صدیقی
خواست به قول خودش ابرویش را درست کند اما با یک اشتباه چشم اش را هم کور کرد. آتش زیر خاکستر اختلاف داماد و مادرزن سر یک اشتباه دوباره گر گرفت و دست داماد را سوزاند. داماد خانواده که بعد از مدت ها با دعوت از مادرزنش خواست به جنگ و جدل بین شان پایان دهد با یک اشتباه، اتفاق عجیبی را رقم زد. به گفته مرد جوان، ماجرا از این قرار است که از ابتدای ازدواج شان او و مادرزنش سر خریدن جهیزیه از هم کینه به دل می گیرند و همین ماجرا تا سال ها ادامه پیدا می کند.
هر بار داماد در دورهمی ها سر ماجرای خرید جهیزیه با مادرزنش بحث می کند و آن ها سر این اتفاق با هم جنگ و جدل می کنند و بعد از آن قهرهای طولانی بین شان آغاز می شود. بالاخره همسر مرد جوان از این وضعیت خسته می شود و از شوهرش می خواهد یا به کینه های بین خود و مادرش پایان دهد یا قید زندگی مشترک شان را بزند. داماد وقتی می بیند آتش کینه و اختلاف بین او و مادرزنش کم کم زندگی اش را از پا درمی آورد پیشنهاد همسر جوانش را قبول می کند تا با ترتیب دادن یک مهمانی به اختلافات چندین ساله پایان دهند اما این پایان ماجرا نیست.
داماد به خانه مادرزنش می رود و از وی برای شرکت در مهمانی دعوت می کند که با پذیرش و روی باز طرف مقابل رو به رو می شود. مادرزن بعد از دعوت دامادش در شب مهمانی چند ساعت زودتر برای کمک به دخترش در خانه داماد حاضر می شود تا دخترش جلوی مهمانان خجالت زده نشود. مادرزن در زمان آشپزی و برای کمک به دخترش به خاطر این که لباس مهمانی اش کثیف نشود لباس داخل خانه دخترش را بر تن می کند.
داماد هم به خاطر در پیش بودن مهمانی زودتر به خانه برمی گردد تا کم و کاستی خانه را برطرف کند. مرد جوان بعد از این که وارد خانه می شود به خیال این که همسرش تنهاست تصمیم می گیرد کمی سر به سر او بگذارد.
داماد با دیدن یک زن که مشغول برداشتن چیزی از درون یخچال است به خیال این که او همسرش است به شوخی او را درون یخچال هل می دهد تا با این کارش کمی فضا را عوض کند.
داماد جوان می گوید: بعد از مدت ها خواستم با دعوت از مادرزنم به اختلافات قدیمی بین مان خاتمه دهم اما نه تنها این کار عملی نشد بلکه با یک اشتباه ساده دچار دردسر بزرگی شدم. در شب مهمانی زودتر از سر کار به خانه برگشتم تا کمک حال همسرم شوم اما خبر نداشتم که مادرزنم زودتر از من در خانه حاضر شده است. از شانس بدم مادرزنم قبل از شروع مهمانی برای این که لباس مجلسی اش کثیف نشود لباس دخترش را بر تن کرده بود. با شوق خیلی آهسته داخل آشپزخانه رفتم تا کمی سر به سر همسرم بگذارم و به خیال این که شخصی که جلوی یخچال ایستاده همسرم است خواستم با او شوخی کنم اما مادرزنم بعد از این اتفاق به خیال این که من به عمد او را هل داده ام شروع به سر و صدا کرد و در آن لحظه همسرم سررسید. مادرزنم با قهر خانه را ترک کرد و همسرم هم چون همه چیز علیه من بود حاضر نشد حرف های مرا بشنود و او هم با کلی ناسزا گفتن چمدانش را برداشت و راهی خانه مادرش شد. بعد از این اتفاق عجیب هاج و واج مانده بودم چطور افتضاحی را که به بار آورده بودم جمع کنم. مهمانی به هم ریخت و همسرم روز بعد با تحریک مادرزنم مهریه خودش را به اجرا گذاشت و از من خواست منتظر دادخواست طلاق باشم.
هر چقدر بعد از این ماجرا بزرگان فامیل را واسطه قرار دادم که همه ماجرا یک سوء تفاهم بوده اما مادرزنم حاضر نشد عذر مرا بپذیرد، برای همین به دادگاه خانواده آمدم تا با کمک مشاوران این مرکز شاید بتوانم سوء تفاهم پیش آمده بین من و مادرزنم را برطرف و همسرم را قانع کنم دست از درخواست مهریه و طلاقش بردارد و به زندگی مشترک مان برگردد.