صدیقی
به اصطلاح «از شیر مرغ تا جان آدمیزاد» در این محل پیدا می شود. گویا در بجنورد هر جا صحبت از خرید لوازم مستعمل با قیمت نازل و صدالبته مورددار می شود ابتدا مکان دست فروشان واقع در یک خیابان قدیمی شهر به ذهن خطور می کند؛ دست فروشانی که اغلب مصرف کننده مواد و برخی نیز سابقه دار هستند اما در این بین هستند کسانی که نان بازوی خود را می خورند ولی در سیاهی دست فروشان دودی گم شده اند. هر کسی که سودای خرید اجناس خاص و معمولی با قیمت نازل و مورددار را دارد روانه این محل در هسته مرکزی شهر می شود تا جنس مدنظرش از قبیل آچارآلات، لوازم ساختمانی، گوشی تلفن همراه و البته موادش را پیدا کند و مدتی در فضا معلق شود! عصر یکی از روزهای زمستانی کرونایی وقتی در خیابان مورد نظر که دست فروشان زیادی در آن جا بساط شان را پهن کرده اند، قدم می گذارم، با گردهمایی آن ها مواجه می شوم و حتی جایی برای سوزن انداختن نیست و بدون استفاده از ماسک و رعایت حداقل فاصله اجتماعی سخت مشغول چانه زنی برای فروش اجناس شان هستند.
همهمه ای برپا کرده اند، یکی سیگار بر لب، دیگری با لقمه نانی در دهان و یکی هم انگشت به دهان بقیه را نظاره می کند.
در این بین ناگهان یکی هراسان وارد محوطه بزرگ دست فروشان می شود که به دنبال دوچرخه مفقودی پسرش است. به گفته خودش در یک لحظه غفلت سارق یا سارقان دوچرخه پسرش را در مقابل خانه اش به یغما برده اند و حالا او بنا به پیشنهاد یکی از دوستانش برای پیدا کردن ردی از دوچرخه پا در این مکان رمزآلود گذاشته است.
به بهانه خرید گوشی تلفن همراه گشتی در داخل محوطه می زنم. هر کدام از دست فروشان که اغلب جوان و البته تعدادی هم میان سال اند و چهره شان فریاد می زند که اهل فضانوردی هستند، مشغول فروش کالای خود هستند. وقتی وارد جمع افرادی می شوم که گوشی تلفن همراه خرید و فروش می کنند با شنیدن قیمت پایین بعضی از گوشی ها که نسبتاً نو و هوشمند هستند، درجا میخکوب می شوم.
آن ها بدون کوچک ترین دلهره ای از کرونا، بدون ماسک و رعایت مباحث بهداشتی حضور دارند. قیمت یک گوشی هوشمند را از فروشنده هپروتی سوال می کنم که می گوید:«اگه مشتری باشی باهات کنار میام، این گوشی مال زنمه که پول لازم هستیم برای همین به قیمت زیر بازار می فروشم.» برخی دست فروشان و البته مشتریان ایستاده با شنیدن جمله فروشنده (گوشی مال زنمه) یک لحظه می زنند زیر خنده که با عکس العمل تند فروشنده دوباره دهان شان بسته می شود.
یکی از حضار آرام به من می گوید که برخی اجناس از قبیل گوشی تلفن همراه سرقتی هستند و برای تامین هزینه مواد از سوی معتادان با قیمت های نازلی فروخته می شوند. کمی آن سوتر از فروشندگان گوشی های ثابت و تلفن همراه، پیرمردی ژولیده که سیگار بر لب دارد مقابل خود دسته های کوچک و بزرگ از انواع سیم و کابل برق و کلید و پریز نسبتاً گران قیمت گذاشته است.
نه به قیافه اش می خورد اهل خانه و زندگی آن چنانی و نه این که حرفه اش برق کاری باشد که بخواهد سیم و کابل های برق قیمتی را به نصف و حتی یک سوم قیمت بفروشد. فروشنده می گوید که اجناس متعلق به خودش است و بعد از پایان برق کاری ساختمانش اضافه آمده و حالا می خواهد هر طور شده حتی به نصف قیمت آن ها را بفروشد. وقتی پیرمرد با سوالم که ساختمانت در کدام محله واقع شده؟ مواجه می شود با لحن تندی چشمانش را گرد می کند و پاسخ می دهد: «تو خریدار نیستی، برو مزاحم نشو بذار کاسبی مون رو بکنیم. برام کارآگاه بازی در نیار!» چند قدم آن طرف تر جوانی ابزارآلات کهنه و نو دارد که او هم مانند مرد فروشنده کابل ادعا می کند ابزارآلات متعلق به خودروی خود و پدرش است که بعد از فروش خودروها در دستش مانده است.
وقتی از او درباره علل ارزان بودن اجناسش سوال می کنم بعد از کمی بحث ناگهان جوش می آورد و با لحن تندی می گوید:«برو داداش روزی تو خدا جای دیگه ای بده، اصلاً من فروشنده نیستم و حوصله بحث با تو رو ندارم.» بعد از دور شدن از جوان عصبانی چشم ام به تعدادی جوان می خورد که ظاهراً در حال خرید و فروش «ناس» هستند.
وقتی به آن ها نزدیک می شوم بعد از کمی دقت متوجه می شوم که کاسه ای زیر نیم کاسه و این ماده توهم زا فقط پوششی بری فروش مواد دیگر است که مدام در بین فروشندگان و مصرف کنندگان دست به دست می شود. هر چقدر روز به پایان خودش نزدیک تر می شود تجمع افراد هم بیشتر می شود و گویا با سایه افکندن شب فروشندگان قانون گریز راحت تر می توانند به کارشان ادامه دهند.
قبل از این که محل دست فروشان را ترک کنم سر و صدای زد و خورد یکی از فروشندگان با خریدار نظرم را جلب می کند که بعد از بررسی ماجرا متوجه می شوم فروشنده انگشتر با فروش جنس تقلبی به جای اصل قصد کلاه گذاشتن سر خریدار را داشت که همین موضوع درگیری بین آن ها را به وجود آورده بود. اهالی محل هم دل خوشی از دست فروشان دودی این خیابان قدیمی که روزگاری به خاطر برخی کاسبانش زبانزد بود، ندارند و خواستار سر و سامان دادن آن ها هستند تا اعضای خانواده شان به خصوص زن و فرزندان شان با خیالی آسوده از این محل عبور کنند. فعالیت دست فروشان در روزهای آخر هفته دیدنی و قابل تامل است چون به مباحث بهداشتی پایبند نیستند. البته نباید از دست فروشان دست پاکی که برای تهیه یک لقمه نان حلال در این محل بساط شان را پهن می کنند غافل شد زیرا از قضا کمتر در بین افراد سودجو و قانون گریز دیده می شوند.