چوب دستی را زیر بغل اش می گذارد و در حالی که لبخند کم رنگی روی لبش نشسته است، پول ها را می گیرد و شروع می کند به شمارش آن ها، گهگاهی هم انگشت اش را با آب دهانش خیس می کند و می شمرد؛ «100 تومن، 200 تومن، 300 تومن، ...، نه اصلاً راه نداره باید 250 تومن دیگه بدی، پول علوفه یک سالش هم نمی شه.»پیرمرد 150 تومن دیگر می شمرد و کف دست مرد جوان می گذارد و از او می خواهد با همین مبلغ، قال قضیه کنده شود و سعی می کند گوسفند را که در تقلای فرار از میدان دام است نگه دارد.پول ها نظرم را جلب می کند؛ «چرک دست» که با شیوع کرونا ویروس از هر چیزی چرکین تر و آلوده تر است و باید استفاده از پول را برای پیشگیری از انتقال این بیماری به حداقل رساند اما...
داد و ستد در فضای کرونایی
داد و ستد در یکی از آلوده ترین نقاط نزدیک به بجنورد جاری است و گویا کرونا این بار تور خود را در میان فضولات میدان دام گسترده است؛ در فضایی که اطرافش تپه ماهورهای سبز رنگ به عطر بهاری آغشته شده اما بوی فضولات دامی بر آن غلبه کرده است.
ازدحام بالای مردانی که در میان دام از این طرف به آن طرف می روند و با یکدیگر مذاکره می کنند تو را وحشت زده می کند و تنها چیزی که به ذهنت می رسد این پرسش است، آن هایی که بدون ماسک و دستکش به این جا آمده اند دل شیر دارند یا خود را به بی خیالی زده اند که در این روزهای کرونایی این گونه چسبیده به هم ایستاده اند و در حال خرید و فروش دام هستند؟ چه تعداد از آن ها به جای این که لقمه ای نان برای خانواده شان ببرند، کرونا را با خود به خانه می برند؟
درون محوطه وسیعی که دور تا دورش دیوار کوتاهی کشیده شده است، گوسفندها در معرض دید قرار گرفته اند و بیرون از آن، در فضایی کوچک تر، تعداد زیادی گاو به چشم می خورند.
فراموشی یا بی خیالی؟
تا چشم کار می کند، مردان پیر و جوانی هستند که در بین آن ها تعدادی پسر نوجوان هم دیده می شوند و در تکاپوی خرید و فروش هستند، اگرچه برخی از آن ها ماسک زده اند و دستکش دارند اما تعداد افرادی که مثل روزهای قبل از شیوع کرونا رفتار می کنند، بیشتر است. آیا آن ها تعداد روز افزون مبتلایان و قربانیان کرونا در استان را نشنیده یا فراموش کرده اند؟!
انگار کرونا را در این جا می توانی با چشم غیر مسلح هم ببینی؛ در لا به لای جمعیتی که خودروهای شان را بیرون از میدان پارک کرده، بی گدار به آب زده و آمده اند دام بخرند یا بفروشند غافل از این که با رعایت نکردن پروتکل های بهداشتی به دام کرونا خواهند افتاد.
رفت و آمد در این مکان زیاد است، عده ای دست خالی می آیند و دست پر برمی گردند و البته برخی نیز ناامیدانه دام های شان را راهی نیسان وانت می کنند تا روز دیگر بازگردند؛ خدا کریم است شاید مشتری پیدا شود. وقتی تابلوی «تجمع و بارگیری دام شهرداری بجنورد» را پشت سر گذاشتم هرگز فکر نمی کردم با چنین ازدحامی از جمعیت آن هم در این ایام مواجه شوم.
ناتوانی در تهیه لوازم بهداشتی
صدای بع بع گوسفندان در فضا پیچیده است و گاهی هم صدای گاوها با آن قاطی می شود. پسر جوانی که به همراه برادر نوجوانش از روستای جمی آمده است تا 3 رأس گوسفند را بفروشد در حالی که ناامیدی در چشمان آبی اش موج می زند، از این که امروز هم نتوانسته آن ها را بفروشد با ناراحتی می گوید: هر روز راه روستای مان تا این جا را طی می کنم اما آن قدر قیمت را پایین می گویند که موفق به فروش آن ها نمی شوم و بازمی گردم.
هنگامی که به جمعیت زیاد مردم در این میدان و رعایت نکردن افراد از جمله خودش برای پیشگیری از کرونا اشاره می کنم، ادامه می دهد: وقتی کار و درآمد نیست دیگر حوصله و البته توان خریدن ماسک و دستکش را هم نداریم. افرادی امثال من چطور می توانند بهداشت فردی شان را رعایت کنند وقتی مدام با دام ها سر و کار دارند؟ در ضمن به این فکر کنید که ما از کجا باید آن ها را بخریم؟
او گوسفندهایش را به پشت پیکان وانت هدایت و این مکان آلوده را ترک می کند.
بیشتر خودروهایی که خارج از محوطه میدان دام پارک شده اند پیکان وانت، نیسان وانت و پیکان هستند البته برخی مراجعه کنندگان با موتورسیکلت خود را به این جا رسانده اند.
از پول نقد تا دستگاه کارتخوان
با این که ساعت 6:30 صبح است اما جمعیت بسیار چشمگیر است و افراد از روستاها و حتی شهرهای اطراف بجنورد در این مکان جمع شده اند تا پس از گپ و گفتی گاهی طولانی، دام های شان را بفروشند یا دام مورد نظرشان را بخرند.
با این که برخی فروشندگان دام، دستگاه کارتخوان دارند اما بعضی ها ترجیح می دهند پول نقد رد و بدل کنند و بین شان نوشتن چک نیز دیده می شود.
یک دلال که به گفته یکی از مشتریان سال هاست کارش خرید و فروش دام و در آن خبره است، درباره وضعیت میدان دام با شیوع کرونا می گوید: با شیوع این بیماری این مکان تعطیل شد اما با بازگشایی آن اتفاقی نیفتاد و فقط تعداد کمی از مراجعه کنندگان از ماسک و دستکش استفاده می کنند.
او به دستگاه کارتخوان خود اشاره می کند و معتقد است: اگر مراجعه کنندگان به جای تبادل پول نقد از کارتخوان استفاده و موارد بهداشتی را رعایت کنند آلودگی کمتری منتشر می شود در حالی که این جا وضعیت بهداشتی در حد صفر است و بیشتر افراد نسبت به آن بی اهمیت هستند.
او که خود به ماسک و دستکش لاتکس مجهز است، با بیان این که به دلیل شرایط کاری نمی توان از مواد ضدعفونی دست استفاده کرد، می افزاید: سعی می کنم حواسم باشد به صورت و چشم هایم دست نزنم زیرا ممکن است در این مکان که کمتر کسی رعایت می کند ناقل باشم و پدر و مادر پیرم در معرض بیماری کرونا قرار بگیرند.
شال گردن به جای ماسک
از مردی که 5 رأس گوسفند فروخته است و از در ورودی خارج می شود، می پرسم آیا پول نقد دریافت کرده است که از داخل جیب شلوارش 3 فقره چک مچاله شده و کثیف را خارج می کند و می گوید: باید به بانک بروم و آن ها را وصول کنم، بعد از یک هفته رفت و آمد سرانجام توانستم دام هایم را بفروشم تا در این اوضاع بیکاری به زخم زندگی ام بزنم.
او که شال بافتنی را دور گردنش پیچیده است، بر صحبت های من مبنی بر آلوده بودن این مکان صحه می گذارد و درباره استفاده نکردن از ماسک لبخند می زند، شال گردنش را دور بینی و دهانش می پیچد و ادامه می دهد: هر وقت وارد میدان می شوم شال را این طوری دور دهان و بینی ام می پیچم تا کرونا نگیرم.
نه کنترل و نظارتی است و نه نظافت، البته به دلیل اقتضای این حرفه نمی توان انتظار داشت در محلی که دام وجود دارد مانند جاهای دیگر بهداشت رعایت شود اما در این روزها که کرونا از هر روزنه ای تلاش می کند به بدن وارد شود و سلامتی را تهدید کند می توان حداقل با تاکیدهای بیشتر در این گونه اماکن از شیوع این بیماری جلوگیری کرد.
پیدا کنید هندوانه فروش را !
بین تعداد بالای خودروهایی که بیرون از میدان پارک شده اند یک کامیونت که هندوانه بار زده است دیده می شود و مردی که راهی شهر است در به در دنبال اوست تا چند عدد هندوانه بخرد و خانواده اش را بعد از افطار به چند قاچ از آن دعوت کند. فروشنده هندوانه که می آید گل خنده بین شان باز می شود، خریدار با همان دستان آلوده، هندوانه ها را زیر و رو می کند تا شیرین ترین و آبدارترین را پیدا کند.
کمی آن طرف تر 2 نیسان وانت بار علوفه دارند و رانندگان آن ها در کنار خودروهای شان نشسته اند و منتظر مشتریانی هستند که با خودشان می گویند تا این جا که آمده ایم علوفه هم بخریم.
ماسک های زیر چانه
در صبح بهاری، در این مکان که باد خنکی نیز می وزد زندگی جاری است اما کرونا در آن شنا می کند و معلوم نیست خودش را به کدام یک از افرادی که در میدان دام بدون رعایت مسائل بهداشتی جمع شده اند، می رساند؟
اگرچه برخی ماسک زده اند اما انگار آن را برای چانه خود زده اند و در فاصله ای بسیار نزدیک، گوش تا گوش هم ایستاده اند و سر قیمت چانه می زنند. خیلی ها ماسک را روی صورت شان جا به جا می کنند، بعضی ها دستکش یک بار مصرف معمولی و برخی لاتکس دارند اما گویا ماسک زدن را فراموش کرده اند. یکی از آن ها می گوید: از کجا بیاوریم هر روز ماسک بخریم آن هم به تعداد زیاد چون می گویند هر 2 تا 3 ساعت باید ماسک را عوض کرد؟
دیگری با اشاره به این که یک هفته است کارش را شروع کرده زیرا با شیوع کرونا 2 ماه داد و ستد دام تعطیل شده بود، در پاسخ به پرسش من که آیا وقتی به منزل رفتید استحمام می کنید؟ اظهارمی کند: ما کارمان ایجاب نمی کند هر روز بعد از این که به خانه رفتیم دوش بگیریم. من فقط لباس هایم را عوض می کنم، خودم کرونا هستم و کرونا نمی گیرم( قهقهه ای می زند و می رود)!!
بین این جمعیت فقط 3، 4 نفر چکمه پوشیده اند و بقیه با همان کفش هایی که کف آن ها از فضولات حیوانی پر شده است راهی جاده ها و شهرها می شوند، گویا باری از کرونا دارند و بی خیال محل را ترک می کنند. محل را ترک می کنم با باری از استرس کرونایی.
هیاهو در میدان دام همچنان پابرجاست، گوسفند بعد از تقلای زیاد از چنگ پیرمرد گریخته است و او به دنبالش نفس زنان می دود، چند نفر دیگر هم به او ملحق می شوند تا گوسفند را محاصره کنند.
مرد جوان یک بار دیگر پول هایش را می شمرد و آن ها را داخل جیب شلوار هفت جیب اش می گذارد و به گوسفند چالاکی که به پیرمرد فروخته و از دست او فرار کرده است، می خندد.