صدیقی- روزهای سیاه زیادی را در دفتر زندگی اش ثبت کرده است. به جای درس خواندن، جوان های محله را زیر نظر داشت که به چه کاری مشغول هستند و به اصطلاح سر یک نگاه چپ با آن ها درگیر می شد. موقع ازدواج به خاطر دختر مورد علاقه اش با شرط پدر همسرش دست از خلاف کشید اما دوباره به واسطه دوستان نابابش اسیر طمع شد و پایش لغزید. به جای نان بازو تصمیم گرفت به روش کف زنی از مردم، نان حرام سر سفره خانواده اش بگذارد که با سر داخل منجلاب گمراهی افتاد و همدم میله های زندان شد. در ادامه گفت و گوی خبرنگار ما را با یک مرد زندانی 36 ساله از نظر می گذرانید که آرزو می کند به خاطر کارهای خلافش الگوی پسرش نشود.
به چه جرمی دستگیر و زندانی شدی؟
به جرم سرقت با روش کف زنی در دام قانون گرفتار شدم.
آیا اعتیاد و سابقه کیفری داری؟
قبلا به جرم درگیری و ایجاد مزاحمت به زندان افتادم. البته به واسطه سر و کار داشتن با افراد ناباب و فروشنده مواد اعتیاد پیدا کردم.
آیا متاهلی و فرزند داری؟
بله، چندین سال است که تشکیل خانواده داده ام و یک فرزند دارم. نمی دانم عاقبت فرزندم چه خواهد شد چون اگر من را الگوی خودش قرار بدهد فاجعه است و آینده خوبی نخواهد داشت.
شغل ات چه بود؟ چرا سمت کف زنی رفتی؟
راستش در زادگاهم به خاطر بیکاری با دوستانم در کوچه و خیابان می چرخیدم و دنبال یک کار آبرومند نرفتم. نه درس خواندم و نه یک حرفه مناسب یاد گرفتم. هر روز به بهانه های واهی و قدرت نمایی با جوان های محله های دیگر درگیر می شدم. چون رزمی کار بودم، از این موقعیت سوء استفاده می کردم و برای درگیری و ایجاد مزاحمت برای خانواده های آبرومند چند بار دستگیر و بازداشت شدم اما بعد از مدت کوتاهی با دادن تعهد و جریمه و البته رضایت شاکیان آزاد می شدم. پس از مدتی به خاطر دختر مورد علاقه ام دور خلاف و بیکاری را خط کشیدم تا بتوانم با او ازدواج کنم. پدرش شرط گذاشته بود که در صورت سر به راه شدنم و دست کشیدن از رفتارهای پرخاشگرانه می توانم با دخترش ازدواج کنم. برای همین تصمیم گرفتم دنبال یک کار آبرومندانه بروم. بعد از ازدواج چون کار درست و ثابتی در شهرمان پیدا نمی شد، برای کار به همراه یکی از دوستانم به تهران رفتیم. مدتی در آن جا مشغول کار ساختمانی و باربری شدیم اما چون این کارها موقت بودند بعد از چند روز دوباره بیکار می شدیم. این ماجرا مدتی ادامه پیدا کرد تا این که روزی دوستم داخل پارک یکی از فامیل هایش را دید و همین موضوع سرآغاز ورود دوباره ام به کارهای خلاف شد.
چطور به کف زنی از مردم اقدام می کردید؟
فامیل دوستم با برخی دوستانش از طریق کف زنی از اتباع بیگانه سرقت می کردند و پول خوبی گیرشان می آمد. وقتی بیکار بودم مدام یاد همسرم می افتادم که در شهرستان منتظر بازگشت من با دست پر است اما به خاطر بیکاری فقط به زور خرج خودم را در می آوردم و پولی برای خانواده ام نمی ماند. هر چقدر تلاش کردم لغزش نکنم اما دوستم با حرف های وسوسه کننده اش من را وادار کرد اسیر طمع شوم و با آن ها همکاری کنم. چون در زمینه کف زنی ناشی بودم مدتی توسط گروه آموزش دیدم تا چطور از مردم به خصوص اتباع بیگانه سرقت کنم. دوستانم از قبل اتباع بیگانه را که کارت شناسایی نداشتند و به شکل قاچاق وارد کشور شده بودند، شناسایی می کردند. بعد در یک فرصت مناسب آن ها را به یک مکان خلوت می کشیدیم و تحت عنوان مامور می خواستیم مدارک و پول های شان را به ما بدهند تا بررسی کنیم. افرادی که مدارک قانونی نداشتند، از ترس چیزی نمی گفتند و با ما همکاری می کردند. در زمان شمارش پول های شان به بهانه این که تقلبی نباشند، تعدادی از اسکناس ها را به روش کف زنی کش می رفتیم و بعد از آن بقیه را به صاحبش بر می گرداندیم و از او می خواستیم سریع محل را ترک کند.
فقط از اتباع بیگانه کف زنی می کردید؟
نه، بعضی از روزها که فردی گیرمان نمی آمد یا این که شخص مورد نظر مدارک قانونی داشت و پول به همراه نداشت، تیرمان به سنگ می خورد و به بهانه تعویض ارز سراغ برخی صرافی ها می رفتیم و هنگام دریافت دلار یا ریال تعدادی از آن ها را به روش کف زنی حرفه ای سرقت می کردیم بدون این که صاحب اسکناس ها به ماجرا شک کند.
چگونه دستگیر شدی؟
بعداز مدتی پول خوبی گیرم آمد و برای دیدن خانواده ام به زادگاهم برگشتم. در این مدت گویا دوستان کف زنم دوباره دست به سرقت از اتباع بیگانه زده بودند که با شکایت آن ها خیلی زود توسط پلیس دستگیر شدند. دوستانم مرا هم لو داده بودند و چون من بی خبر از همه جا بودم روزی حین خروج از خانه دستگیر و روانه زندان شدم.
پول سرقتی ارزش زندانی شدن را داشت؟
اصلا، پول های دزدی را خرج کارهای بیهوده و تهیه موادم می کردم. خیلی بابت این کار افسوس می خورم که چرا تعهدم را به همسرم برای نرفتن سراغ خلاف زیر پا گذاشتم اما دیگر دیر شده است و پشیمانی سودی ندارد. همسرم به خاطر تنها فرزندمان حاضر شده پای من بایستد اما پدر همسرم از دستم به شدت عصبانی است و اصرار دارد او از من جدا شود البته حق هم دارد چون آبروی شان را پیش فامیل بردم. نمی دانم عاقبت چه خواهد شد؟ همسرم در یک دوراهی قرار گرفته است و نمی داند طرف چه کسی را بگیرد. من خودم حاضر به جدایی از همسرم نیستم چون دوستش دارم. درست است که خطا کرده ام اما جوان هستم و هنوز وقت جبران گذشته سیاهم را دارم و امیدوارم همسرم تصمیم به جدایی نگیرد چون دیگر هیچ امیدی برایم باقی نمی ماند. خانواده خودم اصلا چشم دیدن من را ندارند چون خیلی در حق آن ها بدی کردم، فرزند خوبی برای شان نبودم و با آبروی شان بازی کردم.