باد آورده را باد می برد
تعداد بازدید : 161
گره کوری که مهمان ناخوانده ایجاد کرد
صدیقی
در گره کور مهمان ناخوانده گیر افتاد و سر از زندان درآورد. روزگاری دور از چشم قانون به اعمال مجرمانه اش ادامه می داد و در خیال خودش زرنگ بود و هر بار از تله می جست تا این که داستان عوض شد. به ادعای خودش دوست قاچاقچی اش او را با مواد در خانه تنها گذاشت که نتیجه آن زندان بود. حالا در زندان به کارهایش می اندیشد و می گوید: عاقبت قانون گریزی جز بدنامی و آوارگی نیست و پشیمانی سودی ندارد. در ادامه گفت و گوی خبرنگار ما را با مرد زندانی می خوانید.
به چه جرمی و چند وقت است که در حبس هستی؟
به جرم قاچاق و نگهداری مواد 9سال است که در زندان خواب آزادی را می بینم. البته مهمان ناخوانده، من را به این روز انداخت.
به دلیل قاچاق مواد چه حکمی برایت صادر شد؟
15 سال حکم حبس برایم صادر شد. نمی دانم تحمل باقی مانده دوران حبس را دارم یا نه چون هر روز برایم حکم یک سال را دارد و خیلی عذاب آور است.
شغل ات چیست و آیا متاهل هستی؟
یک فرزند دارم. قبل از افتادن در کار خلاف، کشاورزی و برای مردم کارگری می کردم.
سابقه کیفری داشتی؟
نه. قبل از این یک بار به خاطر درگیری بازداشت و با پرداخت دیه و رضایت شاکی آزاد شدم.
چرا کشاورزی را رها کردی و به سمت قاچاق مواد رفتی؟
همه اش به خاطر فقر و طمع بود. قبل از این که وارد کار قاچاق شوم کشاورزی و گاهی برای مردم کارگری می کردم اما به خاطر خشکسالی و مشکلات مالی که برایم پیش آمد کشاورزی را رها کردم و برای کارگری راهی شهر شدم.
مدتی با کارگری زندگی ام را می گذراندم اما به دلیل بیکاری روز به روز بدهی ام بیشتر می شد. دیگر دخل و خرجم همخوانی نداشت و مدام افکار پلید من را محاصره می کردند تا این که مغلوب و وارد بازی دو سر باخت قاچاق مواد شدم.
چگونه مواد قاچاق می کردی؟
به خاطر شرایط سخت به مواد پناه بردم و خودم را در لجنزار افیونی غرق کردم. از یک قاچاقچی هر بار مقداری مواد و یک روز سنتی و روز دیگر صنعتی می خریدم و آن ها را خردخرد می فروختم و با این کار روزگارم را می گذراندم. این بازی و قانون گریزی مدتی ادامه پیدا کرد تا این که به خاطر مواد دوستم در تور قانون گرفتار شدم.
گفتی مواد مال تو نبود پس چطور زندانی شدی؟
(مدعی می شود:) درست است که مواد خرید و فروش می کردم اما زمان دستگیری ام مواد مال من نبود. شبی یکی از قاچاقچیان با مقداری مواد مهمان من شد. او مواد را برای یک نفر دیگر آورده بود تا به او تحویل دهد که از شانس بدم خریدار نبود. چون محل زندگی دوست قاچاقچی ام دور بود به ناچار او شب در خانه من ماند تا صبح روز بعد خریدار بیاید. نیمه های شب بود که ناگهان با سر و صدا متوجه ورود مأموران به خانه شدم. من شوکه شده بودم و دوست قاچاقچی ام از تاریکی استفاده کرد و قبل از دستگیری از پشت بام بدون گذاشتن ردی از خود پا به فرار گذاشت و در تاریکی شب ناپدید شد. ماموران بعد از ورود به خانه فقط من را با مواد دستگیر کردند. دستم به جایی بند نشد چون همه شواهد و مدارک علیه ام و مواد در خانه من بود.
بعد از دستگیری خبری از دوست قاچاقچی ات نشد؟
نه هر چقدر تلاش کردم ردی از او پیدا کنم اما موفق نشدم ، انگار آب شده و زیر زمین رفته بود. البته اگر هم پیدا می شد مدرکی نداشتم که ثابت کنم مواد مال او بود چون خیلی کارش را حساب شده انجام می داد و من را در چاه انداخت.
خانواده ات بعد از زندانی شدن تو چکار کردند؟
در به در و بیچاره تر از گذشته شدند. به خاطر زندانی شدنم همه اموالم را فروختم تا مخارج زندگی خانواده ام را تامین کنم و الان بعد از این همه سال مستاجر هستم. همسرم تاکنون آبروداری کرده و به پای من ایستاده است و بار مشکلات زندگی را تنهایی به دوش می کشد، کسی را هم بیرون از زندان ندارم که به داد من برسد و گره ای از مشکلاتم باز کند.
حرف آخر؟
برای من مثل روز روشن شد که پول حرام و قاچاق برکت ندارد و باد آورده را باد می برد و آدم را به تباهی می کشد. اگر برکت و آمد داشت وضعیت و روزگار من الان این نبود و این گونه بدبخت نمی شدم.