روزی که بجنورد برق دار شد
کوچه های برقی آن روزها
علوی
کوچه های قدیمی، آدم ها و خاطرات قدیمی را به یاد می آورند. برخی کوچه ها و خیابان ها قدمتی بسیار طولانی دارند، آدم هایی در آن ها آمده و رفته و برخی همراه با تغییرات شهر، تغییر کرده اند. قصه هر کوچه با کوچه دیگر فرق می کند و هر کدام حرف های بسیاری برای گفتن دارند. گاهی از این کوچه ها که می گذری، ناخودآگاه دلت می گیرد. دیگر از آن درختان برافراشته، خانه های آجری قدیمی با آن درهای فلزی یا چوبی بزرگ و کوچک خبری نیست، آن موقع در هر خانه ای که باز می شد، پرده ای مقابل چشمان رهگذران بود تا چشم شان به اندرونی خانه و اهل آن نیفتد و اهالی خانه از تیررس نگاه نامحرمان در امان باشند. هر کوچه ای نامی و نشانی و اصالتی داشت. یکی به نام «شترخانه» معروف بود و دیگری به نام «بهار»، یکی دیگر را اهالی اش کوچه «برق» می نامیدند و دیگری را منطقه «ساربان محله» . این روزها شنیدن این نام های قدیمی در ذهن بسیاری از جوان ها هیچ چیزی را تداعی نمی کند و شاید معنا و مفهومی هم نداشته باشد اما وقتی به یک پیرمرد که مویی سپید کرده می گویی که از کوچه «برق» چه خاطره ای دارد بی شک به یاد روزی می افتد که بجنورد از تاریکی نجات یافت و برق دار شد؛ به یاد همان روزهایی می افتد که مردم شاهد نصب اولین تیرهای برق بودند، مردمی که با فانوس شب ها را سپری می کردند می توانستند با زدن یک کلید در خانه های قدیمی روشنایی را به خانه بیاورند. اما هر چه بود، برق دار شدن شهر، روزگار خوبی را برای بجنوردی ها رقم زد.
شهروندی کهن سال از سختی های نبود برق در زمان قدیم می گوید و می افزاید: در زمان قدیم هیچ یک از مردم از نعمت برق بهره مند نبودند و هر یک برای روشنایی خانه های خود از چراغ موشی، چراغ توری، لمپا، گردسوز یا فانوس استفاده می کردند. حاج «قربانعلی الهی» ادامه می دهد: در آن زمان به دلیل این که از برق خبری نبود و مردم وسیله چندانی برای سرگرمی نداشتند، دم غروب شام می خوردند و کمی پس از آن می خوابیدند. برخی که می خواستند به شب نشینی بروند، فانوسی به دست می گرفتند و کوچه های تاریک را یک به یک می پیمودند تا به خانه اقوام خود برسند و در آن جا نیز هر یک از افراد فامیل که می آمدند، فانوس یا چراغ های خود را در گوشه ای می گذاشتند.
وی بیان می کند: با آمدن برق به بجنورد مردم کم کم وسایل برقی خریداری کردند و از این بابت هیجان زیادی داشتند. شهروندی دیگر هم بیان می کند: زمانی که برای نخستین بار رادیو خریدیم با طرز کار آن آشنایی نداشتیم و به خاطر دارم که زمانی که پدرم پیچ رادیو را باز کرد و صدای گوینده خبر را که مرد بود شنیدم خیلی ترسیدم و با صدای بلند گریه کردم! وی اظهارمی کند: آن موقع فکر می کردم آدم ها کوچک شده اند و به داخل این رادیو رفته و خود را پشت آن پنهان کرده اند! بعدها که تلویزیون به بازار آمد، موضوع پیچیده تر شد و نمی توانستم بفهمم آدم های بزرگ چگونه داخل این جعبه جادویی قرار گرفته اند. وی خاطرنشان می کند: آمدن برق دنیای ما را زیر و رو کرد و روشنایی به معنای واقعی به خانه های مان آمد. یک بانوی کهن سال هم اظهارمی کند: زمانی که برق نبود دردسرهای زیادی داشتیم. تاریکی و نبود وسیله ای مناسب برای پر نور کردن خانه ها یکی از این مشکلات بود، از هر اتاقی که به اتاق دیگر می رفتیم باید چراغی به دست می گرفتیم و از آن بدتر این که شب ها داخل حیاط ها خیلی تاریک می شد و بچه ها جرئت نمی کردند داخل حیاط بروند. «جاهدی» ادامه می دهد: بانوان باید همیشه حواس شان را جمع می کردند که چراغ های گردسوز و فانوس ها را پر از نفت کنند تا مبادا اهل خانه در تاریکی بمانند اما با آمدن برق، انگار دریچه ای جدید از دنیا رو به روی چشم های مان باز شد و به معنای واقعی نعمت برق را قدر دانستیم.
یک پژوهشگر فرهنگ عامه در این زمینه می گوید: در زمان قدیم در بجنورد برق به وسیله یکی از تاجران خوش نام آن زمان به نام حاج «حسن تاتاری» آورده شد و نخستین کارخانه برق در این شهر آغاز به کار کرد. «احسان حصاری مقدم» ادامه می دهد: وی هنگامی به خرید و نصب تجهیزات کارخانه تولید برق در بجنورد اقدام کرد که پیشتر، یکی، دو تجربه نسبتاً ناموفق به وسیله افرادی دیگر کسب شده بود. وی می افزاید: کوچه «فخران» که بعدها نام «برق» را به خود گرفت، محل نصب تازهترین دستگاه آلمانی بود که در اولین سال های دهه 30 در آن راه اندازی شد و مهندس «سیمون»، تنها متخصص تحصیلکرده در رشته برق بود که مدیریت تولید را بر عهده داشت و در کنار وی، جوانان علاقه مند پای کار آمدند و تیرکوبی در خیابانهای اصلی را آغاز کردند و بعد به کوچه ها و محلات روشنایی بخشیدند.
وی خاطرنشان می کند: به گفته بسیاری از شهروندان و افراد کهن سال، تصویر روشن شدن معابر و گذرگاهها در اولین شب آغاز به کار کارخانه، هرگز فراموش نخواهد شد. چنان که به یاد دارند عصر یک روز که هوا رو به تاریکی میرفت، با یک کلید، خیابانها ناگهان روشن شدند و شادی وصف ناپذیر شهروندان و قدردانی از مردی که بخش عمدهای از سرمایهاش را صرف این خدمت انسانی کرده بود، از شورانگیزترین خاطرات آن روزهاست که به همت مردی نیکاندیش، بنای اولیه آن گذاشته شد.
وی خاطرنشان می کند: روشن شدن اولین چراغها در خیابان ها و کوچهها، پایانی بود بر سالها کار افراد زحمتکش ملقب به «چراغچی» که هنگام عصر، پس از تمیز کردن حباب چراغهای نفتی، با بالا رفتن از نردبان آنها را بر دیوار میآویختند. پس از چندی، سیم کشی انتقال برق به خانهها و مغازهها انجام گرفت که به دلیل نبود کنتور میزان اندازهگیری، تعیین قیمت مصرف برق بر اساس تعداد شعلههای روشنایی بود.
وی می افزاید: برای مثال، مغازههایی که فقط یک لامپ داشتند، روزی یک ریال برای استفاده از انرژی برق پرداخت میکردند که تا مدتها، ماهانه و به صورت نقدی دریافت میشد و با گذشت چندین ماه از راه اندازی کارخانه برق، کنتورها در منازل و دکانها نصب شدند و تا چند سال اول، پرداخت وجه مصرفی در محل کارخانه انجام میشد و بعدها مردم به بانک مراجعه کردند.
به گفته وی، تا ماهها با غروب آفتاب، معابر و خانهها روشن میشدند و مصرف برق شهروندان با کنتورهای آلمانی محاسبه می شد و چند ساعت بعد، کارخانه تعطیل می شد تا برای تولید روشنایی فردا، انرژی بیشتری داشته باشد.
«حصاری مقدم» می افزاید: اما این حرکت نوع دوستانه و انسانی مردی که همگی وی را با نام حاج «حسن تاتاری» میشناختند، خوشایند برخی تجار و ثروتمندانی که پول خود را به اجاره میدادند نبود و بنای کارشکنی در مسیر پیش روی وی و کارخانهاش گذاشتند و اولین گامها، نپرداختن بدهی مصرف برق از سوی بعضی از افراد بود که شرایط را برای پرداخت حقوق کارکنان کارخانه و شرکت طرف قرارداد در تهران سختتر میکرد و همه این عوامل که ریشه در حسادت و به حاشیه رفتن برخی افراد در بجنورد داشت، به تغییر موازنه اقتصادی کارخانه تولید برق منجر شد و پس از گذشت مدتی، هزینههای جاری، بیش از درآمد حاصل از فروش انرژی برق شد.