علوی
در و دیوار شهر رنگ غم به خود گرفته و به خاطر عزای امام حسین(ع) در ماتم فرو رفته است. باز هم نوجوان ها و جوان ها در کنار بزرگ ترها خیمه های عزاداری و پذیرایی از عزاداران حسینی را برپا کرده و دور میدان ها و داخل کوچه ها موکب زده اند. یکی سینی چای را به رانندگان خودروهای عبوری تعارف می کند و دیگری عابران پیاده و آن هایی را که فرزند کوچک دارند، به داخل موکب هدایت می کند تا روی صندلی بنشینند. هیئت های عزاداری هم در حسینیه ها و تکایای خود مشغول سینه زنی و عزاداری هستند و در ماتم شهدای کربلا اشک می ریزند.
حسینیه های قدیمی
پیرمردی که در گوشه ای نشسته و به عزاداران زل زده است، هنوز هم دلش هوای حسینیه قدیمی را می کند و می خواهد به حسینیه «دروازه گرگان» برود و مانند همان سال هایی که جوان بود، آن جا زیر بیرق امام حسین(ع) سینه بزند. خوب یادش است که آن موقع با بچه محل های خود در محله «پای توپ» قرار می گذاشتند و در ساعتی مقرر و قبل از همه به حسینیه می رفتند، آن جا را آب و جارو و سماور بزرگ مجلسی را آماده می کردند تا زمانی که عزاداران می آیند معطل نمانند. چمبه زنان هم زودتر از همه آن جا بودند و آتش دیگ های بزرگ حلیم را تنظیم می کردند. غروب که می شد پیر و جوان یک به یک وارد حسینیه می شدند و مراسم با روضه خوانی شروع می شد و با عزاداری به اتمام می رسید. خاطرات مانند فیلم از جلوی چشمانش می گذرد. «الهی» که حالا 77 ساله است، می گوید: آن زمان وقت پذیرایی که می شد، جوان ها وسط می آمدند و هر کاری که از دست شان بر می آمد انجام می دادند. آن روزها از سفره های یک بار مصرف خبری نبود و سفره های پارچه ای که به طور معمول سبز یا سیاه بود، روی زمین پهن و از عزاداران پذیرایی می شد.
وی می گوید: همه کنار هم از غذای مجلس عزاداری امام حسین (ع) می خوردند و آن هایی که در خانه مریض داشتند کاسه ای حلیم به خانه می بردند. البته آن موقع رسم بود که چندین سینی حلیم برای همسایگان برده می شد و هنوز هم در برخی حسینیه ها چنین رسمی وجود دارد. وی بیان می کند: با این که آن زمان تعداد حسینیه های بجنورد زیاد نبود اما جمعیت زیادی از این گونه مراسم استقبال می کردند و هر جا که بودند خود را برای عزاداری در محرم به حسینیه ها می رساندند.
خاطرات زنجیر زنی
«تقی اعلمی» یکی دیگر از شهروندان هم بیان می کند: آن زمان پدرم جزو خادمان و عزاداران امام حسین(ع) بود و به یاد دارم محرم که می شد در حسینیه «نایب علی» سینه زنی و زنجیرزنی می کرد. وی ادامه می دهد: پدرم همیشه من و برادرم را همراه با خود به حسینیه می برد تا از همان ابتدا ما را با آیین های ماه محرم آشنا کند. زمان حلیم خوردن که می شد با این که کوچک بودیم اما دوست داشتیم ما نیز مانند افرادی که پذیرایی می کردند و به آن ها «سرپا» می گفتند، به بزرگ ترها کمک کنیم. وی می افزاید: پس از پایان پذیرایی کنار پدرم می نشستیم و حلیم می خوردیم. وی می گوید: من و برادرم عادت داشتیم حلیم خود را با شکر بخوریم و همیشه قبل از رفتن به حسینیه پدرم برای مان قیف های کاغذی درست می کرد و شکر داخل آنها می ریختیم و در آنها را محکم می کردیم و در جیب مان می گذاشتیم و راهی حسینیه می شدیم.
«نقی زاده» شهروند 65 ساله ای است که می گوید: از زمانی که 18 یا 19 سال داشتم یادم می آید که اهل محل، معتمدان و بزرگان قبل از ماه محرم در خانه یکی از همسایه ها جمع می شدند تا درباره چگونگی برگزاری مراسم عزاداری 10 شب اول محرم صحبت کنند و هر کس هر چه در توان داشت وسط می گذاشت تا عزاداری های ماه محرم به نحو احسن و با آبرو برگزار شود.
وی می افزاید: آن موقع به طور مرتب در ماه های محرم با دوستانم به حسینیه می رفتیم و آن جا در عزاداری شرکت می کردیم. وی ادامه می دهد: آن موقع در شب های تاسوعا و عاشورا هیئت ها برای عزاداری به خیابان های شهر می آمدند.
مداحی قدیمی
یکی از مداحان قدیمی شهر و پیرغلام بجنوردی هم درباره آن روزها می گوید: در نوجوانی با توجه به این که صدای خوبی داشتم وارد کار مداحی شدم و کار خود را در هیئت «کربلایی رجب» آغاز کردم و پس از آن که کانون مداحان شکل گرفت عضو این کانون شدم و کارها به شکل بهتری سامان دهی شد و از آن پس به دلیل آن که طبعی در شعر نیز دارم نوحه را خودم می سرایم و اجرا می کنم. حاج «قاسم مهرنیا» که اکنون 75 ساله است، اظهارمی کند: آن موقع نوحه ها را سنگین و با مفهوم می خواندند تا مردم از اشعار سوزناکی که خوانده می شد، استفاده و مفهوم واقعی آن ها را درک کنند. وی به نبود امکاناتی مانند بلندگو و دستگاه های مختلف پخش صدا در زمانهای دور و دوران کودکی خود اشاره و بیان می کند: عزاداران در هنگام دسته روی، دو گروه می شدند؛ گروهی زنجیرزن و گروهی سینه زن.
این مداح به وجود سه هیئت سینه زنی در زمان قدیم اشاره و اضافه می کند: این هیئت ها به سمت امامزاده سید عباس (ع) دسته روی و تعزیه خوان ها هم با آن ها حرکت می کردند. 7 هیئت نیز هنگام اربعین حسینی با هم متحد می شدند و به نام هیئت متحده حسینی به مشهد می رفتند اما اکنون تعداد هیئت ها به حدود 70 مورد رسیده است.
وی به شبیه خوانی در زمان قبل از انقلاب هم اشاره و اظهارمی کند: آن موقع به دلیل سختگیری های حکومت پهلوی، دسته روی ها فقط در صبح، عصر و شب تاسوعا و عاشورا انجام می شد و هیئت ها اجازه شبیه خوانی نداشتند اما در روستاهای «فیروزه» و «بدرانلو» این کار انجام می شد و با این که در «بدرانلو» پاسگاه هم بود اما اهالی روستا مقاومت می کردند و به هر شکلی که بود این مراسم را برپا می کردند و البته بعد از مراسم نیز تبعات آن را متحمل می شدند. وی می گوید: مراسم تعزیه خوانی در بجنورد این طور بود که عده ای سوار بر اسب بودند و بقیه تعزیه خوان ها روی تخت های روان که مثلاً بارگاه یزید و عمر بن سعد بود، حرکت می کردند. حجله گاه نمادین حضرت قاسم(ع) و گهواره نمادین حضرت علی اصغر(ع) هم به حرکت در می آمد. یک عده لباس اشقیا به رنگ قرمز و عده ای لباس سبز اولیا می پوشیدند، بعضی از افرادی که مقتل خوان حر بودند لباس زرد می پوشیدند و افرادی که مقتل حبیب بن مظاهر را می خواندند لباس سفید می پوشیدند. به این افراد اولیا خوان می گفتند و در صف های مرتب با طمانینه راه می رفتند، ولی اشقیا خوان ها به تاخت حرکت می کردند و به سمت معصوم زاده می رفتند. آن ها واقعه کربلا را با شبیه خوانی و تعزیه خوانی به مردم نشان می دادند و این سنت ها سینه به سینه به مردم منتقل شد تا همه از سیره حسینی و معرفت او آگاه شوند و در راه درست قدم بردارند.