بررسی سریال پرطرفدار شبکه نمایش خانگی
تعداد بازدید : 13
«یاغی»؛ سیاه، سفید و خاکستری
گروه سینما و تلویزیون- سریال پرطرفدار «یاغی» به کارگردانی «محمد کارت» و با نگاهی آزاد به رمان «سالتو» نوشته «مهدی افروزمنش»، توسط «محمد کارت»، «پدرام پورامیری» و «حسین دوماری» به نگارش درآمده است. «یاغی» از بهار ۱۴۰۱ در شبکه نمایش خانگی شروع به پخش کرد و 19 قسمت آن تاکنون پخش شده است و پنج شنبه این هفته، آخرین قسمت آن پخش خواهد شد.
این سریال داستان زندگی سخت و پرچالش پسرجوانی را روایت میکند که از بدو تولد با مشکلات متعددی دست و پنجه نرم کرده و حالا در اوج جوانی، گویا زندگی روی خوش خود را به او نشان میدهد. شانس بزرگ نقش اول سریال که کشتی گیر است، مقدمه چالشهای جدید است.
درباره کارگردان
«محمد کارت» متولد سال ۱۳۶۵ در شیراز، فارغالتحصیل هنرستان هنرهای نمایشی و عضو خانه سینمای ایران است. اغلب ساختههای او در مجامع مختلف سینمایی مورد استقبال تماشاگران، منتقدان و داوران جشنوارهها قرار گرفته است و از فیلمسازان جوان مطرح چند سال اخیر به شمار میرود. «کارت» ساخت 8 مستند از جمله «ذرهبین»، «سمفونی مرگ»، «آوانتاژ» و «پیله» را در کارنامه خود به ثبت رسانده و جوایزی همچون تندیس ویژه داوران یازدهمین جشنواره بینالمللی سینما حقیقت و تندیس بهترین کارگردانی فیلمهای بلند از دهمین جشنواره بینالمللی سینما حقیقت را برای ساخت این مستندها از آن خود کرده است.
او همچنین بازیگری را با ایفای نقش در آثاری همچون «نسبت خونی»، «عصبانی نیستم»، «چه خوبه که برگشتی» و «بوسیدن روی ماه» تجربه کرده است.
«شنای پروانه» نخستین ساخته سینمایی «کارت» در مقام کارگردان است که سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را از سیوهشتمین جشنواره فیلم فجر به دست آورد. «یاغی» نخستین تجربه سریالسازی این کارگردان جوان بهشمار میرود.
درباره بازیگران
یکی از ویژگیهای «یاغی» ترکیب بازیگران آن است. «پارسا پیروزفر»، «علی شادمان»، «طناز طباطبایی»، «امیر جعفری»، «نیکی کریمی»، «آبان عسکری»، «مهدی حسینینیا»، «مهلقا باقری»، «الیکا ناصری»، «عباس جمشیدیفر» و «جواد خواجوی» نقشهای اصلی این سریال را برعهده دارند. از نکات قابلتوجه این مجموعه، آن است که حتی بازیگران فرعی و بعضاً هنرورها هم بسیار درخشان و قابل قبول ظاهر شدهاند.
«علی شادمان» که حالا رفتهرفته به بازیگری مهم در ایران تبدیل میشود، بهخوبی از پس ایفای نقش جوان جنوب شهری و حاشیهنشین برآمده است. از تلاش این بازیگر در پرورش اندام و یادگرفتن اصول ورزش کشتی برای درآوردن صحنههای رقابت نیز نباید گذشت که بسیار ستودنی است.
«شادمان» سعی کرده در میمیک صورت و نوع نگاه کردن و پلک زدن و بغض کردن و استفاده به جا از زبان بدن، مثل لحظاتی که به نشانه اضطراب و بلاتکلیفی، دست روی موهایش میکشد، تفاوت و خلاقیت ایجاد کند. او نشان میدهد که حالا دیگر میتواند حتی یک تنه، بار یک سریال یا یک فیلم سینمایی را به دوش بکشد، چه بسا که در قسمتهای آغازین و قبل از حضور بازیگران پرسابقه و ستارههایی مثل «پیروزفر»، «طباطبایی» و «کریمی»، «شادمان» توانست عیار خودش را نشان دهد.
«پارسا پیروزفر»، بازیگر کمکار و گزیدهکاری است که با «یاغی» اولین تجربه حضورش را در شبکه نمایش خانگی رقم زده است. او شخصیتی بهشدت کاریزماتیک به نقش «بهمن» بخشیده است که با نگاههای نافذش بر مرموز بودن این شخصیت میافزاید. «طناز طباطبایی»، «امیر جعفری» و «مهدی حسینینیا» نیز هرکدام در ایفای نقش خود موفق عمل کرده اند.
«حسینی نیا» پس از بازی درخشان در سریال «می خواهم زنده بمانم»، نقش «رحمان» را در سریال «یاغی» بازی میکند. او در این سریال به دلیل گذشته تلخ خود، نسبت به همه بدبین است و این شک و بددلی در رفتار او به خوبی به چشم میخورد و شخصیت مرموز و پیچیدهای است که به خوبی توجه مخاطب را جلب و در واقع سرنوشت او برای تماشاگر اهمیت پیدا میکند. بازی خوب و کنترل شده «حسینی نیا» از نقاط قوت سریال «یاغی» است. حضور او با گریمی متفاوت، صدای گرفته و در قالب شخصیتی ساکت و مرموز، از همان ابتدا کنجکاوی زیادی را برای مخاطب ایجاد میکند و میداند او قرار است نقش مهمی در روند قصه داشته باشد. بازی در سکوت او نیز نقش مهمی در باورپذیری نقش داشته و به خوبی توانسته است احوالات شخصی کاراکتر و پررمز و راز بودن او را به تصویر بکشد.
اما حضور کوتاه «نیکی کریمی» در این سریال، واکنشهای مختلفی را به همراه داشت. «شیما» را میتوان نقشی متفاوت در کارنامه «کریمی» دانست که گریم خوب و ظاهر متفاوت نیز به چشمگیر شدن نقش اش، کمک زیادی کرده بود. اما به نظر میرسد «کریمی» با وجود دور شدن از کلیشههای گذشته خود نتوانسته است در ایفای این نقش چندان موفق باشد.«آبان عسکری»، همسر «محمد کارت» و بازیگر نقش «عاطی»، از دیگر بازیگران اصلی «یاغی» است که با وجود بازی استاندارد و قابل قبول، نتوانسته است در حد و اندازههای دیگر بازیگران این مجموعه ظاهر شود.
درباره سریال
اولین برگ برنده سریال، فیلم نامه هدفمند آن است که شخصیتها و موقعیتهایی را ساخته است که به موقع از آنها برای روایت داستان استفاده می شود. مثلاً به ابتدای سریال توجه کنید و سرقت ابزارهایی که به برقها و کابلها و سیمها ربط دارد که بعد در قسمتهای آتی به آن ارجاع داده میشود؛ مثل سکانسهای طولانی پیدا کردن کسی که خانه «بهمن» (پارسا پیروزفر) را زیر نظر دارد توسط «اسی قلک» (امیر جعفری) و همراهانش. نمونههای متعددی شبیه به این وجود دارد که در فیلم نامه، جایی قرار داده و بعد در پیشبرد درام به خوبی از آنها استفاده شده است.
در نوع شخصیتپردازی سه شخصیت اصلی یعنی «بهمن»، «طلا» و از همه مهمتر «جاوید»، سعی شده است که نه سیاه و نه سفید مطلق ترسیم شوند بلکه آدمهایی هستند که بیننده میتواند با کنشها و واکنشهای آنها همذات پنداری کند و این همذات پنداری با طراحی خاکستری شخصیتها، مهمترین نقطه قوت فیلم نامه است، به طوری که از فریادها و نجواهای «جاوید» تا تیزهوشیها و ترسهای «طلا»، از زبان و لحن سرد و تند و تیز خواهر «جاوید» تا نان به نرخ روز خوری «اسی قلک» را به خوبی لمس میکنیم، یا از طرفی دیگر، کمتر شخصیتی اضافه به نظر میرسد؛ از دوستان جاوید که در بزنگاهها همراه او میشوند تا حتی پسر علاقهمند به خواهر جاوید که به موقع و با زمان بندی درست در داستان حضور دارد و شخصیتهای متعدد دیگر که از هرکدام در راستای داستانی چند وجهی و پر تعلیق استفاده خوبی شده است.
اما این که در اجرا به چه شکل قرار است این محتواها و درون مایهها انتقال پیدا کند نگاه مستندنمایانه کارگردان به کمک اش آمده و توانسته است هم در بالای شهر و هم در پایین شهر، اتمسفر جامعه و آدمهایش را به خوبی بیان کند؛ مثلاً به فرم بصری سریال توجه کنید، چه در لانگ شاتها و چه در نماهای نزدیک از چهره شخصیتها، همواره سعی شده است نوعی تعلیق نشان داده شود.
«سامان لطفیان» به عنوان مدیر فیلم برداری، سهم به سزایی در به ثمر نشستن پلانهای موفق این سریال دارد که نشان از درک درست او از موقعیتهای متنوع است. چه پلان ها در سالن مسابقات کشتی باشد، چه زمین خاکی پایین شهر و چه حرکتهای هوشمندانه دوربین در تعقیب و گریزها. موسیقی سریال هم به خوبی به فضاسازی کمک کرده است تا جاییکه در اغلب موارد مانند یک تلنگر عمل میکند، به خصوص موسیقی تیتراژ پایانی که با تعلیق و تزلزل آدمهای سریال کاملاً همخوانی دارد.
داستان سریال، سرشار از خرده روایتهاست و پیش بردن این خرده روایتها به طور موازی ریسک بزرگی بود که در اغلب موقعیتها به ثمر نشسته است. مثلاً توجه کنید به نوع نمایش خانوادهها در سریال که رویکرد اجتماعی و انتقادی «کارت» کاملا قابل شناسایی است، از جاویدی که شناسنامه ندارد تا بهمنی که یک خواهر سندروم دان دارد و یک برادر که دیوانه خطابش میکنند و همواره انگار در خواب خرگوشی است!
مفهوم خانواده هم در این سریال مورد توجه و تلنگر قرار گرفته است؛ از آوارگی خانواده «جاوید» در پایین شهر تا نوع زندگی زوج «بهمن» و «طلا»، از نگاه نویسندگان و کارگردان سریال به داستان و آدمهایش حکایت میکند. همه انگار معلق و پراکنده هستند و فرقی میان آنها با دیگرانی مثل «اسی قلک» و نوچههایش وجود ندارد. انگار همه خانههای شان را روی آب ساخته باشند و این جاست که نشان می دهد کانون گرم خانواده چقدر می تواند در زندگی افراد تأثیر مثبت و عمیقی بگذارد.
نکتهای که شاید کمتر به آن توجه شده، نوع روایت «محمد کارت» در سریال «یاغی» از تنهایی آدمهاست. در این سریال، قابهای تک نفره زیادی را شاهد هستیم. «شیما» در غربت تنها رها شده و هنگام حضور در کشورش هم تنهاست. «اسی قلک» هم تنهاست و شاید در اغلب مواقع کنار «بهمن» یا «اسی قلک»، نوچههای شان را ببینیم اما در اصل تنها، میان جمع هستند. حتی «جاوید» در اردوی کشتی، دوستی ندارد. «طلا» هم با پیگیری ردپای «بهمن» در کشته شدن پدرش، خودش را تنهاتر از قبل در نظر میگیرد.
«یاغی» سریال خوشساخت و استانداردی است که با اقبال خوب مخاطبان روبهرو شده و بار دیگر بر استعداد و نبوغ کارگردانی جوان صحه میگذارد که میتواند آیندهای درخشانتر داشته باشد؛ سریالی که به خوبی در آن شاهد سکانس های سیاه، سفید و خاکستری هستیم.