از تکدی گری سر چهارراه ها تا 5 بار حضور در کمپ ترک اعتیاد
تعداد بازدید : 205
فرار از اعتیاد؛ چشم انتظارخانواده
صدیقی
می گوید برای تهیه هزینه موادش دست به هر کاری می زد؛ از تکدی گری و جمع کردن ضایعات گرفته تا غوطه ور شدن در جوی فاضلاب. از نگاه های تحقیرآمیز رهگذران که خودش عاملش بود خسته و رد اعتیاد در چهره اش نمایان است.
دندانی در دهانش نمانده و کمرش خمیده شده است. نایی ندارد و مقصر این همه اتفاق تلخ را به بیراهه رفتن خودش می داند. اعتیاد او را به زانو درآورد و خانواده اش را از وی گرفت. در ادامه گفت و گوی خبرنگار ما را با یک متکدی که در کمپ برای ترک اعتیاد حضور دارد، می خوانید.
چندمین بار است که دستگیر می شوی و به کمپ می آیی؟
به خاطر تکدی گری و اعتیاد یک ماه است که مرا به این جا آورده اند. این پنجمین بار است که مرا به کمپ می آورند.
هر بار چقدر طول می کشید تا دوباره دستگیر شوی؟
از 2 ماه تا یک سال طول می کشید.
آخرین بار چطور دستگیر شدی؟
آخرین بار زمانی که آزاد شدم به روستای مان برگشتم. چند ماهی در خانه برادرم ماندم اما آن جا زیاد نتوانستم دوام بیاورم. مجبور شدم به شهر برگردم و کارم را شروع کنم. روزی سر چهارراه داشتم گدایی می کردم که دوباره دستگیر شدم.
از راه تکدی گری روزی چقدر پول به دست میآوردی؟
بستگی به روزش داشت! از 10هزار تومان گرفته تا 50هزار تومان درآمد داشتم.
پول ها را چه کار می کردی؟
همه را خرج مواد و مقدار کمی را هم خرج خورد و خوراکم می کردم.
چرا دست از گدایی برنمی داشتی و سراغ کار دیگری نمی رفتی؟
چاره ای نداشتم. اگر نان گدایی را خورده باشی دیگر راحت نمی توانی از آن دل بکنی. خیلی از آدم هایی که گدایی می کردند خانه و اموال داشتند اما به گرفتن پول مفت عادت کرده بودند. به خاطر ضعف و البته اعتیاد شدیدی که داشتم نمی توانستم دنبال کار دیگری بروم. بیشتر گداها به خاطر پول خوبی که از این راه به دست می آورند حاضر نیستند دست از این کار بکشند و من جدای از آن ها نیستم.
به چه نوع موادی اعتیاد داشتی و کجا ساکن می شدی؟
همه جور موادی مصرف می کردم؛ از تریاک گرفته تا شیشه و کریستال. قبل از این که به کمپ بیایم در خرابه ها و داخل جوی آب و زیر پل ها می خوابیدم. فرشم زمین بود و سقف ام آسمان.
قبل از این که به گدایی روی بیاوری چه کار میکردی؟
قبل از گدایی و جمع کردن ضایعات در کار فیلم برداری از مجالس بودم.
بدبختی من از روزی شروع شد که در مسیر روستای مان با یک خودرو تصادف کردم و دست و پایم شکست و دیگر نتوانستم به کارم ادامه دهم. مدتی با کمک اطرافیانم زندگی ام را اداره کردم و همین اتفاق باعث شد کم کم پول مفت زیر زبانم مزه کند و به فکر گدایی بیفتم.
از طرفی پدرم معتاد و قاچاقچی مواد بود. در 12 سالگی مادرم مرا با مواد آشنا و معتاد کرد چون هر بار که مریض می شدم به جای رفتن به مطب دکتر مواد را داخل چای حل می کرد و به خورد من می داد و با این کار معتاد شدم. تا 15سالگی مادرم ساقی من بود و از آن به بعد جیره موادم را قطع کرد و از من خواست که از مصرف مواد دست بکشم اما دیگر دیر شده بود.
چطور مواد خودت را تامین می کردی؟
بعد از این که مادرم جیره موادم را قطع کرد تمام بدنم درد می کرد و تیر می کشید و نتوانستم طاقت بیاورم. چون پدرم قاچاقچی بود و مواد زیادی در خانه نگه می داشت به فکر افتادم از مواد او بدزدم. روزی پنهانی پدرم را تعقیب کردم تا جای مواد را پیدا کنم. همین طور هم شد و جای مواد را پیدا کردم. بعد از آن مقداری از مواد برداشتم و به صورت پنهانی و به دور از چشم مادرم آن را مصرف کردم. البته پیش خانواده ام این جور نشان می دادم که در حال ترک اعتیادم هستم.
متاهل هستی و بچه هم داری؟
متاهلم و دو فرزند دارم. البته بعد از این که اعتیادم شدید شد و کارتن خواب شدم همسرم از من طلاق گرفت و با بچه ها دنبال زندگی خودشان رفتند.
الان سال هاست بچه هایم را ندیده ام. در این مدت مدام در ویرانه ها و زیر پل ها با خفت و خواری زندگی می کردم.
آیا تاکنون تصمیم گرفته ای که به خاطر فرزندانت از تباهی زندگی ات دست برداری؟
بارها با خودم خلوت می کردم و حرف می زدم که تا کی باید به این بیراهه رفتن ادامه دهم. زمانی که از این وضعیت خسته و درمانده می شدم مدام چشم ام به جاده بود تا روزی بچه هایم که الان بزرگ شده اند به دیدنم بیایند و به حال خودم گریه می کردم. آرزو داشتم برای یک بار هم که شده بتوانم یک دل سیر دو فرزندم را مثل زمان کودکی شان در آغوش بگیرم و از من فراری نباشند اما اعتیادم مانع بزرگی بود.
بعد از مدت ها آوارگی آن قدر با نگاه های برخی مردم تحقیر شدم تا این که تصمیم گرفتم بعد از ترک اعتیاد سراغ یک کار آبرومندانه مثل کارگری بروم اما دست به گدایی نزنم تا شاید بتوانم باقی مانده عمرم را با پاکی و به دور از تحقیر و کنایه اطرافیانم سپری کنم.