گروه گزارش
ساعت 10 یک شنبه همزمان تیم های روزنامه «خراسان شمالی» به برخی ادارات کل و شهرستانی استان مراجعه کردند تا از چگونگی انجام کار و پاسخگویی به ارباب رجوع مطلع شوند.
امروز گزارش های 3 خبرنگار ما را از 3 اداره در این خصوص می خوانید.
داستان مرگ و زندگی
حیدرزاده- این جا می توانی داستان مرگ و زندگی را در کنار هم بخوانی؛ آن هایی که برای صدور شناسنامه برای نوزادی که تازه چشم به جهان گشوده با لبی خندان آمده اند و آن هایی که لباس مشکی بر تن دارند و با غم و اندوه از پله های اداره ثبت احوال بجنورد پایین می روند تا در این زیرزمین، شناسنامه فرد فوت شده را باطل کنند.
روی در ورودی برگه هایی چسبانده اند که با مطالعه آن ها اطلاعات خوبی درباره آمار بازبینی شده ازدواج و طلاق، مشارکت زنان زیر 30 سال در فرزند آوری و خوشه های استانی و حتی هرم سنی مردگان به دست می آوری و البته روی برگه ای دیگر محبوب ترین نام ها را می توانی ببینی که والدین برای نوزادان خود انتخاب کرده اند.
وارد سالن گرم و پرازدحامی می شوم، ساعت 10:30 و تابلوی نوبت دهی شماره 40 را به نمایش گذاشته است، عده ای پشت باجه ها ایستاده اند و تعدادی نیز روی صندلی ها منتظرند تا نوبت شان شود.
این جا می توانی به مرگ و زندگی فکر کنی که چگونه کنار هم هستند و نزدیک؛ باجه ثبت ولادت و وفات یک جاست و مردی که برای گرفتن کارت ملی خود اشتباهی آن جا مراجعه کرده به طبقه بالا راهنمایی می شود و پسر جوان که گویی سردرگم است از این باجه به آن باجه می رود و عجله دارد.
به بهانه این که شناسنامه ام را گم کرده ام به باجه مربوط معرفی می شوم و با طرح این پرسش که آیا شناسنامه ام صادر می شود تا بتوانم در انتخابات شرکت کنم؟ پاسخ می شنوم که ابتدا این فرم را پر کنید تا به شما بگویم.
همان لحظه پسر جوان نیز سر می رسد و با استرس اظهارمی کند: اگر امروز اقدام کنم شناسنامه ام کی صادر می شود؟ برایم خیلی مهم است که هر چه زودتر آن را صادر کنید.
از بین صحبت هایش متوجه می شوم شرکت در انتخابات مجلس شورای اسلامی برایش خیلی مهم است زیرا یکی از اقوامش کاندیدا شده و از نظر او یک رأی هم در نتایج آرا نقش مهمی دارد و تاثیرگذار است.یک ربع گذشته است اما تابلوی نوبت دهی همچنان شماره 40 را نشان می دهد، داد همه مراجعه کنندگان از روند کند رسیدگی درآمده است.
دختر جوانی که به گفته خودش از نیم ساعت قبل نوبت گرفته و شماره 50 را در دست دارد، می گوید: اگر گذرت به این اداره بیفتد باید از تمام کار و زندگی ات بزنی، دو باجه کار نمی کنند و باجه هایی هم که فعال هستند به کندی کار می کنند و موجب معطل ماندن مراجعه کنندگان می شوند.
او ادامه می دهد: از این جا باید به اداره آموزش و پرورش نیز بروم اما بعید می دانم با این اوضاع به بقیه کارهایم برسم.
او با ناراحتی به یکی از باجه ها مراجعه می کند اما باز سر جایش می نشیند و می گوید: باید حالا حالاها منتظر بمانم و اگر دیر شد می روم و یک روز دیگر می آیم.
تعداد افرادی که برای صدور شناسنامه المثنی مراجعه کرده اند چشمگیر است و به نظر می رسد انتخابات پیش رو موجب این اتفاق شده است و این افراد می خواهند هر چه زودتر شناسنامه شان را بگیرند و به این ترتیب اولین مهری که بر آن می نشیند مهر شرکت در یازدهمین دوره انتخابات مجلس باشد.
یکی از بین آن ها می گوید: اعلام کرده اند برای انتخابات، شناسنامه المثنی را کمتر از دو روز صادر می کنند و امیدواریم همین طور باشد و امروز و فردا نکنند.
مردی که در حال جویدن آدامس است با خوشحالی وصف ناپذیری به دنبال باجه دریافت شناسنامه برای دخترش است که در همین روز متولد شده و قرار گرفتن او در کنار مرد سیاه پوشی که یکی از اقوامش را از دست داده است تناقض عجیبی ایجاد کرده و کوتاه بودن فاصله بین مرگ و زندگی را هشدار می دهد.یکی از بانوان که با خواهرش برای تعویض شناسنامه شان مراجعه کرده اند، غرولندکنان اظهارمی کند: آمدیم نوبت گرفتیم، رفتیم بیرون عکس مان را چاپ و دوباره مراجعه کردیم اما هنوز نوبت مان نشده است، این چه اوضاعی است؟ لااقل چند باجه دیگر را فعال کنند تا مردم این قدر معطل نشوند.
به طبقه همکف ساختمان ثبت احوال می روم، آن جا هم دست کمی از زیرزمین ندارد و تعداد مراجعه کنندگان زیاد است. بیشتر آن ها برای دریافت کارت ملی هوشمند آمده اند، برخی نیز به نوبت رو به روی دوربین می نشینند تا تازه وارد مرحله اقدام برای دریافت کارت ملی هوشمند شوند، هر چند بعضی از آن هایی که از سال 97 اقدام کرده اند هنوز موفق به دریافت کارت ملی خود نشده اند.
یکی از آن ها می گوید: در بهمن سال 97 برای دریافت کارت ملی هوشمند اقدام کردم و بارها برای آن مرخصی گرفتم، دو سال از آن زمان گذشته است اما هنوز از کارت ملی هوشمند خبری نیست.او اضافه می کند: هر ماه به این اداره مراجعه می کنم اما زمان مشخصی را تعیین نمی کنند تا همان روز بیاییم و فقط می گویند برای تان پیامک می آید و بعداً مراجعه کنید.در همین لحظه صدای مردی بلند می شود که خطاب به متصدی باجه می گوید: برایم پیامک آمده است که برای دریافت کارتم به این جا مراجعه کنم، آن وقت شما می گویید کارتم هنوز صادر نشده است؟
او با نشان دادن پیامک خود، اضافه می کند: پس چرا پیامک آمده و من را این همه راه کشانده است؟ از کارهایم عقب افتادم؛ شما بگویید کی بیایم؛ یک سال دیگر، 2 سال دیگر؟او با عصبانیت کلاه کاسکت اش را روی سرش می گذارد و از اتاق خارج می شود.در این میان پسر بسیار جوانی که برای دریافت کارت ملی المثنی مراجعه کرده است، تصریح می کند: کارت ملی هوشمندم را گم کرده ام و دو هفته بعد باید به سربازی بروم اما با این اوضاعی که می بینم بعید می دانم بتوانم به زودی آن را دریافت کنم.
زن سالمندی هم لنگ لنگان می آید و روی صندلی ارباب رجوع می نشیند تا نفسی تازه و برای دریافت کارت ملی هوشمندش اقدام کند. دختر همراه او اظهار می کند: به این سختی مادرم را آوردم ولی اگر قرار باشد کارت های ملی این قدر دیر صادر شود چه فایده ای دارد که افراد سالمند را اذیت کنیم و آن ها را به این جا بکشانیم. هر وقت امکانات شان برای صدور کارت فراهم شد و کارت های ثبت نام کنندگان قبلی را صادر کردند بعد فراخوان جدید بدهند تا جاماندگان برای ثبت نام اقدام کنند.
اداره ثبت احوال را که حال و احوال خوبی ندارد ترک می کنم، جلوی در محوطه تاکسی تلفنی توقف می کند و بانویی پیاده می شود و یک واکر را از پشت صندوق عقب خودرو خارج و به پیرمرد نحیفی کمک می کند که به سختی از خودرو خارج می شود.
او نیز با این شرایط جسمانی برای دریافت کارت ملی هوشمند مراجعه کرده است.
به یاد مردی می افتم که همان چند دقیقه قبل به این در و آن در می زد تا کارت ملی هوشمندش را دریافت کند زیرا به گفته خودش چندین بانک این کارت را می خواهند و به همین دلیل کارهای بانکی اش مانده است.
چندین برگه پرسشنامه سنجش رضایت ارباب رجوع از خدمات را که روی میز خدمت این اداره قرار داشت، به خاطر می آورم، برگه هایی که مراجعه کنندگان به آن ها بی تفاوت بودند در حالی که می توانستند انتقادهای خود را روی آن ها بنویسند نه این که فقط ناراحتی شان را ابراز و محل را ترک کنند.
کمبود نیرو
آگاهی- «امروز برو 3 ماه دیگر بیا»؛ این جمله را برخی مراجعه کنندگان به اداره ثبت اسناد و املاک برای اصلاح سند ملکی همچون تفکیک سند واحدهای یک آپارتمان می شنوند.
البته این موضوع یک دلیل روشن دارد، موضوعی که 10 روز پیش مدیرکل سابق اسناد و املاک خراسان شمالی به آن اشاره کرده و گفته بود: در مجموع، ثبت اسناد و املاک استان 16 نقشه بردار دارد. از این تعداد نقشه بردار در استان 5 تن از آنان در بجنورد فعالیت دارند که علاوه بر اجرای طرح کاداستر باید نیاز مردم را نیز رفع کنند.
این در حالی است که در 20 سال گذشته نیز شهر بجنورد همین تعداد نقشه بردار داشت حال آن که این شهر 20 سال پیش نه مرکز استان بود و نه به اندازه امروز وسعت داشت. البته کمبود نیرو در این اداره کل تنها در بخش نقشه بردار نیست و طبق گفته مسئولان این اداره کل از 218 پست سازمانی آن 158 پست نیروی شاغل دارد. به خاطر کمبود نیرو، این مردم هستند که باید چند ماه در نوبت باشند تا کارشان راه بیفتد. در راهروی ناحیه 2 ثبت اسناد و املاک بجنورد سراغ یکی از مراجعه کنندگان می روم و از قضا فرد مورد نظر بساز بفروش و سال هاست که تجربه حضور در این راهرو را دارد.
اتاق های اداره کل ثبت اسناد و املاک هر چند شلوغ نیستند اما «محمد زاده» از انتظار طولانی مردم برای رفع امور و مشکلات شان سخن می گوید و ادامه می دهد: هر چند تردد مردم در این اداره کل زیاد نیست اما هر فردی برای رفع مشکل اش در این اداره کل باید 2 تا 3 ماه منتظر بماند تا نوبتش شود.
وی رفتار و برخورد کارکنان اداره را خوب و محترمانه توصیف می کند اما مشکل اصلی را کمبود شدید نیرو در این اداره می داند و می افزاید: با پرس و جوهایی که برای دلیل تأخیر در طولانی شدن امور در این اداره کل داشته ام به این پاسخ رسیده ام که کمبود شدید نیرو به ویژه نقشه بردار عامل این موضوع است. وی تصریح می کند: من هم اکنون به تفکیک سند آپارتمان هایم نیاز دارم اما برای بازدید نقشه بردار باید حداقل 40 تا 60 روز منتظر بمانم و حتی ممکن است 3 ماه هم طول بکشد. وی خاطرنشان می کند: اداره بجنورد 5 نقشه بردار دارد در حالی که پدرم که در سال 75 نیاز به گرفتن سند داشت تعریف کرد که در آن زمان هم بجنورد 5 نقشه بردار داشت.
یکی دیگر از مراجعه کنندگان که تمایل نداشت نامش ذکر شود، می گوید: هر چند اداره ثبت اسناد و املاک بجنورد را به ناحیه یک و 2 تقسیم کرده اند و یک ساختمان جدید به ثبت اسناد و املاک بجنورد اضافه شده است اما من که به این اداره رفت و آمد دارم متوجه شدم که همان کارمندان سابق را در میان 2 ناحیه تقسیم کرده اند و در عمل فرقی به حال مردم نکرده است.
اما «رستمی» یکی دیگر از مراجعه کنندگان از افزایش هزینه های مردم به دلیل برون سپاری برخی امور ثبت اسناد و املاک سخن می گوید و ادامه می دهد: به دلیل کمبود نیرو مراجعه کنندگان را به دفاتر خصوصی ارجاع می دهند در حالی که مردم باید پول بیشتری برای رفع مشکلات خود بپردازند و این گونه این مردم هستند که باید چوب کمبود نیرو در این اداره را بخورند.
اما یک فرد مطلع از امور ثبت اسناد و املاک به موضوع قابل تأمل دیگری در خصوص کمبود نیرو در این اداره کل اشاره می کند و می گوید: بعد از ایجاد اداره ثبت اسناد و املاک در راز و جرگلان نیرویی برای این اداره جذب نشد بلکه تعداد نیروهای بجنورد کم شد و آن ها را به اداره ایجاد شده در راز و جرگلان منتقل کردند.
از یارانه، بی یارانه تا نداشتن دفترچه بیمه
علوی- شکل و شمایل اداره، رمپ ورودی و نرده های دو طرف رمپ حاکی از این است که می توان امیدوار بود حداقل نهادهایی که با معلولان سر و کار دارند، کمی از درد و رنج آن ها را می فهمند و راه آمد و شد آن ها را به این اداره که می تواند پناهگاه و حمایتگرشان باشد، هموار کرده اند. رفت و آمد به اداره، کم و بیش در ساعت 10:20 وجود دارد .
یکی از کارکنان مرد وارد سالن می شود و همزمان چند نفر از مراجعه کنندگان به سمت اش می روند، او با حوصله پاسخ یک به یک آن ها را می دهد؛ از آن معدود آدم هایی است که در هر اداره فقط می توان چند نفر از آن ها را پیدا کرد و بین مردم به افراد خوش برخورد و «مردم دار» معروف هستند.
خودش بیرون کار دارد، می رود و به معلولی که روی ویلچر برقی نشسته و گویا آمد و شد زیادی به اداره بهزیستی دارد، سفارش می کند تا افرادی را که مراجعه می کنند، راهنمایی کند تا او برگردد.
او هم به خوبی از عهده این مسئولیت بر می آید و به محض این که فردی وارد سالن می شود به سمت اش می رود و او را به اتاق های مربوط راهنمایی می کند. آن قدر در کارش دقیق و مسئولیت پذیر است که پس از این که مراجعه کننده ای از اتاقی خارج می شود، باز هم پیگیر کارش می شود تا مطمئن شود کارش به درستی و با دقت انجام شده است یا نه؟
داخل سالن کوچک و اصلی اداره بهزیستی شهرستان بجنورد، رفت و آمد به طور معمول وجود دارد و یک تلویزیون هم برای سرگرم کردن ارباب رجوع روی دیوار نصب شده است. برخی افراد برای تشکیل پرونده کمیسیون آمده اند، یکی از آن ها با ناراحتی به فردی که پشت خط تلفن اش است، می گوید که پرونده را تایید نکرده اند. برخی می آیند و پرونده به دست به 3 اتاق طبقه بالا که شامل دفترهای آسیب های اجتماعی، بیمه و مشارکت، زنان سرپرست خانوار، اشتغال و وام، پیشگیری از اعتیاد، ژنتیک و امور مالی است، می روند.
از داخل یکی از 3 اتاق طبقه همکف ناگهان صدای گریه خانم جوانی می آید که با همان حالت گریه از اتاق خارج و راهی طبقه دوم می شود. پسر جوانی در همین هنگام وارد می شود و با معلولی که روی ویلچر نشسته است، احوالپرسی می کند و می گوید که از «حصارگرمخان» برای تعویض دفترچه بیمه یکی از اعضای خانواده اش آمده است، به یک اتاق راهنمایی می شود، کمی بعد پسر جوان از اتاق بیرون می آید و رو به مرد جوان ویلچرنشین می گوید که انگار باید به دفتر پیشخوان مراجعه کند و مرد ویلچر نشین آدرس یک دفتر پیشخوان را به او می دهد. یک کارمند پرونده به دست از اتاقش خارج می شود. با دیدن او می توان فهمید که بهزیستی برای به کارگیری معلولان و لحاظ کردن 3 درصدی آن ها در استخدام اقدام کرده است.
در همین حال دو خانم جوان سردرگم، عنوان نصب شده روی در اتاق ها را یکی یکی می خوانند که مرد ویلچر نشین می گوید چه کاری دارید؟ یکی از آن ها بیان می کند که نامه استعلام آورده ام، او هم اتاق مربوط را نشان می دهد، پس از بیرون آمدن شان سوال می کند، نامه تان مهر هم خورد؟ دختر با پاسخ مثبت از در خارج می شود. دغدغه او برای راه افتادن تمام و کمال کار مردم مثال زدنی و ستودنی است. انگار فقط آن جا ست تا همه را به خوبی راهنمایی کند.
با مرد میان سالی مشغول صحبت است و مرد پس از چند دقیقه وارد یکی از اتاق ها می شود. طولی نمی کشد که بیرون می آید و یکی از خانم های کارمند به دنبالش می آید و می گوید: « برو به بازرسی بگو، برو به حراست اداره بگو که بهزیستی من را تحت پوشش قرار نمی دهد، اگر به من کتبی اعلام کنند که تو را تحت پوشش بگیرم، این کار را خواهم کرد» و با عصبانیت به اتاقش برمی گردد و برای لحظاتی سکوت بین 2 مرد برقرار می شود.
به طبقه دوم می روم، همه مراجعه کنندگان در اتاق ها هستند و در اتاق ها نیز بسته است.
ناگفته نماند که اداره بهزیستی به عنوان متولی امور معلولان خود پیشقدم بوده و ساختمان را با این که قدیمی است، به آسانسور مجهز کرده است. از خانمی که در راهروی باریک طبقه دوم ایستاده است می پرسم که برای چه آمده است و او اظهارمی کند: اخبار اعلام کرد که به دارندگان فرزند دوقلو از سوی بهزیستی یارانه پرداخت می شود اما این ها زیر بار نمی روند و می گویند یارانه نمی دهیم.
در اتاق های طبقه بالا گاهی باز می شود، مراجعه کننده ای از اتاقی به اتاقی دیگر می رود اما در طبقه پایین همچنان رفت و آمد بیشتر است و ساعت از 11 که می گذرد تعداد مراجعه کنندگان بیشتر هم می شود.
خانم جوانی که عصایش را کنارش گذاشته است، می گوید: برای دریافت کمک هزینه بلاعوض ساخت مسکن آمده ام. از او می پرسم آیا کارش به موقع راه افتاده است؟
او که ساکن روستای ارکان بجنورد است، بیان می کند: صبح ساعت 8 یک بار آمدم و گفتند مسئول یک واحد بیرون است و یک ساعت دیگر می آید، الان هم که آمده ام می گویند هنوز نیامده است و باید بنشینم تا بیاید.
وی که در یک تصادف در عنفوان جوانی دچار آسیب نخاعی شده است، می گوید: با این که در کارت مددجویی ام عنوان معلولیت شدید خورده است اما فقط ماهانه 108 هزار تومان واریز می کنند که آن هم یک بار سر ماه پرداخت می شود و یک بار پایان ماه. زمان دقیقی برای واریز ندارند و از آن جایی که من سرپرست نیستم مبلغ کمتری به من می دهند در حالی که اگر سرپرست خانوار بودم مبلغ بیشتری می دادند.
وی از نداشتن دفترچه بیمه درمانی هم گلایه دارد به طوری که به گفته او باید مبلغ درمان را آزاد حساب کند و از این بابت از سوی بهزیستی هیچ گونه حمایتی نمی شود ضمن این که یک عمل جراحی نیز در پیش رو دارد که هزینه بسیار سنگینی را برایش به دنبال خواهد داشت.
ساعت از 12 که می گذرد، تعدادی از مددجویان که منتظر حضور برخی کارمندان هستند، وقت را غنیمت می شمرند و در آفتاب نیمه جان زمستانی در مقابل در ورودی اداره می نشینند تا با بهره گرفتن از فضای مفرح پارک رو به روی اداره، گذر زمان را متوجه نشوند.