سارق حرفه ای بعد از آرماتوربندی
یک سانحه سرآغاز سقوط زندگی اش شد. مرگ برادرش او را رنجور و ناتوان کرد و بعد از آن در دام اعتیاد افتاد. با دست فرمان اعتیاد پیش رفت تا این که به سرقت اموال مردم رو آورد و وارد یک بازی دو سر باخت شد. 32 بهار را تجربه کرده و به خاطر قانون گریزی از یک استادکار حرفه ای به یک سارق تابلودار مبدل شده است و به گفته خودش آینه عبرت دیگران شد. مرد جوان زندانی که سیگار همدمش است، در گفت و گو با خبرنگار ما صفحات زندگی اش را ورق می زند.
به چه جرمی در زندان هستی؟
به جرم دست درازی به اموال مردم و سرقت در حبس هستم.
شغل ات چه بود؟ آیا متاهل هستی؟
آرماتوربند حرفه ای بودم اما به خاطر اعتیاد نتوانستم تشکیل خانواده بدهم. کسی حاضر نمی شد به من که شکم خودم را به زور سیر می کردم و در خماری به سر می بردم، دختر بدهد.
چطور شد به دزدی رو آوردی؟
همه چیز سریع اتفاق افتاد. به همراه برادرانم آرماتوربندی می کردم و درآمدمان بد نبود. همه چیز از یک روز نحس شروع شد و سر همین ماجرا به روز سیاه نشستم. روزی سر یک ساختمان با برادرانم مشغول کار بودیم که ناگهان یکی از برادرانم از روی داربست سقوط و فوت کرد. با مرگ برادرم اوضاع به هم ریخت. دیگر نتوانستیم به خودمان بیاییم، دست مان به کار نمی رفت و مجبور شدیم به شهرمان برگردیم. بعد از بازگشت هر کدام از برادرانم دنبال زندگی خودشان رفتند. اما من به دلیل مرگ برادرم نتوانستم خودم را جمع و جور کنم و مدام اعصابم خُرد بود. با ادامه این ماجرا با شرکت در دورهمی دودی دوستانم به سمت مواد کشیده شدم و این سرآغاز سقوط زندگی ام بود. وقتی اعتیادم شدت گرفت چون مواد سنتی من را نمی ساخت به سراغ هروئین رفتم و مدام خمار بودم. خمار بودن مداوم و نرفتن سرکار باعث شد، دست به سرقت بزنم.
همدست داشتی یا تنها دست به سرقت می زدی؟
روزی که در یکی از پاتوق ها در حال مصرف مواد بودم، با یک خلاف کار سابقه دار آشنا شدم و همین سبب بدنامی من شد. او یک دزد حرفه ای بود که مدام به اموال مردم چنگ می انداخت. او از من خواست موتورسیکلت زهوار دررفته ام را که متعلق به برادرم بود، در اختیارش بگذارم و بعد از انجام کارش به من بازگرداند. اول از ماجرا خبر نداشتم که موتورسیکلت را برای چه کاری می خواهد. روز بعد زمانی که در پاتوق او را دیدم، هنگام تحویل موتورسیکلت مقداری پول به من داد و گفت اجاره موتور است. سارق شب قبل از آن با موتورسیکلت ام از یک دامداری یک گوسفند دزدیده و سریع تبدیل به پول کرده بود. مزه پول باد آورده من را وسوسه کرد که با او همراه شوم اما بعد از مدتی به خاطر همدستی در سرقت گیر افتادم و راهی زندان شدم. بعد از تحمل دوران محکومیت ام از زندان آزاد شدم.
چه شد بعد از آزادی از زندان دوباره به سراغ دزدی رفتی؟
بعد از این که آزاد شدم به خاطر مصرف مواد صنعتی حواسم سر جایش نبود و نمی توانستم کار ساختمانی کنم. وقتی خمار می شدم انگار مغزم فرمان سرقت از خانه های مردم را صادر می کرد! شب ها و گاهی روزها که فرصت مناسبی گیرم می آمد به خانه های مردم و ساختمان های نیمه کاره دستبرد می زدم؛ از وسایل دم دستی گرفته تا ابزارآلات ساختمانی را به یغما می بردم و به یک مالخر می فروختم. محل زندگی مان کوچک بود و همه تقریبا یکدیگر را می شناختند و اگر جایی سرقتی رخ می داد به خاطر تابلو بودنم انگشت اتهام به سوی من نشانه می رفت. سر یکی از سرقت ها زمانی که لو رفتم مدتی فراری شدم اما بالاخره دستبند قانون بر دستانم نشست.
چگونه بار دوم دستگیر شدی؟
آخرین بار که ابزارآلات سرقتی را به یک مالخر دادم او بعد از دستگیر شدن من را هم لو داد. سر همین ماجرا ابتدا مدتی فراری بودم و در پاتوق ها پنهان شدم. یک شب خواب راحت نداشتم و از ترس دستگیری مدام در استرس بودم و حتی با کوچک ترین صدایی می پریدم. به خاطر فراری بودن و نداشتن سرپناه مجبور بودم هزینه مواد میزبان را هم بدهم. این ماجرا مدتی ادامه پیدا کرد تا این که روزی در یکی از خیابان ها که در حال پیاده کردن نقشه سرقت بودم، دستگیر شدم.
به خاطر سابقه دار بودن چه حکمی برایت صادر شد و چند تا شاکی داری؟
به خاطر سابقه ام حکم 8 سال زندان برایم صادر شد. الان تعدادی شاکی دارم که هیچ کدام حاضر نیستند من را ببینند، چه برسد به این که رضایت بدهند.
کسی را بیرون از زندان نداری که کاری برایت کند؟
برادرانم هستند که آن ها هم دست شان تنگ است. البته یکی از برادرانم با کلی زحمت توانست رضایت یکی از شاکیانم را با پرداخت طلب اش بگیرد اما نه خودم و نه دیگر برادرانم پولی نداریم که طلب شاکیان را بدهیم.
روزهایم پشت میله ها با حسرت سپری می شود اما پشیمانی سودی ندارد و باید تاوان سرکشی از قانون را با از دست دادن عمر و جوانی ام پس دهم. تاوان خلاف و قانون گریزی سنگین است.