ترفندهای زیرکانه یک سارق طلافروشی
تعداد بازدید : 105
برق طلاها چشم زن سارق را کور کرد
صدیقی
برق طلاها چشم اش را کور کرد و وارد مرداب شد. بعد از فوت همسر اولش خواست با ازدواج مجدد مدتی فرزندانش آرامش داشته باشند اما خبر نداشت که شوهر دومش شاه دزد است و آرامش و آبروی او را می دزدد. او، هوو و شوهرش هر بار وارد یک طلافروشی می شدند و با سرگرم کردن مال باخته در یک فرصت مناسب دست به سرقت می زدند و از محل دور می شدند. به نوعی در کلاه گذاری سر طلافروشی ها استاد شده بودند اما از عاقبت کار که خوردن دستبند قانون روی دستان شان بود، غافل شدند. در ادامه گفت و گوی خبرنگار ما را با یک زن سارق زندانی می خوانید.
به چه جرمی زندانی شدی؟
به خاطر سرقت از طلافروشی زندانی شدم.
آیا متاهل هستی و فرزند داری؟
بله، متاهل هستم و 4 فرزند دارم که همه را با زندانی شدنم سرگردان و دربه در کردم.
آیا اعتیاد و سابقه کیفری داری؟
اعتیاد نداشتم اما سابقه کیفری دارم، قبلا یک بار به جرم سرقت از طلافروشی دستگیر شدم.
چرا به سمت سرقت رفتی؟
بعد از این که شوهر اولم که معتاد بود، فوت کرد با 4 بچه قد و نیم قد دچار بحران مالی شدم. از یک طرف بی کسی و از طرف دیگر بی پولی هر روز به من فشار می آورد و کسی را نداشتم که کمک کند چون پدر و مادرم هر 2 فوت کرده اند. اوضاع بد مالی و مشکلاتی که داشتم مدتی ادامه داشت تا این که روزی دوستم به من پیشنهاد وسوسه انگیزی داد. دوستم هر بار به بهانه خرید وارد یک طلافروشی و در یک فرصت مناسب با سرقت یک قطعه طلا از آن جا خارج می شد. من ابتدا با ترس چند بار با او همراه شدم، بعد از وارد شدن به طلافروشی می دیدم که دوستم چطور راحت از طلافروش سرقت می کند و پول خوبی از این طریق به دست می آورد، او حتی سهم من را هم می داد. بعد از آن کم کم ترسم ریخت و خودم تنهایی دست به سرقت می زدم و سر این ماجرا روزی گیر افتادم و چند سال زندانی شدم.
بعد از آزادی از زندان چرا دوباره سراغ سرقت از طلافروشی رفتی؟
بعد از آزادی از زندان آه در بساط نداشتم و از طرفی بچه هایم هر کدام خانه یک آشنا آواره شده بودند. روزی در خیابان از طریق یکی از دوستانم با شوهر دومم آشنا شدم که از قضا او هم در سرقت از طلافروشی ها دست داشت.
شوهر دومم زن و بچه داشت اما برای این که هوویم را راضی کند، به دروغ گفته بود بعد از گذشت چند ماه و استفاده ابزاری برای سرقت من را طلاق خواهد داد. بعد از ازدواج فهمیدم همسرم با هوویم همدست هستند و آن ها مثل من از طلافروشی ها سرقت می کنند.
شوهرم از همان ابتدا خرجش را از من جدا کرد و گفت هرکسی باید خرجش را جور کند چون او پول مفت به کسی نمی دهد. سر این قضیه با هوویم و برخی مواقع با شوهرم وارد طلافروشی می شدم و با فریب صاحب مغازه از او سرقت می کردم.
چطور از طلافروشی سرقت می کردید بدون این که کسی متوجه شود؟
هر بار که با شوهرم یا هوویم وارد یک طلافروشی می شدم به بهانه خرید و امتحان کردن گوشواره قاب کامل طلاها را برمی داشتم تا یک گوشواره را انتخاب کنم. شوهرم همزمان شروع به حرف زدن و پرت کردن حواس طلافروش می کرد. در یک فرصت مناسب یک جفت گوشواره به همراه یک تک گوشواره را برای امتحان از داخل قاب بر می داشتم و برای این که جای خالی آن مشخص نشود، فاصله بین طلاها را بیشتر می کردم. بعد از سرقت، گوشواره تک را در مقابل صاحب طلافروشی سرجایش می گذاشتم و به بهانه این که پول کم داریم یا مدلش مورد پسند مان نیست از مغازه خارج می شدیم.
در هنگام سرقت چند همدست داشتی؟
در اکثر سرقت ها با همسرم یا هوویم بودم و شخص غریبه ای را به بازی کثیف مان راه نمی دادیم تا مبادا به مشکل بخوریم و لو برویم. بعضی از روزها هم تنهایی دست به سرقت می زدم تا کمک حال دخترم باشم که ازدواج کرده است و در تهیه پوشک برای فرزندش مشکل دارد.
طلاهای سرقتی را چه کار می کردید؟
اغلب طلاها را بعد از سرقت سریع می فروختیم. شوهرم 2 مالخر آشنا داشت و هر بار طلاهای سرقتی را نصف قیمت یا کمی بیشتر به آن ها می فروختیم و هر کدام سهم خودمان را بر می داشتیم. البته هوویم کمی بیشتر بر می داشت و شوهرم با او کاری نداشت، در واقع جرئت نداشت چون سر قضیه ازدواج من سر او کلاه گذاشته بود. با پول های سرقتی یک خانه بزرگ اجاره کرده بودیم و حتی یک خودروی نسبتا گران قیمت خریدیم تا با آن سر قرارهای مان و جلوی طلافروشی ها برویم و پیش مردم و صاحبان طلافروشی وانمود کنیم ثروتمند هستیم و هدف اصلی مان خرید طلاست.
بعد از زندانی شدن فرزندانت چه کار کردند؟
مثل سابق همه در به در شدند. 2 فرزندم نزد مادربزرگ شان رفتند و یکی نزد عمه اش و یکی هم پیش عمویش زندگی می کند. کاش گدایی می کردم اما دست به سرقت نمی زدم و زیر یک سقف نزد بچه هایم شب ها را صبح می کردم. الان پشیمانی سودی ندارد و تا رد مال نکنم از رضایت شاکیان خبری نیست و با سابقه ای که دارم باید مدت ها در زندان بمانم. البته بعد از زندانی شدن درخواست طلاق دادم تا دیگر چشم ام به همسر دزدم نیفتد و دیگر هوس سرقت به سرم نزند.