صدیقی
با یک تصمیم اشتباه آینده اش را ویران کرد. به جای کمک گرفتن از خانواده، دست در دست دوست نابابش گذاشت و از چاله به چاه افتاد. در یک غفلت از جاده اصلی زندگی خارج شد و به بیراهه زد و در غبار سوداگری مواد گم شد. حالا پشت میله های زندان روزهای حبس اش را یکی یکی می شمارد تا لحظه آزادی اش سر برسد. در ادامه گفت و گوی خبرنگار ما را با یک زندانی حبس ابد از نظر می گذرانید.
چند وقت است و به چه جرمی در حبس هستی؟
حدود 6 سال است که به جرم قاچاق مواد، آینده و زندگی ام را به باد داده ام.
شغل ات چه بود و چند فرزند داری؟
راننده جاده بودم و از این راه مخارج همسر و دو فرزندم را تامین می کردم. البته قبل از رانندگی مدتی مغازه خواربار فروشی داشتم اما بنا به دلایلی آن را جمع کردم.
چطور شد به سمت قاچاق مواد رفتی؟
قبل از رانندگی در جاده ها یک مغازه داشتم و چون دور از مواد بودم زندگی ام رو به راه بود. روزی یکی از دوستانم پیشنهاد داد با هم یک ماشین سنگین به صورت قسطی بخریم اما موقع پرداخت اولین سررسید خودش را کنار کشید و همه بار روی دوش من افتاد.
بعد از تحویل کامیون که دست دوم بود یک روز در میان، تعمیرگاه بودم و چند مرتبه هم کامیون واژگون شد. با ادامه این روند کم کم اقساط وام و همچنین اقساط ماشین عقب افتاد برای همین تصمیم گرفتم آن را بفروشم.
زمانی که ماشین را برای فروش به یک دوست دیگرم سپردم او سرم کلاه گذاشت و پول آن را بالا کشید. وقتی دستم به جایی بند نشد و بدهی زیادی بالا آوردم به ناچار از ترس طلبکارها چند سال زندگی پنهانی را در یک شهر غریب در پیش گرفتم.
در این مدت چه کار می کردی؟
با خودروی یک نفر مسافرکشی می کردم و هر چند وقت یک بار به صورت پنهانی آن هم شبانه به شهرم برمی گشتم تا سری به خانواده ام بزنم. بعد از چند روز دیدار خانواده ام دوباره به محل قبلی ام برمی گشتم. روزی در خیابان مشغول مسافرکشی بودم، یکی از آشنایان دورم را دیدم که پیشنهاد داد برای خلاص شدن از آن وضعیت مدتی با او در قاچاق مواد همکاری کنم تا دوباره به زندگی ام سر و سامان بدهم. به خاطر گرفتاری ها و بدهی مغزم کار نمی کرد و قبول کردم و همین ماجرا باعث شد از چاله در بیایم و در چاه بیفتم.
چقدر بابت هر بار جا به جایی مواد گیرت می آمد؟
قرار شد برای هر بار که محموله را به مقصد برسانم چند میلیون تومان دستمزد بگیرم اما فقط بدنامی اش برایم ماند. برای بار اول در خودروی شخصی که با آن مسافرکشی می کردم حدود 100 کیلو تریاک جاسازی کردم و شبانه از بیراهه آن را به مقصد رساندم. بعد از آن صاحب محموله مدتی ناپدید شد و با امروز و فردا کردن برای پرداخت دستمزدم مدتی من را سر کار گذاشت.
مدتی گذشت تا این که دوباره آفتابی شد و با هزار حیله نه تنها دستمزد قبلی ام را نداد بلکه باز هم من را راضی کرد تا یک محموله دیگر را برایش جا به جا و بعد از آن به صورت یک جا با او تسویه کنم.
از سر ناچاری و البته طمع ورزی قبول کردم چون از یک طرف به خاطر بدهی فراری بودم و از طرفی می خواستم دستمزد جا به جایی محموله اولم را نقد کنم.
مثل بار اول همان مقدار مواد سنتی را از یک شهر مرزی خریدم و داخل خودرو جاسازی کردم.
بعد از پشت سر گذاشتن چند ایست و بازرسی قبل از رسیدن به مقصد در ایست و بازرسی آخر گیر افتادم و همه رویاهایم بر باد رفت.
آیا پولی که قرار بود از راه قاچاق به دست آوری ارزش زندان رفتن را داشت؟
معلوم است که هیچ چیز ارزش زندان رفتن را ندارد. در آن موقع مغزم کار نمی کرد و تحت فشار بدهی به انجام کار خلاف تن دادم. اگر آن موقع به خاطر بدهی زندانی می شدم خیلی بهتر از این بود که به جرم قاچاق مواد به زندان بیفتم و آبرویم برود. بعد از زندانی شدنم خانواده ام دچار مشکلات ریز و درشت زیادی شدند.
اگر خانواده همسرم به داد همسر و فرزندانم نمی رسیدند معلوم نبود آن ها چه سرنوشتی پیدا می کردند. همسرم بعد از زندانی شدنم برای مردم کار می کرد و با کمک یارانه و همچنین مادرش چرخ زندگی مان را می چرخاند. البته معلوم نیست همسرم به خاطر حبس طولانی مدتم تا چه زمانی پای من خواهد ایستاد. با ندانم کاری آینده فرزندانم را در بن بست قرار دادم چون هر جا می روند به خاطر این که پدرشان سابقه دار است به آن ها کار نمی دهند.
حرف آخر؟
خودم مسبب اصلی این اتفاقات تلخ و دردناک بودم و پشیمانی هم سودی ندارد. شاید اگر آن زمان که بدهی بالا آوردم از اعضای خانواده ام (خواهر و برادرانم) کمک می خواستم دچار این مشکلات نمی شدم. اگر به جای تصمیم اشتباه و ویرانگر برای فرار از بدهی، از اعضای خانواده ام یاری می گرفتم نه قاچاقچی می شدم و نه این که زندگی ام تار و مار می شد. زندان جزای آدم های طمع کار و حریص است که به جای راه درست، قانون گریزی را انتخاب می کنند.