خیابانی در حصار دلالان موتورسیکلت
سال هاست اگزوز موتورسیکلت شان را پر از دود می کنند و تخته گاز روی اعصاب اهالی محله ویراژ می روند. به حقوق شهروندان احترام نمی گذارند، برخی از آن ها خیابان را از دو سمت قرق می کنند و مشغول دلالی و خرید و فروش موتورسیکلت می شوند.
یکی از نقاط خیابان17 شهریور شمالی بجنورد مملو از دلالان و خریداران موتورسیکلت است. ابتدای خیابان مملو از موتورسیکلت های پارک شده است که علاوه بر پیاده رو، خیابان را از دو طرف احاطه کرده اند. به گفته ساکنان این خیابان، سال هاست که این محل به نوعی به عرصه خرید و فروش موتورسیکلت ها و جولان دلالان تبدیل و حقوق عابران و اهالی به فراموشی سپرده شده است. «رحمانی» یکی از ساکنان به جولان موتورسوارها در این خیابان اشاره می کند و می گوید: خریداران موتورسیکلت برای این که از سالم بودن وسایل خریداری شده اطمینان حاصل کنند با سرعت بالا ویراژ می دهند که هر لحظه امکان وقوع حادثه و برخورد با کودکان و ساکنان وجود دارد و چندین بار تصادف با عابران این محله به واسطه این کار خطرناک رخ داده است.
«افراز» یکی دیگر از ساکنان این خیابان می گوید: جدا از این که رفت و آمد و گذشتن از لا به لای دلالان موتورسیکلت برای مردان سخت است، این مشکل برای زنان و دختران این محله دوچندان می شود.
وی اضافه می کند: رفت و آمد از بین این همه مرد و دلال موتورسیکلت در ابتدای خیابان که از دو سمت آن را قرق کرده اند، خیلی دشوار است و گاهی مشکلاتی ایجاد می شود. این شهروند خواستار رسیدگی به موقع به مشکلات خیابان 17 شهریور شمالی است و در بین گلایه هایش می افزاید: با وجود مشکلاتی که این محله دارد و تردد بیش از اندازه راکبان موتورسیکلت، خبری از نظارت نیست و در چند ماه گذشته به واسطه نبود نظارت تصادف هایی در این محدوده شهری رخ داده است. ساکنان این خیابان قدیمی خواستار سر و سامان دادن به این وضعیت توسط مسئولان مربوط هستند.
فصل رنج کارگران فصلی
دایره کارگران فصلی در چهارراه باسکول روز به روز بزرگ تر می شود، برخی از آن ها از روستاها می آیند و محل سکونت بعضی ها نیز در حاشیه است و به سختی گذران زندگی می کنند. دویدن برای تامین لقمه ای نان را در همین چهارراه می توانی ببینی، وقتی که خودرویی در حاشیه خیابان توقف می کند و تعدادی از کارگرانی که از ساعات اولیه صبح در سرما کنار پیاده رو ایستاده اند به سوی آن می دوند. ربودن گوی سبقت از دیگری و تلاش برای رسیدن به خودرویی که اغلب راننده اش، صاحبکار است و در پی کارگر آمده، قصه پرغصه کارگرانی است که سال های زیادی از عمرشان را در این مکان گذرانده اند و کاری کوتاه مدت دارند. روز پنجشنبه نیز دوباره با صحنه های تکراری در گوشه ای از شهر بجنورد مواجه می شوم.
بیشتر کارگران ماسک زده اند تا از گزند ویروس کرونا در امان بمانند، البته ناخواسته گزش سرمای زمستان نیز به واسطه زدن همین ماسک ها کمتر از سال های قبل شده است. یکی از کارگران که زودتر از بقیه خودش را به خودروی ما رسانده است، وقتی می بیند برای تهیه گزارش ایستاده ایم بدون این که جواب ما را بدهد ناامیدانه محل را ترک می کند و به دیوار تکیه می زند.
پیرمردی که زیر بغل اش یک کیسه برنج دارد و لباس های کارش را داخل آن گذاشته با حوصله از روزهایی می گوید که فقط تن یخ زده اش را به خانه می برد بدون این که حتی هزار تومان ته جیب اش داشته باشد.
او ماسکش را که قبلاً سفید بود و حالا به دلیل کثیف شدن به رنگ کرم درآمده است جا به جا می کند و ادامه می دهد: در روزهای نخست شیوع کرونا که همه جا تعطیل بود و به تبع آن کار ساختمان سازی نیز خوابید ما کارگران فصلی که بیمه هم نیستیم تا بتوانیم از بیمه بیکاری کرونایی استفاده کنیم، به سختی روزگارمان را سپری کردیم.
او اظهارمی کند: هر روز صبح زود از محل زندگی ام که در باقرخان است با پای پیاده به چهارراه باسکول می آیم تا لقمه نانی حلال برای همسرم که از بیماری دیابت رنج می برد و همچنین 3 فرزندم که بیکار هستند، ببرم اما چه کنم که بیشتر اوقات دست خالی برمی گردم چون با توجه به سن و وضعیت جسمانی ام کمتر کسی تمایل دارد مرا سر کار ببرد.
مرد جوانی هم با بیان این که شیوع ویروس کرونا سفره کارگران فصلی را کوچک تر کرده است، تصریح می کند: به کاهش ساخت و سازها و تعطیلی کار کشاورزی در فصل زمستان باید کاهش خرید لوازم خانگی به دلیل گرانی را هم اضافه کرد و این موارد کار ما را کمتر کرده و زندگی مان را تحت تاثیر قرار داده است.او ادامه می دهد: همیشه در این موقع از سال برخی شهروندان لوازم خانگی می خریدند و برای جا به جایی آن ها از ما کمک می گرفتند و بخشی از درآمدمان از این طریق تامین می شد اما حالا فقط به این چهارراه می آییم، رفت و آمد خودروها و عابران را تماشا می کنیم و با سرافکندگی به خانه بازمی گردیم.تعداد کارگرانی که در این نقطه از شهر ایستاده اند کم کم بیشتر می شود، چهره خسته شان از پشت ماسک دیده نمی شود اما چشمان شان هزاران حرف نگفته دارد.