بساط مشکلات در محله شهید «منصور حصاری»
تعداد بازدید : 158
محله ای در سیطره دست فروشان
نازلی حیدرزاده
محله شهید «منصور حصاری» بجنورد گویی در حصار مشکلات مانده است؛ محله ای قدیمی که اگر در کوچه پس کوچه هایش قدم بزنی بدون شک تاریخ پا به پایت می آید و تو را به گذشته های دور می برد اما آیا در آن زمان نیز مسائل پیش روی اهالی این منطقه از این جنس بوده است؟
بیشتر خانه ها، ویلایی و قدیمی و آسفالت کوچه های این محله ناهموار است و به ترمیم نیاز دارد. در دو سوی خیابان باریک شهید حصاری، فروشگاه های کوچک و بزرگ لوازم خانگی، فرش، مواد غذایی و ... است. کوچه ها هم از این خیابان کم نمی آورد، باریک و در هم پیچیده است. با وجود این که جمعه است اما در دو طرف خیابان خودروها پارک شده اند و خودروها به سختی از این خیابان یک طرفه عبور می کنند چه برسد به این که وسط هفته آن هم ظهر از این جا بگذرید، باید سرعت خودرو را آن قدر کم کنید تا بتوانید از این مسیر باریک به سلامت بگذرید.
اولین فردی که با او هم صحبت می شوم صاحب یک فروشگاه فرش است که روز تعطیل محل کسب خود را نظافت می کند. او با اشاره به نامه نگاری های خود و تعدادی از کاسبان این خیابان با شهرداری و استانداری ادامه می دهد: ده ها بار نامه نوشته ایم اما وضعیت، همین اوضاعی است که برخی دست فروشان برای مان ایجاد کرده اند و موجب کم فروغ شدن کاسبی ما شده اند زیرا خانواده ها کمتر رغبت می کنند به این خیابان بیایند.
یکی دیگر از کسبه هم اظهارمی کند: کافی است چشم برگردانیم تا یکی از وسایل مغازه مان توسط برخی افراد به سرقت برود. موضوع این جاست که صدای مان را کسی نمی شنود زیرا اگر گوش شنوایی بود تا حالا اوضاع این محله سر و سامان می یافت.
به گفته او، برخی خانواده ها دیگر تمایلی ندارند به مغازه های این محله مراجعه و از آن ها خرید کنند و تا زمانی که وضعیت دست فروشان تغییر نکند شرایط همین طور باقی خواهد ماند.
او تاکید می کند: وضعیت این جا در روزهای جمعه نابه سامان تر از روزهای دیگر است. وی مدعی می شود: سرقت در این محله زیاد است، چندی پیش آینه بغل خودرویم را دزدیدند و هفته گذشته دخل یکی از مغازه ها را زدند.
برخی ها بساط کرده و بعضی ها تازه از گرد راه رسیده اند و وسایل خود را روی تکه پارچه های کهنه پهن می کنند و در معرض نمایش می گذارند. به اصطلاح از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را در این جا می توانید پیدا کنید؛ پیچ، مهره، کنترل تلویزیون و ضبط صوت، تسبیح، دکمه، ظرف، کفش، لباس و... که دست چندم هستند البته در بین آن ها چند نفر هم خوراکی هایی از جمله میوه می فروشند.
گویا کسب و کارشان رونق دارد، جمعیت زیادی آن هم در روز تعطیل دورشان را گرفته اند و وسایل را زیر و رو می کنند. پیرزنی که دمپایی پلاستیکی پوشیده در حالی که سرش را از روی تاسف تکان می دهد، از آن جا عبور می کند؛ خانه اش همین نزدیکی هاست، با انگشتان پیر و لرزانش آن را نشان می دهد و می گوید: آن هایی که خانه های شان را فروختند و رفتند، برنده اند اما من که به حرف همسر خدابیامرزم گوش ندادم بازنده ام زیرا به او می گفتم این جا گل شهر است و آن را ترک نمی کنم.
او از سارقان و معتادانی می گوید که در این محله تردد می کنند و آسایش ساکنان را سلب کرده اند. او اظهارمی کند: برای این که تا سر کوچه بروم و چیزی بخرم باید کسی را پیدا کنم تا مواظب خانه ام باشد زیرا بارها افرادی را در حیاطم دیده ام که می گردند تا چیزی برای دزدی پیدا کنند.
به گفته این شهروند در هر یک از مکان های مخروبه این محله ده ها کار خلاف دور از چشم مسئولان انجام می شود، از جمله قمار و مصرف مواد مخدر و بازار بساطی ها تا پاسی از شب ادامه دارد.نخاله های ساختمانی در زمین های رها شده انتهای کوچه شهید منصور حصاری 8 و خارهای بلندی که از لا به لای آن ها روییده است لحظه ای تو را به شک می اندازد که آیا این جا حاشیه یا وسط شهر است یا یکی از محله های قدیمی و مهم که این چنین منظره ای را به رهگذران نشان می دهد؟
به هر یک از زمین های رها شده که زیر نخاله های ساختمانی مدفون شده اند وارد می شوم جای پای معتادان دیده می شود، شیشه های خالی متادون، خاکستر و دود، زباله های سوخته، همه و همه نشان از جریان داشتن زندگی در این مخروبه ها دارد.
کبوترها در آسمان به پرواز درآمده اند و یادت می رود این همه نازیبایی در این محله را که قسمتی از آن به پروژه ناتمام «ارمغان» مربوط می شود. آشفتگی در منظر شهری موج می زند و حضور دست فروشان آن را چند برابر کرده است.
به گفته یکی از ساکنان، اگرچه زباله ها به موقع جمع آوری می شود اما بعضی از کوچه ها به دلیل کمبود روشنایی ترسناک است و برخی خانواده ها زباله های خود را صبح ها در کوچه می گذارند.
او به جوی آب خیابان هم اشاره می کند که زباله ها در آن رها شده اند و از شهرداری می خواهد قبل از بارندگی برای لایروبی و نظافت آن اقدام کند.
بر تعداد دست فروشان اضافه شده است، مرد جوانی همراه با پسر کوچکش گوشه ای به تماشا نشسته اند و در حال خوردن تخمه هستند، راننده پیکان وانت جعبه ها را که به جای میوه سگک کمربند، کنترل، کفش، پیچ، مهره و ... دارد با حوصله روی زمین می گذارد، گویا این وسایل دور ریختنی بسیار ارزشمند هستند که برای آن ها وقت گذاشته و آن ها را جدا کرده است.
مردی که متوجه دقت مان می شود، آرام از کنار ما می گذرد و می گوید: بیشتر این ها وسایل سرقتی هستند و هر چه بخواهید غیر از چیزهایی که می بینید، می توانید در این مکان تهیه کنید.