علوی
عطر گل یاس و اقاقیا تمام وجودشان را پر کرده است، دامن پر از گل شان، باغ های بهاری را به یاد می آورد. در حضورشان باید تمام قد خم شوی و ستایش شان کنی. چشم های شان انگار درخششی دیگر دارد، حتی آن روزی که سویی ندارد تا تو را ببیند باز هم مملو از عشق است و می توان جاری شدن عشق را فهمید. دست های پینه بسته و چروک برخی از آن ها همچون زخمی بر قلب شان است اما از این روزگار دمادم غمناک خم به ابرو نمی آورند. چه شب هایی که در سکوت گریسته و چه روزهایی که کمر همت بسته اند تا تک و تنها فرزندان خود را از آب و گل درآورند و بزرگ کنند. شب های زیادی نخوابیده اند و به پای نهال هایی که قصد داشتند بارور کنند، سوخته اند. چه شب هایی که راز دل را در سینه نهان و حسرت خاطره های شان را با تنهایی خود قسمت کرده اند.
فرشته های زمینی
امروز تعداد زیادی از آن ها جملات محبت آمیزی را از فرزندان شان می شنوند، برخی هدیه می گیرند و با فرزندان شان دیدار می کنند و جانی تازه می گیرند.
با هر کدام از آن ها که همکلام می شوم به جز خوشبختی و موفقیت فرزندان شان چیزی برای خود نمی خواهند. انگار همه جان شان گذشت است و برای خود هیچ نمی خواهند.
یکی سرپرست خانوار، به گفته خودش هر کاری انجام داده است تا فرزندانش بتوانند در رفاه زندگی کنند؛ از ماست بندی و گل دوزی گرفته تا خیاطی. یکی 53 ساله و سال های سال است که دوشادوش مرد خانه کار می کند و فقط خوشبختی 5 فرزندش را می خواهد.
دیگری هم با 3 فرزند، همین عقیده را دارد و اظهارمی کند: پدر و مادر چیزی جز خوشبختی فرزندان شان نمی خواهند.
این نهایت عشق مادران است که چنین عقیده ای را دارند، حتی آن هایی که روی تخت بیمارستان یا در خانه سالمندان گرفتار هستند و برخی دیگر همچون اسیرانی در خانه های خود، انتظار زیادی از این همه از خودگذشتگی شان ندارند.
با این که چشم هایش نمی بیند، یکی کاملا نابینا و دیگری کم سو شده است، اما با هر ضربه ای که به در می خورد، دلش هزاران بار می لرزد که شاید فرزندانش به دیدارش آمده اند.
گلایه چندانی ندارد اما از اشک هایی که هنگام حرف زدن به پهنای صورتش جاری می شود، می توان فهمید که چقدر دلتنگ آن هاست. برخی از آن ها دور و آن هایی هم که نزدیکش هستند، مشغله زندگی دارند و شب ها و روزهای تنهایی پیرزن 85 ساله را بلندتر از همیشه کرده اند.
این روزها که همه در تدارک خریدن کادو و هدیه برای مادران شان هستند، چه بسیارند مادرانی که در خانه های نمور و تک اتاق های تاریک خود بدون هیچ سرپرستی زندگی می کنند و روزگار تلخ را با تکه نانی خشک که شاید از همسایه ای به دست شان برسد، سپری می کنند.
عید میلاد است و تولد بانوی دو عالم اما خیلی از بانوان سرزمین ام بی پناه هستند و عیدی ندارند. بانویی که از فرط پیری و کهنسالی کمری خمیده دارد و با پاهای لرزان در سوز و سرمای زمستان طول خیابان را آرام آرام می پیماید، وقتی زبان باز می کند تا از نداری هایش بگوید، گریه امانش نمی دهد و با صدای لرزان می افزاید: تنها زندگی می کند و روزگارش را به سختی می گذراند.
او سال هاست که به جای گرفتن هدیه روز مادر، حتی رنگ میوه و گوشت را هم ندیده و فقط با چشم های کم سویش آن ها را در ویترین مغازه ها دیده است، نایی برای راه رفتن ندارد، اگرچه مددجوی کمیته امداد است اما حقوق 160 هزار تومانی کفاف زندگی سخت امروزی را نمی دهد و 100 هزار تومان از آن نصیب صاحبخانه اش می شود و بقیه پول آب، برق و گاز.
در خانه اش یخچال ندارد، از رادیو و تلویزیون هم خبری نیست اما همان لامپ کم سوی اتاقش هزینه دارد و در روز مادر، در به در و صاحبخانه به دلیل عقب افتادن اجاره خانه اش، او را جواب کرده است. در این اوضاع و احوال پیرزن، صحبت از روز مادر معنایی ندارد اما باز هم خودش پیشقدم می شود و می گوید: فقط یک پسر دارد که به دلیل فقر و نداری دست زن و بچه اش را گرفت و راهی جنوب شد تا بتواند کاری پیدا کند اما تا حالا هیچ هدیه ای نگرفته است.
دلش شکسته و تنش خسته است؛ تن رنجوری که پاهای لرزان و بی رمقش در برف و سرما به زحمت آن را به این طرف و آن طرف می کشد، دست گدایی جلوی فردی دراز نمی کند و فقط رهگذرانی که او را می بینند و دل شان به رحم می آید، کمک های ناچیزی می کنند.
روزگار برخی مادران به همین سختی می گذرد و برخی دیگر با وجود بیماری کار می کنند و سختی می کشند تا فرزندان شان سختی نبینند یا کمتر سختی ببینند.
مادری دیگر از مددجویان بهزیستی است، او هم هیچ هدیه ای جز خوشبختی فرزندانش نمی خواهد.هزاران سختی کشیده اند اما باز هم لبخند بر لب دارند. نام شان بحق فرشته های زمینی است و خستگی ناپذیر و استوار هستند.
خدا آن ها را آفریده است تا موجب آرامش فرزندان شان شوند. مهرشان تمامی ندارد، انگار هیچ چیزی آن ها را ناراحت نمی کند. برخی از آن ها دردمند هستند و برخی دیگر چشم به در برای دیدن فرزندان شان.
نام شان را فرشته ها در آسمان ها نوشته اند و آن ها را ستایش می کنند و توصیف بزرگی شان در جمله ای نمی گنجد و بحق بهشت ارزانی شان باد.