مریم ضیغمی- نوروز سال ۹۹ یکی از متفاوتترین تجربه های جمعی عید برای همه مردم بود. با توجه به ضرورت خانه نشینی، امکان دید و بازدیدهای عید از بین رفت اما فرصت بیشتری برای مردم پیش آمد که به قاب تلویزیون نگاه کنند و از تلخی این دوره با تماشای برنامههای آن بکاهند. تولید برنامههای سرگرم کننده و با نشاط که بتواند به تقویت روحیه عمومی بپردازد و دوران حضور در خانه را به تجربهای لذت بخش یا دست کم با ملال کمتر تبدیل کند از مهم ترین وظایف این رسانه است. تلویزیون با پخش سریالهای نوروزی به ویژه پایتخت ۶ توانست رضایت بسیاری از مردم را به دست آورد و کمی از ملال روزهای خانهنشینی بکاهد. در مطلب پیش روی تان با چند منتقد درباره سریال های نوروزی همکلام شدیم. گفتنی است، برخی تنها یک سریال را دیده بودند و فقط درباره همان سریال اظهار نظر کردند.
پایتختی که انتظار نمیرود معمولی باشد
بهمن عبداللهی
حالا دیگر «پایتخت» پا به 9 سالگی گذاشته و به خاطره جمعی چند نسل از تماشاگران تلویزیون تبدیل شده است؛ چیزی شبیه به وضعیت «فیلم کالت» در مدیوم سینما.
راستش به سیاق سال های گذشته یکی، 2 قسمت از سریالهای نوروزی را دیدم. به نظر میرسید هیچ کدام ارزش وقت گذاشتن را - حتی در دوره خانه نشینی کرونا- ندارند. به معنای دقیقتر «پایتخت 6» از جنبهای متفاوت عمل و از جنبهای در امتداد همان کیفیت قبلی راه خود را دنبال کرده است.
لازم است اشاره کنم که این سریال که حالا به مجموعه تبدیل شده، در فصل نخست خیلی قوی و محکم وارد شد و جای پای خودش را در افکار عمومی ثابت کرد. در فصلهای بعدی شخصیتهای داستان کاملتر ظاهر شدند و صیقلخوردگی آن ها نشان داد که پایتخت از آن دست آثاری است که هم می تواند با عموم مخاطبان ارتباط قوی برقرار و هم نظر منتقدان را به خود جلب کند. این موفقیت را در همه فصلهای پنج گانه «پایتخت» میتوان در طراحی شخصیتها، تعریف تقریباً درست ماجراها، بازیهای مناسب و حتی فرم بصری و موسیقی دلنشین آن خلاصه کرد. اما درباره «پایتخت 6» باید گفت این بار داستان اساساً از منطقه مازندران خارج نشده (صرف نظر از بخش کوتاه عقد قرارداد بهتاش در تهران) و در همان فضا طی طریق کرده است. در واقع نویسندگان ترجیح دادهاند به جای طراحی یک داستان بلند و درامی قوی، یک سری خرده داستان را سرهم کنند که هر کدام حاوی پیامها و حتی شعارهای تازهای است. داستانکهایی مثل بازگشت بهبود از آفریقا (که خیلی دیر اتفاق میافتد و عملاً جای کار زیادی ندارد)، دروازهبان شدن بهتاش (که در حد یک مسابقه باقی میماند)، ازدواج رحمت و فهیمه (که در انتها به حال خود رها میشود)، شغلهای جدید نقی و هما (که فقط درباره نقی موقعیتی ایجاد میکند تا رفتار نمایندگان مورد مطایبه قرار گیرد و درباره هما در حد چند شوخی کلامی است) و در نهایت بیکاری ارسطو (که با باند خلافکاران همکاری میکند و اگرچه امکان زیادی برای طنز دارد اما از ایده به غایت استفاده نمیشود). این بار بسیاری از شخصیتها خیلی زود و بیدلیل از دایره داستان کنار گذاشته میشوند (مثل ماجرای تقی و زنش، اعتیاد رحمان و رحیم و گذشته پدر بهبود در خانه فعلی نقی). شخصیتها هم در تلاش برای چند بعدی بودن، گاه متناقض با گذشته خود رفتار میکنند (مثل خاله زنک بازی هما). یک سری حوادث هم ظاهراً به داستان الصاق شدهاند که هیچ کارکردی در داستان اصلی و حتی داستانکها ندارند (مثل ماجرای نصب دیش ماهواره).
گذشته از قصه و روایت این فصل، ساختار و فرم جدیدی هم در کارگردانی و پرداخت صحنهها نیست الا نماهای هلی شات که حالا در همه آثار تلویزیونی و سینمایی به وفور پیدا میشود. کارگردانی شتاب زده سیروس مقدم را میتوان به عینه در مراسم جشن نفس و حتی جشن ازدواج رحمت دید و قضاوت کرد. حتی انتخاب بازیگران مهمان هم جز آقای مالکی نماینده، چندان پذیرفتنی نیست. برخی عناصر هم- بر فرض سانسور نشدن- اساساً به هیچ کاری نیامدهاند، مثل طوطی خانواده یا آن گربه (پرشین کت) که فقط این کاربرد را داشته که فهیمه بگوید: «ببر این رِ، موهاش همه جا می ریزه ...»؛ نقل به مضمون.
به طور کلی میتوان پایتخت امسال را در جزئیات موفقتر دید؛ در شوخیها و کنایهها به دولت، نمایندگان، فضای ورزشی و به خصوص فوتبال، نگاه به زنان در جامعه، ریاکاران و این دست مضامین.
پایتخت را نمیشود ندید. حالا بعد از پخش100 قسمت انتظار میرود هر سال در داستانپردازی، ساختار و روایت ماجرا قویتر ظاهر شود، نه این که معمولی! باشد.
بازیگران؛ نقطه قوت سریال
محسن جعفری راد
ما یک مخاطب خاص داریم و یک مخاطب عام. مخاطبان عام آن هایی هستند که در روستاها و شهرهای کوچک ساکن هستند و هیچ سرگرمی در مدت قرنطینه ندارند و طبیعی است که نیازهای اولیه آن ها با دیدن سریال «پایتخت» برطرف می شود اما مخاطب خاص هم داریم؛ مخاطب تحصیل کرده ای که حداقل نگاهش به سریال «پایتخت» این است که فصل ۶ آن نسبت به سری های قبل سریال چه گام رو به جلویی محسوب می شود؟ در برخی قسمت ها خودم به شخصه زیر خنده می زدم ولی از لحاظ قدرت فیلم نامه نویسی، کارگردانی و ایده پردازی به قوام قسمت های قبلی نیست. به طور مثال شخصیت بهبود را فقط برای این که چند قسمت بتوانند صرف او کنند وارد می کنند بعد ایده سندروم دست بی قرار که به نظر اورجینال نیست. شخصیت بهبود فریبا چند قسمت را هدر داده است. از آن سو با ورود شخصیت رحمت طنزی ایجاد می شود اما موقعی که رحمت از قصه خارج می شود نویسنده این شخصیت را رها می کند. مسئله این جاست؛ موقعیت های پا در هوا دارد. نکته دیگر این که اگر زمان سریال مثلاً ۵۶ دقیقه است یک دهم سریال یعنی 6،5 دقیقه هلی شات و تصاویر هوایی از مکان زندگی شان یا خودروی در حال حرکت از مبدأ به سوی مقصد دارند. درباره فیلم برداری هم باید گفت که کاری دارند می کنند که من نوعی هم می گویم می توانم بسازم. موقعی این زوایا در خدمت داستان گویی است ولی در قصه فقط به منظور نمایش مچ دست بازیگر چیز خاصی نیست. معتقدم تنها نقطه قوت سریال «پایتخت» توانایی بالای بازیگران است و این که باید تاکید کرد در تلویزیون ما یک سریال به سری ششم برسد و همچنان مخاطب حداقلی خود را داشته باشد باید به عواملش خسته نباشید گفت اما این عوامل باید فکر کنند برای ارتقای زیبایی شناسی سمعی و بصری مخاطبان خود چه کاری کرده اند.
شکست شبکه دوم با «کامیون»
فرهاد خالدی نیک
نوروز 1399 به دلیل شیوع ویروس کرونا تفاوتی اساسی با تعطیلات نوروزی سال های گذشته داشت. از این رو در نوروز امسال کم و کیف سریال های نوروزی بیش از سال های گذشته، زیر ذره بین مخاطبان تلویزیونی قرار گرفت. سریال هایی که البته نتوانستند آن چنان که پیش بینی می شد، انتظار علاقه مندان را برآورده کنند. شبکه سوم سیما، شبکه ای که معمولاً جذاب ترین و پرمخاطب ترین سریال های سیما را روی آنتن می برد، این بار با «دوپینگ» قصد جلب رضایت مخاطبان عموماً جوان را داشت؛ سریالی به کارگردانی رضا مقصودی و با بازی بازیگرانی نظیر هادی حجازی فر، شبنم طلوعی، محمد بحرانی، الناز حبیبی، نیما شعبان نژاد و ... که هر چند در 3، 4 قسمت نخست، جذاب و امیدوارکننده بود ولی در ادامه آن چنان به بیراهه رفت که کمتر کسی رغبتی به دنبال کردن ماجراهای آن پیدا کرد. جالب این جاست که «دوپینگ» بیشترین لطمه را از نقطه ای دیده است که تخصص کارگردانش است. مقصودی که بیشتر به عنوان فیلم نامه نویس شناخته می شود، در این جا قصد داشت قصه ای با مایه های فانتزی را بر مبنای اصل سرگرم سازی مخاطب بنویسد و به تصویر بکشد؛ قصه ای لاغر و کم جان که معدود ایده های طنزآمیزش خیلی زود ته کشید تا جایی که دیگر نه تنها نمی توانست خنده ای از مخاطبش بگیرد بلکه حتی فاقد پیامی بود.در حالی که شبکه دوم سیما با تولید و پخش سریال «کامیون» شکستی دیگر را در عرصه سریال سازی و جلب نظر مخاطبان تجربه کرد، شبکه یک با پخش سریال «پایتخت 6» بار دیگر گوی سبقت را از سایر شبکه های سیما ربود و توانست در ساعت پخش سریال، بیشترین توجهات را به سمت خود جلب کند. با این حال «پایتخت 6» در قیاس با فصول قبلی این سریال دارای نقاط ضعف بیشتری به خصوص از منظر فیلم نامه نویسی بود؛ سریالی که هر قسمت اش مانند دانه تسبیحی، موضوعی خاص داشت و دارای شوخی های بامزه ای بود که می توانست از علاقه مندان پر و پا قرص خود، خنده بگیرد، مشکل اصلی اش در نخ تسبیحی بود که باید قسمت های مختلف را به هم مرتبط می ساخت تا قصه سریال سر و شکل و انسجام بهتری پیدا کند. گویی سازندگان سریال آن قدر به پیشینه این شخصیت ها و خاطراتی که از آن ها در ذهن مخاطب نقش بسته است، اعتماد و اعتقاد داشته اند که نیاز چندانی به پرداخت بیشتر و بهتر فیلم نامه ندیده و بار اصلی سریال را بر دوش مزه پرانی های شخصیت های شناخته شده سریال انداخته اند. این چنین است که جای خالی زنده یاد خشایار الوند، بسیار احساس شد و به نظر می رسد در ساخت فصول بعدی سریال، لزوم توجه جدی تر به مقوله فیلم نامه و پرهیز از شتاب زدگی در انتخاب سوژه های دم دستی، ضرورتی اجتناب ناپذیر است.