صدیقی - می گوید به خاطر اعتیاد در تباهی گم شده است. گوش هایش در کُشتی شکستند اما اعتیاد ضربه فنی اش کرد. به گفته خودش تا یک قدمی گور رفته اما از چنگال مرگ فرار کرده است. روزی سکوهای قهرمانی را یکی یکی فتح می کرد اما در یک بزنگاه هدف تیر سمی افیون قرار گرفت و از قله های افتخار به سمت تباهی سقوط کرد و عمر و جوانی اش تباه شد.
به واسطه اعتیاد مادرش معتاد به دنیا می آید. مقطع ابتدایی را با اعتیاد سر می کند.
مادرش صبح قبل از مدرسه او را با مواد می سازد و سر کلاس می فرستد تا این که جیره موادش بعد از چند سال از سوی مادرش قطع می شود تا سم افیون از بدنش خارج و از قفس اعتیاد رها شود.
می گوید: بعد از این که مادرم موادم را قطع کرد تا چند روز نتوانستم به مدرسه بروم و بعد از آن با فشار مادرم راهی کلاس درس شدم اما ذهنم یاری ام نمی کرد.
در دوران راهنمایی با ورزش کشتی آشنا و وارد گود قهرمانی شدم. رفته رفته ورزش تمام وقتم را گرفت تا جایی که بعد از گرفتن مدرک سیکل ترک تحصیل کردم چون خودم هم علاقه ای به درس نداشتم.
پسر نوجوان پله های ترقی را در ورزش کشتی یکی یکی فتح می کند و روی تشک پشت حریفان را بر زمین می زند و فاتح سکوهای اول تا سوم می شود.
در حدود 8 سال ورزش در رشته کشتی چندین بار سکوی اول کشوری و استانی را فتح می کند و با افتخار پیش می رود تا این که زمان خدمت سربازی اش می رسد.
مرد گوش شکسته می گوید: بعد از این که خدمت سربازی ام را تمام کردم یک روز به شدت سرما خوردم و چون خانواده ام به مواد آلوده بودند به پیشنهاد آن ها کمی مواد مصرف کردم.
چون از قبل و در زمان کودکی بدنم زخم خورده مواد بود دوباره زیر دندانم مزه کرد و پایم لغزید. طولی نکشید که تا به خودم آمدم دیدم غرق در اعتیاد شده ام و از مصرف مواد سنتی به مواد صنعتی سوق پیدا کرده ام و روزهای روشنم تیره و تار شد.
بعد از به دام افتادن قهرمان کشتی در تله افیون، دوران سقوط او آغاز می شود و پلههای قهرمانی را بر عکس یکی پس از دیگری به حریفانش واگذار می کند تا این که مواد اهریمنی او را ضربه فنی و از تشک کشتی دور می کند و روزهای سیاهش شروع می شود.
ورزشکار دیروز بعد از دور شدن از ورزش به سوی قاچاق مواد سوق پیدا می کند. اعتیاد از او فقط یک نام باقی گذاشته بود و مدام به دنبال مواد کوچه پس کوچه ها را طی می کرد. او می گوید: وقتی اعتیادم شدید شد و از طرفی کشتی را هم کنار گذاشتم به ناچار سراغ قاچاق و حمل مواد رفتم تا از این طریق بتوانم هزینه موادم را جور کنم. سر این موضوع چندین بار به زندان افتادم.
بعد از گذشت چندین سال از دوران محکومیت ام وقتی از زندان آزاد شدم پدر و مادرم فوت کرده بودند.
برادر بزرگ ترم خانه پدری مان را بالا کشید و به ناچار من و خواهر دیگرم آواره کوچه و خیابان شدیم. مرد جوان به خاطر اعتیادش نمی توانست ازدواج کند چون به گفته خودش مواد فرصت فکر کردن را به او نمی داد تا این که کارتن خوابی هایش در خیابان و زیر پل ها شروع می شود.
به خاطر داشتن حداقل یک سرپناه تن به هر کاری می دهد و برای چند ساقی مواد می فروشد. حتی برای تأمین خرج موادش دست در جیب برادرش می کند تا این گونه به خیال خودش انتقامش را از او بگیرد چون او ارث پدری شان را بالا کشیده بود.
مرد کمر خم کرده زیر آوار اعتیاد می گوید: خواهرم با کمک یک نهاد دولتی سرپناهی برای خودش جور کرده بود، برای همین بعد از مدت ها آوارگی به او پناه بردم. خواهرم مانند من مواد صنعتی مصرف می کرد و بابت این کار خانه اش پاتوق افراد لاابالی شده بود.
یک شب من به اتفاق دو دوست و خواهرم که به خاطر مصرف شیشه چند شب بود نخوابیده بودیم، خوابمان برد و تک شعله خاموش و همین امر باعث گازگرفتگی مان شد. بعد از انتشار بوی گاز یکی از همسایه ها متوجه ماجرا می شود و ما چهار نفر را به بیمارستان می رساند.
بعد از چند روز بستری در بیمارستان از کما خارج شدم اما خواهر و دو دوست دیگرم هیچ وقت از خواب بیدار نشدند و زیر خاک آرام گرفتند. بعد از این اتفاق تلخ و دردناک دوباره مرد جوان آواره کوچه و خیابان می شود و به گفته خودش بیش از 8 بار سر از کمپ درمی آورد اما به خاطر نبود حمایت از سوی جامعه و همچنین خانواده هر بار پایش می لغزد و در منجلاب اعتیاد می افتد. 15 سال آواره کوچه و خیابان و جز تباهی عمرش چیزی قسمت اش نمی شود و از یک ورزشکار پر نشاط به یک آدم معتاد و بی اختیار تبدیل می شود و مدام به دنبال مواد در داخل کوچه ها پرسه می زند.
مرد دل مرده نگاهی به افق می اندازد و قطره های اشک از گوشه چشمانش جاری می شوند و روی گونه هایش سر می خورند، با چشمانی خیس می گوید: الان بیش از یک ماه است که در کمپ هستم اما هیچ وقت دلم نمی خواهد از این مکان بیرون بروم چون پشت دیوارهای کمپ کسی منتظر من نیست. اگر قبول کنند می خواهم همین جا بمانم و به سایر همنوعان خودم کمک کنم چون از کارتن خوابی و گرسنگی و حقارت کشیدن خسته شده ام. اعتیاد جوانی، قهرمانی و آینده ام را از من گرفت.