گفت و گوی اختصاصی با «على عابدى»، نویسنده و کارگردان مطرح تئاتر ایران
تعداد بازدید : 8
همه چیز درباره تئاتر؛ از بجنورد تا تهران
هنوز هم امیدوارم روزی تئاتر کار کنم
گروه فرهنگ و هنر- از چهره های مطرح تئاتر ایران است و موفقیت های فراوانی در کارنامه پربار هنری او به ثبت رسیده است. متولد شهریور ۱۳۴۹ در بجنورد است و مدرک کارشناسی نمایش از دانشکده هنرهای زیبا دارد. درباره «علی عابدی» صحبت می کنیم که 5 تئاتر به عنوان بازیگر، 5 نمایش نامه چاپ شده، 14 نمایش نامه به عنوان نویسنده و 14 نمایش نامه نیز به عنوان کارگردان در کارنامه دارد. بیشتر کارهای کارگردانی شده توسط او به موفقیت های بسیار زیادی دست یافته است. 3 سال مدیریت تماشاخانه سنگلج و 3 سال قائم مقامی جشنواره بین المللی تئاتر فجر را نیز در کارنامه هنری خود دارد. او همچنین یک فیلم مستند اجتماعی با عنوان «از یاد رفته ها» درباره موسیقی مقامی شمال خراسان را نیز کارگردانی کرده است. «علی عابدی» کارشناسی دفتر امور استان های اداره کل هنرهای نمایشی را نیز در رزومه پربار خود دارد.
در یکی از عصرهای دلپذیر مرداد و در حالی که این نویسنده، بازیگر و کارگردان مطرح تئاتر ایران در بجنورد حضور داشت در یکی از بوستان های بجنورد، گفت و گویی جذاب با هم انجام دادیم. با صبر و حوصله و دقیق و فنی به پرسش ها پاسخ می داد. از محله نظام الشریعه بجنورد که آن جا به دنیا آمده و فعالیت هنری خود را آغاز کرده شروع کردیم و به تلاش هایش برای ارتقای فعالیت های فرهنگی و هنری و سالن سنگلج تهران در دوران مدیریتش رسیدیم و در ادامه به بررسی مشکلات تئاتر و دلایل فروش کم برخی نمایش های اجرا شده و همچنین بودجه کم اختصاص داده شده در شهرستان ها پرداختیم؛ در پایان هم توصیه اش برای پیشرفت هنرمندان شهرستانی را بیان کرد. این گفت و گوی اختصاصی و پر از نکته را در ادامه از نظر می گذرانیم.
شروع فعالیت هنرى تان در چه سالى بود؟ چطور فهمیدید که به تئاتر علاقه دارید؟
محله اى که ما در آن زندگى مى کردیم در شروع فعالیتم بى تاثیر نبود. محله ای خاطره انگیز و صمیمی به نام «نظام الشریعه» با فرهنگ های متنوع و اقوام مختلفی که در همسایگی با هم زندگی می کردند. در دبستان هر از گاهی به طور گروهی ما را برای دیدن فیلم به سینمای شهر می بردند، سینمایی که هنوز جزئیات فیلم ها و حضور شعف گونه ام را به یاد دارم. تازه انقلاب شده بود. بچه های محله یک گروه نمایش تشکیل داده بودند، من هم به واسطه شوقی که بازیگران سینما در من ایجاد کرده بودند عضو کوچک این گروه نمایشی شدم. گروهی نوجوان که در مطبخ یکی از خانه های محله برای تماشاگران بومی و فامیلی خود نمایش های عموماً پندآموز و اخلاقی اجرا می کردیم. این شکل از کار نمایش، ناخودآگاه روى ذهنیت من تاثیر گذاشت و جرقه هاى بعدى آن در اواسط دوران ابتدایى به شکل دیگری اتفاق افتاد. گونه ای از نمایش که جدا از جنبه های سرگرمی و فراغت، شیوه ای آموزشى پیدا کرده بود. آن بارقه های کوچک و کم سو در آن زمان باعث شد تا کم کم به قابلیت های خود برای تحقق شیطنت های کودکانه خود پی ببرم.
مهم ترین و موثرترین اساتیدى که در راه یادگیرى تئاتر داشتید چه کسانى بودند و چه نقشی در پیشرفت شما داشتند؟
از دوران راهنمایی که قضیه برایم اهمیت بیشترى پیدا کرد با گروه ها و افراد مختلفى در ارتباط بودم. ابتدا در کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان در خیابان شهید چمران ثبت نام کردم که مربى تئاترم آقاى «سید قاسم سیدى مقدم» بود که فضاى دوستانه و صمیمى در این محیط براى ما مهیا کرده بود تا استعدادها و ظرفیت هاى درونى خودمان را بروز دهیم. در ادامه و با جدى تر شدن تئاتر با گروه آقای «منوچهر محمدپور» آشنا شدم و به عنوان بازیگر در چند نمایش ایفای نقش داشتم. بعدها که دست به قلم بردم نوشته هایم را به آقاى «سید احسان سیدى زاده» و «علیرضا فیروزه ای» مى دادم تا بخوانند و از نظراتشان استفاده کنم. همچنین با آقایان «محمد مهنانى» ، «فتح ا... هواخواه»، «مسعود شریفان»، «علیرضا صمدی شادلو» و «غلامرضا داورپناه» و... در ارتباط بودم و از تجربیات و نظرات آن ها بهره می بردم. در دوران دبیرستان و در سال ١٣٦٦ با دو نمایش «خاک خورده» و «آخرین بازى» به نویسندگى «منوچهر محمدپور» و کارگردانى خودم در جشنواره دانش آموزى کشورى حضور داشتم که معرف خیلی خوبى براى من بود و باعث شد تا جامعه هنرى، من را به عنوان دانش آموزى تئاترى به رسمیت بشناسد. هر سال در جشنواره هاى دانش آموزى، هلال احمر و استانى به عنوان بازیگر و دستیار صحنه مشارکت داشتم.
چه زمانى تصمیم گرفتید براى ادامه فعالیت هنرى تان از بجنورد به تهران بروید؟ در تهران چه کارهایی انجام دادید تا بتوانید پیشرفت کنید؟
زمانى که به عنوان دانشجوى تئاتر در دانشکده هنرهاى زیبا قبول شدم از بجنورد رفتم. از سال ١٣٧٢ تا ١٣٧٦ که در تهران دانشجو بودم به این نتیجه رسیدم که فضای تئاتر در پایتخت، گونه متفاوتى از تئاتر شهرستان است و احساس کردم که در شهرستان خیلی جدی به تئاتر توجه نمى شود اما تصمیمم این نبود که حتماً آن جا بمانم؛ بیشتر دوست داشتم تا در تهران یاد بگیرم و در بجنورد، آموزه هایم را در اختیار همشهریان خودم قرار دهم. بعد از تحصیلم تا کار تئاتر، به خاطر برخی مسائل فاصله اى افتاد که براى اکثر دانشجویان آن موقع طبیعى بود، مواردی مثل خدمت سربازى و مسائل شخصی زندگی. بعد از تحصیل و خدمت به بجنورد آمدم تا محک بزنم و بفهمم که آیا مى توانم این جا کار کنم یا خیر.یکى دو سالى که بجنورد بودم براى جشنواره استانى و منطقه اى و دانشجویی کار کردم ولی دیدم که خیلی سخت است که به تنهایی به عده اى که تئاتر را جدی نمى گیرند بقبولانم که تئاتر، مقوله فرهنگى، مهم و جدى در عرصه هنر است و چون در این قضیه موفق نشدم تصمیم گرفتم که به تهران بروم تا خواسته ها، آرمان ها و آرزوهاى خودم را در جاى دیگرى پیاده کنم تا بتوانم شاید بعدها به درد فضاى فرهنگى و هنرى که در آن رشد کردم، بخورد.
هنوزم معتقدم که تئاتر خیلی جدى گرفته نمى شود چرا که بودجه هاى فرهنگى بسیار کمى که در وزارتخانه ها به شهرستان ها تخصیص داده مى شود بیشتر جنبه تفنن و سرگرمى و رفع مسئولیت است.
چطور شد که مدیریت تماشاخانه «سنگلج» که یکى از مهم ترین تماشاخانه هاى تهران است به شما واگذار شد؟ تماشاخانه هاى تهران چه تفاوت هایی با شهرستان ها دارد؟
سنگلج یکى از قدیمى ترین سالن هاى تئاتر ایران است که از نظر قدمت تاریخى و اجرایی، سالن مهمى به شمار مى رود که آثار بسیارى از بزرگان تئاتر ایران در آن جا روی صحنه رفته است؛ آثار ارزشمندی در دهه های 40 و 50 که می توان آن را دهه های طلایی تئاتر ایران نامید، آثاری از «عباس جوانمرد»، «بیژن مفید»، «بهرام بیضایی»، «عزت ا... انتظامی»، «علی نصیریان»، «جعفر والی» و... که هر یک به نوبه خود تاثیرگذار و جریان ساز بود. وقتی مدیریت تماشاخانه سنگلج در سال ١٣٩٤ به من پیشنهاد داده شد بسیار استقبال کردم و در طول 4 سال مدیریتم، سعی داشتم هویت اصلی آن را با اجرای آثار فاخر ایرانی بازگردانم و به سمت و سویی سوق دهم که اعتبار و شایستگی گذشته اش را به دست آورد. سالن سنگلج یکی از حرفه ای ترین سالن های اجرای نمایش است که زیربنا و ساختار آن هنوز از شکل حرفه ای اش بیرون نیامده است، سالنی با 18 کارمند متخصص در بخش های مختلف که شاکله حرفه ای آن، نشانگر تشخص و احترامی است که از همان ابتدا برای تئاتر قائل بوده اند، تئاتری که همه عناصرش برای اجراگر و مخاطب، جدی قلمداد می شود، نه مثل سالن های تئاتر شهرستان که هر بار اپراتور نور و صدای آن تغییر می کند و کادر ثابت و متخصصی ندارد.
با این همه تجربه و توانایی شما در تئاتر، چطور و چگونه مى توانید به همشهریان خود کمک کنید تا پیشرفت بیشتری کنند؟ چرا اوقاتى که در بجنورد حضور دارید، ورکشاپ یا دوره آموزشی براى هنرمندان استان برگزار نمی کنید؟
اگر دیگران احساس کنند که من توانایی دارم یا به دردشان مى خورم، معمولاً دعوتم مى کنند و صحبت مى کنیم که این لطف دوستان و همکاران بنده است، اما ماجرا این است که فقط خواست و توانایی من مهم نیست، چرا که رشد و بالندگى تئاتر به زیرساخت های سازمانی و ادرای احتیاج دارد که این ها دست بچه هاى تئاتر نیست. حلقه مفقود شده در این ماجرا، بیشتر، مدیرانى هستند که سکان دار تئاتر و فرهنگ و هنر استان هستند. این دغدغه ابتدا باید در بین آن ها شکل بگیرد و سپس در بین بچه هاى تئاتر. آن ها باید از من و امثال من بخواهند که این جا حضور داشته باشم و آموزش دهم. من تا حدودى مى توانم با اختیار خودم حضور داشته باشم و همفکرى و صحبت کنم اما براى استمرار این قضیه و حرکت ها، بحث هاى کلان ترى وجود دارد که جنبه زیرساختى دارد. من با خیلی از بچه هاى تئاتر بجنورد رفاقت دارم و در جمع هاى دوستانه، صحبت تئاتر داریم.
خیلی اوقات در بجنورد تئاتر دیدم و خیلی نکات را یاد گرفتم به همین دلیل معتقدم بچه هاى شهرستان، خیلی هنرمندان مستعدى هستند اما چون شرایط بروز استعدادشان فراهم نیست به دنبال راهی براى رساندن خودشان به جاهایی هستند که تئاتر در آن جا مکان و محل جدی ترى باشد. وقتی ساختار وجود ندارد این کارها در مقطعی جواب مى دهد و گذراست. ما تشکیلاتى براى این که به مردم بفهمانیم که تئاتر، ساختار جدى دارد، نداریم و فاقد امکانات لازم هستیم، در حالى که شرایط و ظرفیتش را داریم. چه تلاشی کردیم که سالن هاى خصوصى استان را افزایش دهیم؟ در حالی که در همین نزدیکى ما در مشهد، تعدادی سالن خصوصی داریم. ما باید با این توانایی، در بجنورد، هر شب اجراى تئاتر داشته باشیم و چراغ تئاتر را روشن نگه داریم.
چرا گیشه تئاتر خراسان شمالى نمى تواند براى گروه هاى اجراکننده، رضایت بخش باشد؟
این نکته، تنها به شهر ما ارتباطی ندارد چرا که در اکثر اوقات در تهران هم، گیشه جوابگوى گروه نیست و تماشاگرى که انتظار داریم جذب سالن ها نمى شود که آن هم علت و دلایل مختلفی دارد. ذائقه مردم، این روزها قابل شناسایی نیست و نمی توان نسخه واحدی را برای کشاندن مخاطب به سوی تئاتر تجویز کرد. فرمول های متفاوتی دارد که بعضی از این فرمول ها و شیوه ها را من نمی پسندم و اصلاً به کار من هم نمی آید چون نگاه من شاید به مقوله تئاتر خیلی شخصی است و دنیای ذهنی من هم اجازه ورود به روش های دیگران را نمی دهد. من آثار بسیاری در استان و سایر شهرستان ها دیده ام که با استقبال مخاطبان مواجه شده و از نظر کیفی هم آثار قابل قبولی بوده اند به طوری که گاهی به جرات می توان گفت بعضی از آثار، بسیار جلوتر از نمایش هایی هستند که در پایتخت اجرا می شوند. ما باید نگاهمان را اصلاح نماییم. حتی خود بچه های تئاتر هم دیدگاه شان را باید نسبت به خیلی از جریان ها تغییر دهند. به عنوان مثال وقتی برای امر داوری از دوستان تئاتری نظرخواهی می شود، بعضاً همانند برخی مدیران و مسئولان، میل به حضور ستاره ها و سلبریتی ها برای قضاوت دارند تا افراد تحصیل کرده و با دانشی که در گمنامی به سر می برند. این نوع نگاه هم در مخاطبان تئاتر سرایت کرده است و وجود دارد. برخی از آن ها هم ملاک خرید بلیت تئاتر را فقط در گرو حضور یک چهره تلویزیونی و سینمایی می بینند در صورتی که شاخص های انتخاب را می توان در چیزهای دیگری جست و جو کرد، مثل انتخاب نویسنده یا پیشینه کارگردان یا بازیگران خاک خورده نمایش.
من خودم گاهی تئاترهایی را دیدم که بازیگران معروف یا حتی درجه 3 تلویزیون را مى آورند اما محتوا و کیفیت لازم را ندارند و فقط به خاطر نگاه رسانه اى و تبلیغاتى این کار را کرده اند تا گیشه ها را پر کنند و همچنین تئاترهاى زیادى در تهران دیدم که بازیگر معروفى نداشتند اما فروش خوب و مناسبی داشتند.
چرا انجمن های نمایش در شهرستان ها حمایت مالى مناسبی از گروه هاى نمایشی ندارند؟ رقمى که در شهرستان ها پرداخت مى شود بسیار کم و غیرقابل باور است. وضعیت این انجمن در تهران و حمایت هایش از تئاترها چگونه است؟
متأسفانه طی این سال ها دولت حمایتش را از تئاتر، کمتر و کمتر کرده و این مختص شهرستان ها نیست و در تهران هم اتفاق افتاده و درصد مشارکتش بسیار پایین آمده است. حمایت مالی در شهرستان ها فاجعه است و لااقل باید مثل سنوات گذشته، در مرکز هنرهای نمایشی، شورایی تشکیل شود که حمایت مناسبی از آثار داشته باشد. در گذشته بر اساس سوابق گروه، انتخاب عوامل و دکور، رزومه بازیگران و...، میزان حمایت ها متفاوت بوده است، حمایت هایی که حالا اصلاً با شرایط تورم و اقتصاد جامعه ما سازگار نیست و بیشتر شبیه صدقه شده است تا حمایت! حتى اگر قرار باشد که بر اساس قانون کار به ازای یک نفر، از کل گروه تئاتر حمایت شود باز هم رقم پرداختى به اندازه هزینه های تردد یک گروه هم نمی شود. آن قدر شوخی است که بیانش باعث به سخره گرفتن جماعت تئاتری می شود. یک کار تئاتر، حداقل 3 ماه براى آماده سازی زمان نیاز دارد، یعنی سه ماه، یک عده هر روز در حال تمرین و ممارست مداوم هستند بدون هیچ عایدی و مبلغ قابل توجهی، به همین دلیل است که تئاتر جدى گرفته نمى شود و خیلی ها بعد از مدتى سرخورده مى شوند و مى روند. تا یک جایی و زمانى این عشق جواب مى دهد، وقتی هنرمند مى بیند که کسی جدی نمى گیرد یا خودش از تئاتر مى رود یا منزوى و از دایره اجراها خارج مى شود. شاید خیلی از انجمن هاى هنرى به خاطر ماهیت فردی شان بتوانند با بودجه ای سالانه، خود را وفق دهند ولی انجمن نمایش و گروه های تئاتری به خاطر طبیعت جمعی و گروهی خود نمی توانند با بودجه های مصوب ناچیز، پاسخگوی نیازهای متفاوت یک تئاتر باشند چرا که تئاتر علاوه بر بازیگر، به دکور، لباس و گریم و... نیاز دارد تا اثری تاثیر گذار تولید نماید.
امروزه برخی مدیران دولتی برای فرار از مسئولیت پذیری، شعار تئاتر متکی به گیشه را می دهند در صورتی که با یک سرچ و تحقیق ساده می توان دریافت که تئاتر به خاطر جوهره و وظیفه فرهنگی خود در تمام دنیا با حمایت مستقیم دولت، نهادهای وابسته و شهرداری ها حمایت می شود، چرا که تئاتر، صرفاً برای جلب تماشاگر انبوه، همچون یک استادیوم ورزشی نیست، بلکه ترجمه دردهای جامعه ای است که با خردورزی، او را با خود مواجه می کند. تئاتر با بیان و زبان ساده، فلسفه زندگی انسان معاصر را معنی و تحلیل می کند.
چقدر مهم است که چراغ تماشاخانه هاى شهرستان ها دائم روشن باشد؟ آیا این دائم روشن بودن و اجراهاى تئاتر باعث ارتقاى کیفیت و در نهایت حضور موفق در جشنواره ها به خصوص تئاتر فجر مى شود؟ نقش اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی هر استان را در این روند چطور ارزیابی مى کنید؟
من جشنواره ها را از اجراهاى عمومی منفک مى کنم، چرا که جشنواره ها یک نوع بیلبورد تبلیغاتى براى بیشتر دیده شدن است. حضور یک گروه در جشنواره فجر، صرفاً دلیل بر کیفیت آن اثر نیست؛ آن جشنواره، فرصتى در اختیار گروه قرار مى دهد تا تبلیغ بیشتری کند و بیشتر دیده شود همان طور که صرفاً جایزه گرفتن، دلیل بر این نیست که از آن بازیگر بهتر نداریم؛ این فقط سلیقه آن گروه داورى است.
اگر می خواهیم که تئاتر را مقوله اى جدی در نظر بگیریم باید آن را مثل برخی از مشاغل که نبودشان موجب اخلال در وضعیت حیاتی انسان می شود، قلمداد نمائیم، یعنی آن قدر به ماهیت وجودی تئاتر که با روح و روان آدمی مرتبط است اهمیت دهیم تا ناخوادگاه در سبد فرهنگی خانواده و جامعه قرار بگیرد و این احساس نیاز، آرام آرام به جریانی مستمر تبدیل شود تا به نوبت تعداد تماشاگر از 10 به 100 نفر افزایش پیدا کند و این جاست که رسالت هنری ما معنی پیدا می کند. وقتی چراغ تماشاخانه ها روشن باشد، خواه ناخواه این جریان در ذهن مردم مدام مى چرخد که سالن تئاتر وجود دارد و هر شب نمایشی اجرا مى شود، اما نه به هر قیمتى که هر اجرایی به لحظ کیفیت را در دسته بندی اجراى حرفه اى هر شهر قرار دهیم، بلکه هویت سالن ها باید مشخص باشد، مثلاً تئاتر کودک در سالن مخصوص خودش اجرا شود تا این نشانه گذاری ها براى مخاطبان و علاقه مندان جایگاهش مشخص باشد. سالن کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان، مخصوص کودکان، تماشاخانه شمس مخصوص حرفه اى ها، کانون شهید «باهنر» مخصوص دانش آموزان و سالن حافظ مخصوص کار تجربى باشد که این دسته بندی در زمان هاى طولانى، جواب لازم را خواهد داد.
چرا خراسان شمالى چند سالى است که حضورى در جشنواره تئاتر فجر ندارد؟
جشنواره تئاتر فجر، پارامترهای مختلفی براى حضور گروه ها دارد. از بخش های مسابقه و راه یافته از آثار جشنواره استانی گرفته تا بخش مهمان که در اختیار دبیر جشنواره است و ظرفیت محدودی دارد. طی 3 دوره ای که من قائم مقام دبیر جشنواره تئاتر فجر بودم با مشورت دبیر، از بعضی از آثار و گروه های نمایشی شهرستان برای حضور در بخش مهمان جشنواره حمایت کردیم.
یکی از راه های شرکت در بخش مسابقه جشنواره، خروجی جشنواره های استانی است. استان ما در این چند سال اخیر، شانس حضور در این رویداد تئاتری را از طریق جشنواره استانی نداشته است. من در این چند سال اخیر، کارهای تئاتر خراسان شمالی را رصد کردم. به نظرم کارهای معرفی شده از بخش استانی به تئاتر فجر، در قیاس با آثار راه یافته، نمایش های قابل توجهی نبودند. یا به موازات آن آثاری هم از استان مانند نمایش «دایک» به کارگردانی آقای «حامد عالمی پور» یا «بازگشت به خانه» به کارگردانی آقای «محمد شاکری» در بخش های مختلف جشنواره حضور داشته است که طبیعتاً با توجه به امتیاز و قابلیت های خوب اجرایی منتخب شده اند. نمی توانم ملاک و معیار کیفی آثار را صرفاً حضور در جشنواره یا رضایت از اجرای عمومی ارزیابی کنم ولی آن چه که برایم اهمیت دارد رویارویی با مخاطب است، حالا آن مخاطب در جشنواره نمایش را ببیند یا در اجرای عمومی. خیلی از آثار را شاهد بوده ام که در هیچ جشنواره ای شرکت نکرده و جایزه ای هم نگرفته است ولی در رضایت مخاطب موفق عمل کرده است. البته حضور در جشنواره ها معرف خوبی برای استانم است.
آیا تا به حال اتفاقی باعث شده که در محافل فرهنگی و هنری در تهران، از بجنورد نام ببرید؟!
خب حتماً این اتفاق افتاده است ولی الان حضور ذهن ندارم. افتخارم این است که زاده شهری با پشتوانه غنی فرهنگی هستم، شهری که با روایت های موسیقیایی و نمایشی یگانه آن، فخر می فروشم وهر آن چه را که از جوهره هنری آن بهره گرفته ام از یاد نمی برم. من اگر هم اسمی و رسمی در فضای نمایش این شهر به دست آورده ام وامدار هنرمندانی هستم که عاشقانه با قلب های تپنده، نوری به صحنه های تاریک بخشیده اند.
من سال هایی در بجنورد تئاتر اجرا کردم که تعداد تماشاگران به تعداد انگشتان دو دست هم نبود اما پافشاری کردم و اصرار داشتم تا ادامه دهم. نمایش های «تارا»، «مرد حلبی» و «شیون» را در بجنورد اجرا کردم اما استقبال نشد، با این حال دوست داشتم تا چراغ تئاتر این جا را روشن نگه دارم. نمایش «ضیافت» «بیضایی» را در سالن کتابخانه اجرا کردم اما تماشاچی زیادی نداشت با این حال، دوست داشتم که این اتفاق این جا بیفتد.
توصیه شما به هنرمندان شهرستانی که می خواهند همانند شما پیشرفت کنند چیست؟
دوست دارم قبل از توضیح به سوال شما به عقب برگردیم، زمانی که دانش آموز بودم (اول و دوم دبیرستان)؛ برایم کاملاً مشخص بود که در چه مسیری قرار است حرکت کنم و برای این بخش هم به دنبال این بودم که چه افرادی قرار است به من کمک کنند و از چه افرادی باید کمک بگیرم. همان سال ها با «بهرام بیضایی» آشنا شدم و برای گرفتن مجوز نمایش «ضیافت» به او نامه نوشتم که با بزرگواری به من نامه نوشت و به من آگاهی بخشید که من کیستم؟ از نمایش چه می دانم؟ این چیزهایی که برای استاد نوشته ام چیست؟ و آرزویی که در پایان یادداشت برای من نوشته بود. نوشته بود «امیدوارم روزی تئاتر کار کنی»؛ این جمله آخرین، واقعاً تکانم داد. من هیچ نمی دانستم؛ هیچ مطلق، پس باید شروع به حرکت می کردم. هنوز هم حرکت می کنم. هنوز هم هیچ نمی دانم. هنوز هم امیدوارم روزی تئاتر کار کنم. حالا با این مقدمه برویم سراغ جواب سوال شما. این یک مسئله شخصی است.
من باید می رفتم. به حرکت نیاز داشتم. در دلم آشوب بود. باید جواب سوال ها را پیدا می کردم مثل قصه حقیقت و مرد دانا. مثل آن ماهی سیاه کوچولویی که خود را به دریا رساند. من هم باید می رفتم. راستش در خودم نمی دیدم با مشکلات عدیده شهرستان که تئاتر ر ابه عنوان یک میان پرده کمدی و مسخره می دیدند مبارزه کنم! چرا باید به جای تفکر و کتاب و یادگیری، به فکر عبور از موانعی می شدم که مرتب سر راهم می گذاشتند. من احساس کردم اگر بمانم مثل خیلی ها منزوی و سرخورده و افسرده می شوم. یا مثل بعضی ها به عزلت نشینی بسنده می کردم. حالا که رفتم هم آدم مهمی نشدم ولی خوشحالم که تصمیم درست تری گرفتم. آ نها که ماندند و با نداری ها و ناآگاهی ها جنگیدند مبارزان واقعی صحنه هستند. من نمی خواستم عشق درونی ام را متوقف و امیالم را سرکوب کنم. نمی خواهم بگویم کسی که رفته موفق بوده و کسی که مانده موفق نشده است؛ نه! این یک هدف شخصی است و موفقیت در حضور و خروج نیست.