گزارشی از بازار در بجنورد قدیم
تعداد بازدید : 13
یک دلو خاطره از کوزه فروشان و فروش خروس لاری در شهر
علوی
این روزها که شکل و شمایل شهرها با زمان قدیم تفاوت زیادی پیدا کرده است، به برخی خیابان ها و محله ها که میرویم می بینیم که در برخی مناطق تغییرات شگرفی اتفاق افتاده است. به گفته یکی از قدیمی ها دیگر کمتر از آن خانه های بزرگ و پر درخت که بیشتر شبیه باغ بود تا خانه، خبری هست.
آن روزها حیاط خانه ها گلی بود یا سنگ فرش های قدیمی داشت که از لا به لای آن ها سبزه و چمن هم می رویید و درختانش قد علم کرده و سایه ای دل انگیز در جای جای حیاط برای ساکنان گسترانده بودند. پیاه روهای باریک شهر و صدای دست فروشان مختلف هنوز هم در گوش کودکان و نوجوانان آن روزهاست. به گفته یکی از شهروندان کهن سال، در زمان قدیم برخی ابنیه یا خیابان ها دچار تغییر و تحولاتی شدند چنان که در حوالی پایتوپ، «برج منظر» به یادگار مانده از دوره قاجار به دلیل تعریض خیابان، تخریب شد. به گفته «ابراهیمی» در ادامه بازگشایی آن روزها، باغهای پر وسعت، به منظور گسترش شهر چند تکه و مغازههای کوچک و بزرگ در حاشیه خیابانهای تازه تاسیس شده، راه اندازی شدند.
حال و هوای آن روزهای شهر
حال و هوای آن روزهای شهر برای خودش دیدنی و مثال زدنی بود.در هر گوشه شهر خبری بود و برای مردمش پر از خاطره. حالا جوان های آن روزها که دیگر گیسوان شان سفید شده است و کمرشان خم، فقط خاطرات آن روزها را برای دیگران بیان می کنند چنان که «کریمی» شهروند قدیمی می گوید: هر بخش از شهر محل فروش اجناس خاصی بود به طوری که به خاطر دارم در ضلع شمال شرقی فلکه بشقارداش(میدان کارگر) داخل کوچه، کوزهفروشان «تغار، خُم و قلّک سفالی» مقابل مغازهشان چیده بودند. وی ادامه می دهد: منطقه ای به نام چهارشنبه بازار و کوچه «ینگی قلعه» هم محل داد و ستد روستاییانی بود که تولیدات مرغوب خود را به شهر می آوردند و در آن جا می فروختند.
حال و هوای قدیمی شهر از زبان پژوهشگر فرهنگ عامه نیز شنیدنی است چنان که «احسان حصاری مقدم » بیان می کند: پایان یافتن دوره حکومت پهلوی اول، سرآغاز تحولاتی گسترده در بجنورد بود و بازار شهر، از نظر معماری و مهندسی، دچار تغییرات عمدهای شد.
کارگران بلدیه(شهرداری)، هر بامداد و پیش از بالا آمدن آفتاب، با آب جویباری که از صدها سال پیش از «چَرمَغان» و قنات صدرآباد به سمت «ایش دَرَخت» و «طارِمی» در حال حرکت بود، با استفاده از دَلو(سطل)، بازار را آبپاشی میکردند تا عبور درشکهها، سبب بلند شدن گردوخاک نشود. صاحبان مغازهها یکی بعد از دیگری، در حال احوالپرسی با همسایگان، چادر مغازه را کنار میزدند و پس از گذاشتن بخشی از کالاها در پیادهرو، به انتظار ورود مشتری مینشستند. وی ادامه می دهد: هنوز پای مشتری به مغازهها باز نشده بود که دست فروشها بساط خود را در پیادهرو پهن میکردند، مردانی در حاشیه میدان کارگر، «خروس لاری» میفروختند و گاه اگر فرصتی پیش میآمد، میدان کوچکی برای زورآزمایی و نوک زدن به خروس رقیب را فراهم میآوردند.
وی از «نان پیچی» داغِ «سه ریالی» و نمک و نعنای فراوان در یک پیش دستی، با «سیب زمینیهای دوتا، یک ریال»، آن هم زیر سایه درخت تناور و سایهگستری که بر سینهاش، میخی کوبیده بودند تا تابلوی فیبری یکی از سه سینمای شهرمان، با آخرین پوستر فیلم در حال اکران را از آن بیاویزند، سخن می گوید و می افزاید: از آن طرف نبش کوچه حاتمی(شهید محقر کنونی)، «عبدا... بیغصه»، چهارچرخ فلزیاش را به دیوار آبنبات سازی میچسباند که بر سر در آن، خط نستعلیق زیبایی از زندهیاد«رضا تارا»، به چشم میخورد.وی یادی از خوراکی های خیابانی آن موقع ها نیز می کند و می گوید: «عبدا... بیغصه» با فرا رسیدن بهار، بستنی و با آغاز پاییز شلغم، باقالی، نخود، کتلت گوشت، عدس پلو و قابلی میفروخت.
مشتریان هر روزهاش، با در دست گرفتن ظرف بستنی زیر سایه درخت میایستادند و در حین خوردن بستنی، شنونده سخنان طنزآلود او میشدند.در همسایگی عبدا... بیغصه، پیرمردی با نام مَدی(احتمالاً محمدابراهیم)همراه با همسرش، روزگارشان را با فروش خوراکی روی گاریدستی چوبی میگذراندند؛ خوراکیهایی به ارزش «دهشاهی» و «یک ریال» و اسباببازیهایی از قبیل فرفره، ماشین و شیپور پلاستیکی، سوتسوتک، جغجغه، بُلکی(نان شیرینی شبیه کلوچه) و... . بیشتر مشتریان مَدی، دانشآموزان دختر دبستان کوچه حاتمی و بقیه آن ها پسران مدارس در کوچههای اطراف بودند.وی به ساخته شدن آبنبات در زمان قدیم هم اشاره می کند و می گوید: بخشی از مراحل آماده شدن «آبنبات» از مرحله پخت تا فروش به مشتریان، به هوای آزاد در پیادهروها نیاز داشت.
پس از سرد شدن شیره آبنبات، آن را از روی سنگهای داخل مغازه جدا می کردند و به وسیله دو تن از استادان، شیره را با کشیدن به سمت خود، وَرز میدادند تا سفیدتر شود و آماده قیچی شدن؛ دقایقی بعد، آن را از میخی که بر تنه یکی از درختان مقابل مغازه کوبیده بودند، آویزان میکردند و بارها با قدرت بازوهای شان، به سمت خود میکشیدند.در این رهگذر، زنبورها هم برای استفاده از خمیر آبنبات، گاهی روی آن مینشستند. پس از آماده شدن، آن را از تنه درخت جدا می کردند و به داخل مغازه میبردند.این پژوهشگر فرهنگ عامه با یادی از آدم ها و مشاغل در پیاده روهای قدیمی آن روزها، ادامه می دهد: ساعتسازی در پیادهرو، گوشهای از تلاش مردانی بود که با وسواس و تعهد، در سرما و گرما، پشت ویترین کوچک خود مینشستند و با ذرهبین چشمیِ استوانهای مخصوص، اجزای ساعت را بررسی و تعمیر میکردند و با غروب آفتاب، چشم به مغازهای داشتند که ویترین پر از ساعتهای تازه و تعمیری را آنجا به امانت بگذارند و با طلوع دوباره خورشید پارچه سفید را مثل پیشبند روی پاهای شان بیندازند.
به گفته وی، تنها چینیبندزن پرسابقه شهر از دهه 40 به بعد، بساط هنرمندی خود را زیر پنجره مسجد «حاج شیخ احمد» پهن میکرد تا صاحبان قهوهخانهها و مادران خانهدار، قوری و ظروف چینی تَرَک خورده را برای ترمیم و وصلهزدن به او بسپارند، کنار چینیبندزن، مردی«دعا نویس» هر صبح، چهارپایه کوچک چوبی را همراه با یک میز، از مغازه نجاری همسایه مسجد به پیادهرو میآورد و به انتظار مشتریانی مینشست که چشم به دعانویسی او داشتند. چند قدم پایینتر، استادان حلبیساز در حالی که ابزار کارشان را در پیادهرو پهن کرده بودند، با تکیه دادن قطعهای آهنی سنگین و بلند به تکهای کُنده، در حال ساخت انواع سازههای حلبی از قبیل آبپاش، آفتابه، سطل، قیف، ناودان و... بودند.
وی حلبی ساز قدیمی شهر را نیز از یاد نمی برد و اظهارمی کند: پیرترین حلبیساز محله، هر ظهر و عصر، در پیادهروی مقابل مسجد «حاج شیخ احمد» و در همسایگی «بستنی رغیب» و «شعبه نفت جعفرزاده» با رسیدن وقت نماز، کارش را رها میکرد و به نماز میایستاد.
وی می افزاید: پسران دانشآموز، بخش جدایی ناپذیر از کار کردن در بازار بودند.
فروختن «کاک رضوی، زولبیای فالی، هلوی خیسانده در آب، ذرت جوشیده، شربت ساریکُلا، یخ دربهشت و...» در محلات و پیادهروهای شهرمان امری رایج بود و مقابل سینماهای بجنورد، جزو بهترین مناطق به منظور کسب درآمد برای دانشآموزان و نوجوانانی بود که از همین طریق، کمک خرج خانوادههای شان بودند.
وی به پختن نان روغنی نازک با نام «چوزمَه» روی چراغ «والُر و پریموس»، شلیک تیرهای یک ریالی با تفنگ بادی، فروش ذرت جوشیده، عکسهای رنگی و سیاه و سفید هنرپیشگان ایرانی و خارجی، نگاتیو فیلمهای سینمایی اکران شده و مجموعهای از خوراکیها و لوازم در پیاده روها اشاره می کند.
به گفته «حصاری مقدم» افرادی هم بودند که چند دهه در پیادهروها و در چهارفصل سال از دروازهقبله تا پای توپ، با عنوان «دست فروش»در حال فروش وسایل و لوازمی از قبیل کلهپاچه، جگر، شیشه فانوس، چراغ لامپا و گردسوز، کیسه حمام، پارچه، چادرشب، لوازم آرایشی و... بودند، همچنین «آش مَستووَه»، در ورودی چهارشنبه بازار، مشتریان پروپاقرصی داشت که دیگ آن را بر لب جوی بار میگذاشتند و فروشندگان «یخ بلور» در جعبه بزرگ چوبی و نوشابه، در روزهای گرم تابستان، به کمک کسانی میشتافتند که به دنبال یک نوشیدنی خنک بودند.
وی بیان می کند: مردان و زنانی که برای کسب لقمهای حلال، در کوچهها و محلات بجنورد از جمله «سبزه میدان، ساربان محله، چهارشنبهبازار، دروازهگرگان، دولومحله، محدوده کوچههای وثوق، مستوفی، نظامالشریعه، طاهری، کاظمیان، امیریه» و عموم نقاط این شهر میچرخیدند در روزهای به تاریخ پیوسته از شهری خلوت با شهروندانی تکرار نشدنی خاطرات بیشماری را به یادگار گذاشتند.