صدیقی
پشت پنجره ایستاده است و گردنش را بالا میبرد تا ساقی از راه برسد. مدام دستان نحیف اش را به هم می مالد، پاهایش را نوبتی بالا می برد و پایین می آورد تا سوز سرمای استخوان سوز کمتر اذیتش کند. پنجره که باز می شود، پسر لاغر اندام با صدای گرفته می گوید: «بابام گفت از همون قبلی بدین...» پسرک کم سن و سال بعد از گرفتن پلاستیک حاوی مواد سریع به سوی خانه قدم بر می دارد تا بیش از آن سرما به او شلاق نزند و از همه بدتر نزد دوستانش سرافکنده نشود.
در این روزهای سرد و استخوان سوز که اغلب کودکان در پناه والدین و خانه گرم مشغول بازی و شکوفا کردن استعدادهای شان هستند، بعضی از کودکان زیر این آسمان شهر در گوشه و کنار به ویژه حاشیه شهر طعم بازی و خانه گرم و امن را هرگز نچشیده اند و با شانه های نحیف بار والدین بی مسئولیت شان را بر دوش می کشند و وظیفه تامین سوخت تن خمار پدر و مادر هپروتی شان را بر عهده دارند؛ به نوعی والدین شان «نحس آموزی» می کنند!
دستان کوچک و لرزان
عصر یک روز برفی که سرما مثل سوزن بر تن هر رهگذری فرو می رود، وارد محله ای در حاشیه شهر می شوم که آوازه آن با فروشندگان مواد مخدر صنعتی پیچیده است. پیش از ورود به محله، با زباله گردهایی که کیسه چرکی حاوی زباله و ضایعات را بر دوش می کشند مواجه می شوم. نگاه برخی از ساکنان قانون گریز معنادار است و تا مدتی با چشمان شان تو را بدرقه می کنند. بعد از کمی راه رفتن با کوچه باریکی که کف آن از لجن و رواناب پوشیده شده است، مواجه می شوم. برای عبور از آن تعلل می کنم، چشمانم به 2 کودک نحیف با لباس های نازک در پشت پنجره می خورد که از شدت سرما مثل بید می لرزند. دستان شان را مدام به هم می مالند و این پا و آن پا می کنند و هر چند لحظه با مشت به شیشه پنجره می کوبند و سرشان را بالا می برند تا ببینند کسی پنجره را باز می کند یا نه؟
از ترس متوجه شدن اهالی مدام اطراف را نگاه می کنند و نگرانند که مبادا دوستانشان آن ها را در این وضعیت ببینند و سوژه تحقیر شدن را دست شان بدهند. کمی جلوتر می روم تا بهتر صحبت های شان را بشنوم. بالاخره پنجره بعد از گذشت مدتی باز می شود و دستی بیرون می آید، با انگشت اشاره می کند که پول را کف دستش بگذارند. یکی از پسران لاغر اندام با لحن آهسته و گرفته می گوید: «سلام. بابام گفت از همون قبلی بدین و اگه میشه یک بسته اضافه بدین خودش بعد می یاد، حساب می کنه.» ساقی با اخم پاسخش را می دهد: «نه بچه جون نمی شه، هر چقدر پول بدی همون قدر آش می خوری، برو از بابات پول بگیر که حسابش یخ زده.»
التماس برای مواد
التماس های کودک 10 ساله فایده ندارد و با گرفتن پلاستیک حاوی مواد به سرعت به سوی خانه قدم بر می دارد تا بیش از آن شرمگین رهگذران نشود. کودک بعدی که نوبتش فرا می رسد، پول را کف دست ساقی می گذارد و می گوید: «بابام گفت نبات (شیشه) بدین، می خواد چای شیرین بخوره، آخه دلش خیلی درد می کنه(خمار است)، اگه دیر برم منو کتک می زنه. اگه میشه برای مامانم هم بدین بعد پولشو می یارم فقط بابام نفهمه که با چوب به جون من و مامانم می یفته و کبودمون می کنه.»
ساقی غرولندکنان به پسر نحیف تشر می زند و می گوید: «به مامانت بگو اگه پولش رو نیاره میام پیش بابات، بعد گلایه نکنه.» پسر حدود 12 ساله بعد از گرفتن مواد مد نظرش با عجله از کنارم عبور می کند تا به خانه بر گردد. به بهانه پرسیدن آدرس کمی او را درگوشه ای نگه می دارم و از او سوال می کنم چرا والدینش خودشان برای خرید مواد نمی آیند و او راهی خانه ساقی شده است؟ پسرک که لرز کرده، نگاهی به اطراف می اندازد و می گوید: «آخه بابام خیلی عصبیه، اگه گوش نکنم با کمربند به جونم می یفته. خودم از این کار خیلی خجالت می کشم چون اگه دوستانم من رو جلوی خانه مواد فروش ببینن دیگه از دست متلک های اون ها نمی تونم از خونه بیرون بیام و حتی داخل کوچه با کسی بازی کنم.»
پسر کم سن و سال بعد از نگاه کردن به اطراف دوباره رو به من می گوید: «عمو واسه چی اینا رو می پرسی تو پلیسی یا از کمیته امداد اومدی برای تحقیقات؟!» وقتی پسر را آرام می کنم تا ترسش بیشتر نشود، ادامه می دهد: «بابا و مامانم هر 2 معتادند. البته بابام خبر نداره که مامانم هم مواد مصرف میکنه برای همین من میام مواد می خرم چون مامانم روش نمی شه و اگه کسی از خانواده بفهمه که اون معتاد شده بد می شه.»
او ادامه می دهد: «توی محله ما بیشتر مواد بد (صنعتی) می فروشن و بابام هم به خاطر رفیقاش و مادرم به خاطر سختگیری بابام معتاد شد. البته هر وقت من و مامانم مریض می شیم بابام به جای این که ما رو دکتر ببره، به زور به خوردمون تریاک می ده تا پول دکتر نده. الان هم که مدرسه ها تعطیل هستن من مدام باید برای بابام و مامانم مواد بخرم، اگه این کارو نکنم حال و روزم زار می شه و باید در انباری بخوابم. بعضی از دوستام به خاطر بی پولی مدرسه نمی رن و به اجبار باباشون مواد می خرند البته بعضیاشون سر چهارراه آدامس و خرت و پرت می فروشن و گاهی هم گدایی می کنن تا پول مواد باباشون جور بشه.»
کودک نحیف که لباس مندرس نازکی بر تن دارد، از شدت سرما لرز بر بدنش می افتد و با عجله و از ترس عکس العمل والدینش از من دور و راهی خانه ناامنش می شود تا تن خمار والدینش سرپا شود. البته انگار مواد فروش ها تنها در این محله جولان نمی دهند بلکه برخی مالخران هم دستی بر آتش دارند که در عوض دریافت اجناس (بیشتر سرقتی) و ضایعات جنس مد نظر هپروتی ها را کف دست شان می گذارند. با کمی جست و جو در کوچه پس کوچه ها می توان دید که فقر، اعتیاد و آسیب های اجتماعی از در و دیوار اهالی بالا می روند و مثل موریانه بنیان خانواده را از درون می جوند و سقف را بر سر اعضای آن آوار می کنند. کودکانی که باید زیر چتر امن خانواده تربیت شوند به ناچار باید دفتر مشق شان را نی دود کنند تا والدین شان فضا را برای چند لحظه تسخیر و آینده شان را سیاه کنند.
ورود به بازی خطرناک
به گفته کارشناس فرهنگی و پیشگیری شورای هماهنگی مبارزه با مواد مخدر خراسان شمالی، اعتیاد از برخی عوامل تاثیر می پذیرد و باعث بروز برخی عوامل دیگر مانند آسیب های اجتماعی می شود. «ایزانلو» اظهارمی کند: والدینی که با تشویق، ترغیب و حتی تهدید فرزندان شان را مجبور به خرید مواد مخدر می کنند، در واقع آن ها را وارد بازی خطرناک و آینده نامعلوم می کنند زیرا آن ها از دوران کودکی با مواد آشنا می شوند و امکان دارد به تقلید از والدین شان به مصرف مواد رو بیاورند. به گفته این کارشناس فقر، بزهکاری، بازماندن از تحصیل، اعتیاد، خشونت و بروز رفتارهای هنجارشکن در جامعه از عوامل تاثیرگذار اعتیاد والدین بر فرزندان شان است. «ایزانلو» به نقش خانواده می پردازد و می گوید: پایه و اساس هر جامعه خانواده است و اگر نتواند به درستی به وظایفش از قبیل تربیت، آموزش اخلاق و ... عمل کند باعث بروز ناهنجاری و آسیب های اجتماعی می شود.
وی کودکان کار و معتاد زیر 18 سال شناسایی شده در استان را طی سال قبل بیش از 68 نفر ذکر می کند که در مراکز تحت درمان قرار گرفتند. وی اضافه می کند: کودکانی که از حمایت خانواده به خاطر برخی مسائل مانند طلاق، اعتیاد و غیره محرومند دچار مشکلات عدیده اخلاقی، عاطفی، جسمی و بحران می شوند. وی ادامه می دهد: اغلب کودکان کار، بزهکار و معتاد در حاشیه شهرها زندگی می کنند و این آسیبهای اجتماعی به خاطر عوامل محیطی از قبیل زندگی در محله های کم برخوردار، وجود مواد فروشان و نبود فضای سبز و تفریحی است.