بایستد. او داخل اتوبوس با یک نفر که تولیدی لباس دارد آشنا می شود و چند هفته ای پیش او کار می کند اما پدرش محل کارش را پیدا می کند و او را دوباره به مامن خانواده باز می گرداند اما او قدر این موقعیت را نمی داند. پسر سر به هوا دست از بیراهه رفتن بر نمی دارد و تا 18 سالگی با موش و گربه بازی با خانواده به مصرف انواع مواد ادامه می دهد. ناگفته نماند که او همزمان با ناملایمات زندگی اش از درسش غافل نمی شود و همچنان ادامه تحصیل می دهد.
او در خوشگذرانی های روزانه خود در خیابان با یک دختر آشنا می شود و بعد از گذشت مدتی با کمک خانواده با او ازدواج می کند اما این پایان دوران سیاهش نیست. خانواده اش قبل از ازدواج پسرشان او را ترک می دهند و مدتی او از هر نوع آلودگی مواد پاک می ماند.
به گفته او، دختر رویاهایش در دوران نامزدی حاضر به زندگی مشترک با او نمی شود و این ماجرا به جدایی ختم می شود و دوباره مرد سرخورده برای رهایی از این شکست عشقی به تزریق مواد روی می آورد. او می گوید: بعد از این ماجرا به شدت به هم ریختم و سر این مسئله برای آرام کردن خودم به تزریق مواد روی آوردم و خانواده ام مدتی مرا از خانه بیرون کردند.
بعد از آواره شدن در یک شهر غریب کارتن خواب شدم و با جمع آوری ضایعات و حقه بازی هزینه شکم و موادم را جور می کردم تا این که دوباره به خاطر بی پولی و خماری راهی کمپ شدم. بعد از آن، خانواده ام به خیال این که سر به راه شده ام دستم را گرفتند. همزمان با شروع تحصیل در دانشگاه نوع موادم را عوض کردم و از تزریق به مصرف شیشه روی آوردم. او با سابقه 25 بار رفتن به کمپ هر طور شده تا گرفتن مدرک فوق دیپلم پیش می رود و همزمان با بلیت فروشی و انجام کارهای رایانه ای خرج مواد و زندگی روزمره اش را درمی آورد. البته در این میان با وارد شدن به شرکت های هرمی چند بار دستگیر و راهی زندان می شود که هر بار با کمک خانواده اش رضایت شاکیان را با پرداخت جریمه و طلب شان می گیرد و آزاد می شود. بعد از آزادی از زندان چند سالی مرد دور سیاهی مواد و دوستان ناپاکش را خط می کشد و پاک می ماند اما انگار خوشی زیر دلش می زند و با وسوسه شدن سراغ نوشیدنی های غیرمجاز می رود که همین امر دوباره او را در تار سیاهی مواد گیر می اندازد.
او که دندان به دهان ندارد و چهره اش به خاطر مصرف بی رویه مواد و آوارگی به نوعی خش دار شده است، می گوید: آخرین بار که چندسال پاک بودم سر یک اشتباه ویرانگر و فکر احمقانه دوباره سراغ مواد رفتم و با خودم گفتم بعد از یک بار مصرف دوباره خودم را عقب می کشم اما این خیالی باطل بود و گیر افتادم. بعد از آن بود که قدر پاکی را دانستم و دوباره تصمیم گرفتم برای بار آخر و بیست و پنجمین بار که رکورددار شدم به کمپ بیایم و خودم را از حصار دود و سیاهی مواد خلاص کنم تا بقیه عمرم را به دور از موش و گربه بازی با خانواده ام سر و با آبرو و مثل یک شهروند محترم، نه هپروتی، زندگی کنم و تشکیل خانواده دهم.