صدیقی
از گذشته عبرت نگرفت و می خواست مشکل اش را با یک اشتباه بزرگ تر حل کند و به اصطلاح از چاله درآمد و در چاه افتاد. بعد از تجربه کارهای متفرقه و بیکاری وارد کار مالخری اموال مسروقه شد و زندگی مشترکش را به سمت نابودی کشاند. می خواست با پول مالخری و دزدی برای دخترش جهیزیه بخرد اما از عاقبت کارش خبر نداشت. مستاصل شده است، از دختر تازه عروسش شرم دارد و پشیمانی برایش سودی ندارد. به گفته خودش تاوان اشتباهش، زندان است. در ادامه گفت و گوی مان را با مرد زندانی 47 ساله مالخر می خوانید.
به چه جرمی زندانی شدی؟
به جرم مالخری اموال مسروقه زندانی شدم.
آیا متاهلی و فرزند داری؟
متاهل هستم و 2 فرزند دارم، به خاطر تهیه جهیزیه دخترم مجبور شدم دست به چنین کار زشتی بزنم.
آیا سواد داری؟ شغل ات چه بود؟
تا مقطع سیکل بیشتر درس نخواندم چون توان مالی خانواده ام به من اجازه ادامه تحصیل را نمی داد. قبل از زندانی شدن مدتی در یک نانوایی مشغول به کار و بعد فروشنده سیار تره بار شدم. البته مدتی هم در قهوه خانه کار کردم اما هیچ کدام درست از کار درنیامد و به بن بست خوردم.
آیا اعتیاد و سابقه کیفری داری؟
به شکل تفننی مواد مصرف می کردم و یک بار به جرم مالخری دستگیر و چند ماه زندانی شدم.
وضعیت مالی خانواده ات قبل از ازدواج تو چگونه بود؟
وضعیت مالی خوبی نداشتیم. هنوز کوچک بودم که پدرم فوت کرد و مادرم با کار در خانه های مردم و البته حمایت کمیته امداد و بهزیستی خرج زندگی مان را به سختی می داد. حسرت خیلی از چیزها از قبیل خورد و خوراک و پوشاک خوب و تفریح به دلم ماند. چون پول نداشتیم لباس بخریم بچه کوچک تر خانواده مجبور بود لباس برادر و خواهر بزرگ تر را بپوشد. با هزار زحمت و قرض و بدهی توانستم ازدواج کنم.
چرا به سمت مالخری رفتی؟
بعد از این که بچه هایم بزرگ شدند دچار مشکلات مالی زیادی شدم. برای پیدا کردن کار از شهرستان به تهران رفتم و در آن جا در یک قهوه خانه با کمک یکی از آشنایانم مدتی مشغول به کار شدم، اما بعد از شیوع کرونا کسب وکارمان از رونق افتاد و قهوه خانه تعطیل شد. بعد از آن که بیکار شدیم با دوستم که وانت بار داشت در یک خیابان به صورت سیار به فروش تره بار اقدام کردیم. درآمدش بد نبود اما این بار شهرداری مانع کارمان شد و ما را از آن خیابان بیرون کرد و دوباره بیکار شدیم. دخترم تازه نامزد کرده بود و باید برایش جهیزیه تهیه می کردم و به خاطر بیکاری بدجور فکرم مشغول و اعصابم به هم ریخته بود. از طرفی همسرم که از چیزی خبر نداشت مدام پیغام می داد که برایش پول بفرستم تا برای دخترمان به شکل قسطی جهیزیه بخرد. این ماجرا ادامه داشت تا این که دوستم به واسطه یکی از سارقان به من پیشنهاد داد وارد کار مالخری اموال سرقتی شویم. همدستم چون از گوشی همراه سر درمی آورد گفت که گوشی های سرقتی را با یک سوم قیمت از سارقان بخریم و بعد با کمی سود آن ها را از طریق سایت های اینترنتی به خریداران بفروشیم. مدتی از طریق خرید اموال سرقتی که بیشتر گوشی تلفن همراه بود پول برای همسرم فرستادم و او هم بی خبر از همه جا برای دخترمان جهیزیه خرید تا این که روزی با همدستم در حین خرید اموال مسروقه در یک خیابان دستگیر شدیم.
سارقان چطور گوشی های همراه را سرقت می کردند؟
همدستانم که 2 نفر بودند مدام با موتورسیکلت در خیابان ها دور می زدند و با شناسایی طعمه ها در یک فرصت مناسب گوشی تلفن همراه شان را از چنگ شان درمی آوردند و خلاف مسیر خودروها فرار می کردند. آن ها با شگردهای مختلفی دست به سرقت می زدند. بعضی از مواقع پشت چراغ قرمز زمانی که طعمه را شناسایی می کردند که گوشی اش را پشت فرمان گذاشته و از طرفی شیشه خودرو پایین است، آهسته به او نزدیک می شدند و با برداشتن گوشی تلفن همراه برخلاف مسیر خودروها فرار می کردند تا مال باخته نتواند آن ها را تعقیب کند. بعضی از مواقع هم در داخل پیاده روها گوشی عابران پیاده ای را که بدون توجه به اطراف شان در حال صحبت بودند از دست شان می قاپیدند و با موتورسیکلت به سرعت پا به فرار می گذاشتند.
خانواده ات از ماجرای مالخری خبر دارند؟
اولین بار که به جرم مالخری زندانی شدم همسرم به شدت از این ماجرا ناراحت شد و تا مرز جدایی پیش رفت اما با زحمت و وعده تغییر و ابراز پشیمانی توانستم همسرم را به ادامه زندگی مشترک مان راضی کنم، اما الان همسرم و دخترم فکر می کنند من به خاطر مصرف مواد دستگیر و زندانی شده ام.
نمی دانم چطور این موضوع را به همسرم و از همه مهم تر به دخترم بگویم، اگر او بفهمد که تا الان مقداری از جهیزیه اش با پول دزدی خریداری شده است غوغا به پا می کند و علاوه بر آبروریزی احتمال این که زندگی مشترکش به هم بخورد، زیاد است چون گمان نمی کنم خانواده دامادم بعد از متوجه شدن قضیه با این موضوع کنار بیایند و نمی دانم از خجالت چطور با آن ها رو به رو شوم. بدجور در مخمصه افتاده ام و نه راه پس دارم و نه راه پیش و باید تاوانش را با زندانی شدن و حتی احتمالاً از دست دادن زندگی مشترک خودم و دخترم پس بدهم.
حرف آخر؟
دیگر پشیمانی برایم سودی ندارد. درست است که بیکار و دچار مشکل مالی شدم اما این راهش نبود که با یک اشتباه بزرگ بخواهم یک مشکل دیگر را حل کنم. از طرفی مال باختگان باید توجه داشته باشند، هنگامی که پشت فرمان خودرو هستند از یک طرف درها را قفل کنند و از طرفی شیشه های خودرو را بالا ببرند تا سارقان نتوانند از این فرصت سوء استفاده کنند و اموال شان را به یغما ببرند.
عابران پیاده هم باید هنگام صحبت با تلفن همراه در خیابان خیلی حواس شان به اطراف باشد و حتی الامکان از گوشی استفاده نکنند و مراقب راکبان موتورسیکلت و حتی زورگیرها که از پشت سر به آن ها نزدیک می شوند، باشند تا اموال شان را از دست ندهند.