گروه گزارش
دختر که باشی دغدغه هایت هم فرق می کند، مشکلاتت به ظرافت دخترانه هایت است و حرف هایت گوشه دلت جمع می شود، دختر که باشی بغض و خنده ات رنگی دیگر می گیرد و گاهی حسرت نیز چاشنی نگاه هایت می شود، در هر سن و در هر جایی که باشی به زندگی طراوتی تازه می دهی و بی تو جهان می میرد.
امروز سالروز ولادت با سعادت حضرت معصومه(س) است؛ روزی که به نام دختر نام گذاری شده است، به همین مناسبت این گزارش، کاغذی برای واگویه های دخترانه شده است، برای درددل های دختران شهرمان که دغدغه ها و مشکلاتی از نوع دیگر دارند.
تفاوت ها
انگشتانش را مدام روی میز می کشد، انگار با این کار مشکلاتش را می شمارد، با دوستان هم سن و سال خود دور میز فلزی در فرهنگ سرای «شهروند» نشسته است، گوشه روسریاش گاهی در نسیم تکان می خورد و او روسری اش را سفت تر می کند، از دغدغه و مشکلاتش که می پرسم چشمانش را ریز می کند و می گوید «کدامیک را بگویم؟» لبخند می زنم و او بدون این که منتظر جوابم باشد سفره دلش را باز می کند.
معتقد است دختران بسیار محدودیت دارند و مورد تبعیض واقع می شوند و خانواده ها و جامعه بین آن ها و پسرها تفاوت ها و تبعیض های زیادی قائل هستند، این موضوع ذهنش را بسیار درگیر کرده و شاید گاهی موجب پایین آمدن اعتماد به نفس اش شده است، «پدرم به برادرم اجازه می دهد هر موقع با دوستانش بیرون برود اما من برای همین دورهمی کوچک با دوستانم باید کلی خواهش کنم، برای همین همیشه فکر می کنم که پدرم به من اعتماد ندارد، او به این موضوع بی توجه است که من بزرگ شده ام و می توانم بد و خوب را از هم تشخیص بدهم».
این بخشی از گفته های اوست، اگر چه تمایل چندانی برای گفتن سنش ندارد اما دوستانش می گویند که 19 سال دارد و همه با هم دوست و همکلاسی قدیمی هستند.
دوستانش هم نظر یکسانی دارند، خواهان پیشرفت و برابری هستند و عدم برابری و کوچک انگاشتن دختران در مقابل پسران را مشکل بزرگ دختران می دانند.
این دختر جوان که خود را «نسترن» می نامد در لا به لای صحبت هایش از نداشتن آزادی می گوید، آزادی در چارچوب قانون، او می افزاید: من نسبت به برادرم هیچ آزادی ندارم، او هر کاری بخواهد انجام می دهد اما من در حصار قضاوت، عقاید و نظرات خانوادهام مانده ام و نمی توانم کاری را که دوست دارم انجام دهم، ترس خانواده ام را درک می کنم اما من هم برای پرواز بال و پر می خواهم».
حرف های زیادی برای گفتن دارد، او که با اندکی شک صحبت هایش را آغاز کرده، در میان گفت و گو با صدای قدرتمند تری صحبت می کند و حتی گاهی نظر دوستانش را هم می پرسد.
«مینا» یکی از دوستان اوست. او هم حرف هایی برای گفتن دارد و می خواهد دختران جدی گرفته شوند، مشکل اش نیز از همین خواسته ناشی می شود.
به گفته وی، خانواده زیاد او را جدی نمی گیرند، «استعداد و علایقم نادیده گرفته می شوند و میدان کمتری برای نشان دادن استعدادم دارم و این موضوع باعث شده بی انگیزه و تنها باشم».
علاقه او انجام برخی رشته های ورزشی است اما به گفته خود مورد بی توجهی خانواده قرار گرفته است.
سوالم در مورد مشکلات دختران بدجور درگیرشان کرده است به طوری که وقتی از جمع شان دور می شوم، صدای شان را می شنوم که همچنان مشکلات دختران را کالبدشکافی می کنند.
نگاه های اشتباه و اشتغال
در گوشه یکی از کتابخانه های شهر با دختر دانشجویی ملاقات می کنم که به گفته خود دانشجوی فوق لیسانس در رشته علوم اجتماعی است، بنا به گفته او دختران امروزه با مشکلات متعددی دست و پنجه نرم می کنند، مشکلاتی که از خانواده آغاز و به جامعه ختم می شود، او هم معتقد است که درد اصلی دختران تبعیض است زیرا دختران اجازه ورود به برخی رشته های دانشگاهی را ندارند حتی اگر علاقه مند به این رشته ها باشند و در زمینه این رشته ها نیز توانایی داشته باشند، او که به گفته خود علاقه مند به رشته دریانوردی است از نبود هیچ فرصتی برای دختران در این گونه رشته ها به شدت انتقاد می کند زیرا بر این باور است که این موضوع بر ویژگیهای روحی، خصوصیات و رشد شخصیتی دختران تاثیر منفی می گذارد و همچنین فشارها را نیز بر آن ها بیشتر میکند.
«برخی افراد جامعه فکر می کنند که زنان و دختران دلیل آسیب های اجتماعی هستند، این نگاه به دختران رنج بزرگی برای ماست، انکار نمی کنم که جامعه ما درگیر آسیب های اجتماعی متعددی است اما اتصال منشأ آن به دختران و زنان کاملاً بی انصافی است».
یک دانشجوی دیگر هم اشتغال را مشکل دختران می داند، آن جا که می گوید: «دختران در زمان اشتغال محدودیت هایی را احساس می کنند، در بسیاری از موارد دختران توانمند و دارای تحصیلات عالی امکان بروز توانمندی های خود را ندارند زیرا شغل را به جای آن ها به مردان میدهند و این بی عدالتی ناخودآگاه برای آن ها مشکل ایجاد می کند».
ازدواج
هر کدام از دختران شهرم نظری دارند و مشکلات دخترانه را از دریچه نگاه خود می بینند، در حاشیه شهر، آن جایی که فقر از روی دیوار به داخل خانه ها سرک کشیده و نبود نان به غمی بزرگ تبدیل شده است، دغدغه ها و گرفتاری دختران نیز با بی پولی گره خورده است، یکی از دختران این منطقه که سال هاست سوگ نشین مرگ پدرش شده است می گوید: درد و مشکل من ازدواج است، سال هاست که سایه پدرم را بالای سرم ندارم و مادرم تنها کسی است که بار زندگی را به دوش می کشد، مشکل ام این است که کسی به دختران کار درست و حسابی نمی دهد و درآمدها هم پایین است، فرد مناسبی برای ازدواج وجود ندارد و باید آن قدر صبر کنم تا شاید روزی بتوانم کمکی به مادرم بکنم.
اما دختران نوجوان شهر هم مشکلاتی دارند، «ثنا» 14 سال دارد، او می گوید: من برادری 9 ساله دارم، با این که او از من کوچک تر است اما می تواند دوچرخه سواری کند و به تنهایی به کلاس برود اما خانواده به من نه حق استفاده از دوچرخه را می دهند و نه می توانم به تنهایی جایی بروم.
البته او مشکلات دیگری را هم مطرح می کند، مشکلاتی که این روزها به دغدغه برخی دختران نوجوان تبدیل شده است.«زهرا» نیز 17 سال دارد. او را هم در فرهنگ سرای شهروند دیدم، روی نیمکتی به همراه مادرش نشسته بود، ابتدا چندان تمایلی به پاسخ دادن نداشت، اما کم کم مواردی را مطرح کرد، البته مدام سکوت می کرد، انگار صحبت هایش را مزه مزه می کرد تا مبادا موجب ناراحتی مادرش شود.
«من در خانواده ای سنتی به دنیا آمدم، همه چیز خانواده ام خوب است اما به عنوان دختری که در این خانواده زندگی می کنم، بسیار محدودیت دارم، هیچ کاری را نمی توانم، یعنی اجازه ندارم که انجام دهم، همین امروز که این جا با مادرم نشسته ام با این که دلم می خواست دقایقی با خودم خلوت کنم اما اجازه این کار را نداشتم».
دست هایش را در هم قفل کرده و سرش را پایین انداخته است، گویا گفته هایش روی سنگ فرش پارک نقش بسته است و او آن ها را می خواند، در ادامه صحبت هایش مثال دیگری را برای نشان دادن میزان این محدودیت مطرح می کند؛ «چندی قبل تولد دوست صمیمی ام بود اما من اجازه رفتن به آن مهمانی را نداشتم و این مشکل من است. من خواهان آزادی بیشتری هستم، چیزی که متاسفانه یافت نمی شود».
بی هویتی
«افسانه» دختری 38 ساله است، او گم شدن هویت دختران را مشکل آن ها می داند و می گوید: دختران ما بسیار گرفتار ظواهر شده اند و این امر به دلیل جریان های اجتماعی جامعه اتفاق افتاده است، به نحوی که بیشتر دختران به جای پرورش توانایی های خود به ظواهر روی آورده و به استفاده از لوازم آرایشی مختلف گرایش پیدا کرده اند.
او معتقد است که این گم شدن هویت موجب شده، تبعیض های اجتماعی پیش بیاید و دختران و زنان از حقوق اجتماعی و مدنی خود بی بهره بمانند.
«دختران، باید هوشیار و آگاه باشند و مطالبه گر، وقتی آن ها به خودباوری برسند و درگیر زیبایی ظاهری نشوند، جامعه نیز آن ها را بیشتر می پذیرد». این دختر البته نبود اتحاد بین دختران را یکی از مشکلات آن ها می داند و البته از مشکلات متعدد جامعه و بی توجهی مدیران به دختران هم سخن می گوید.
البته دخترانی نیز بودند که می گفتند مشکلی ندارند و همه چیز بر وفق مرادشان است و جامعه و خانواده با آن ها خوب تا کرده اند.
دختر که باشی مشکلاتت رنگارنگ می شوند، دغدغه هایت با خواسته های کوچک و بزرگت پیوند می خورند و گاهی سفره دلت را هر جا که باشی باز می کنی.