علوی
یادش به خیر آن روزها، همان روزهایی که در خانه ها به روی همه باز و بساط پختن غذاهای مختلف به راه بود. وقتی نزدیک اذان مغرب در کوچه های خاکی و کم عرض قدیمی راه می رفتی، عطر خوش غذا از هر خانه ای برمی خاست و ناگهان دری باز و زنی سینی به دست، مشغول بردن چند پیاله آش یا شله زرد به در خانه همسایه هایش می شد؛ همان روزهایی که با وجود این که مردم مدرن نبودند و وسایل چندانی برای زندگی نداشتند اما دل بزرگی داشتند و همه آن چه را که داشتند با دیگران قسمت می کردند و همسایه از حال همسایه خبردار بود. در آن روزها امکان نداشت همسایه ای غذایی برای سحر یا افطار خود درست کند و همسایه دیوار به دیوار خود را از آن بی بهره بگذارد. آن هایی که میان سال هستند به خوبی به یاد دارند که در آن روزها بجنوردی ها سهم همسایه خود را که در اصطلاح به آن «قوشنه پایه» می گفتند به کودکان خود می دادند یا از همان بالای دیوار همسایه را خبردار می کردند تا بیاید و سهم غذای افطاری یا سحری خود را بگیرد.می گویند آن روزها بوی نان داغ و فطیرهای تازه دستپخت مادرها و مادربزرگ ها مزه ای عجیب داشت، دل کودکانی که از صبح تا دم غروب از گرسنگی ضعف کرده بودند برای خوردن تکه ای از این نان یا فطیر در افطار غنج می زد.
سفره های ساده افطاری آن موقع ها در حیاط یا ایوان بزرگ خانه ها پهن می شد، عطر شمعدانی ها روی حوض آب خانه صفای سفره های افطاری را دوچندان می کرد و دل حاضران را جلا می داد. حتی آن هایی که بهره چندانی از مال دنیا نبرده بودند، باز هم سعی می کردند در این ماه از برکات آن بهره مند شوند و چندین نفر از نزدیکان خود را برای افطار دعوت کنند و میزبان روزه داران خداوند متعال باشند.
شهروندی بجنوردی که آن روزها را هنوز به یاد دارد، بیان می کند: آن موقع ها سفره های افطاری ساده و بی ریا بود و بیشتر حاصل دست کدبانوهای قدیمی بود. به یاد دارم مادرم همراه با مادربزرگم همیشه دست به کار می شدند و هر روز نان تازه می پختند. نان های تنوری آن موقع ها مزه ای خاص داشت. بانو «کریمی» که اکنون 75 ساله است، ادامه می دهد: همیشه بر سر سفره افطاری ما پنیر، کره و روغن زرد بود و در کنار آن ها غذاهای مختلفی مانند آش رشته و مستووه هم جا می گرفت. وی می افزاید: به خاطر دارم آن موقع ها قبل از بانگ اذان، مادرم حیاط خاکی خانه را جارو می زد و فرش قدیمی را پهن می کرد و به ما می گفت سفره افطاری را روی آن پهن کنیم، جای مادربزرگم که با ما زندگی می کرد همیشه آن بالا بود و سماور نفتی مجلسی هم کنار او قرار می گرفت و صدای غلغل اش به خوبی شنیده می شد. این بانو ادامه می دهد: ماه رمضان های کنونی با ماه رمضان های زمان قدیم خیلی فرق دارد به طوری که هم اینک کدبانوهای خانه چند دقیقه مانده به اذان با زدن دکمه چای ساز یا کتری برقی در کمتر از یکی، دو دقیقه چایی را دم می کنند و با غذای حاضری که درست کرده یا از بیرون خریده اند افطار می کنند و دیگر افطاری ها صفای قدیم را ندارد.
بانویی دیگر هم بیان می کند: آن موقع پدرم معتمد محل بود و چند شب در ماه مبارک رمضان به مردم افطاری می داد، علاوه بر آن هر شب در افطار و سحر همراه با افراد فامیل بودیم و همه بستگان نزدیک بیشتر شب ها در خانه ما جمع می شدند و هر یک غذایی درست می کردند و با خود می آوردند.
وی که تمایلی به ذکر نام خود ندارد، خاطرنشان می کند: وقت سحر که می شد، در خانه ما باز بود و بستگانی که نزدیک خانه ما زندگی می کردند، به آن جا می آمدند تا همه دور هم سحری بخوریم و خواندن دعای عهد در خنکای وقت سحر آن هم در ایوان خانه زیر نور مهتاب حال خوبی داشت.
این شهروند ادامه می دهد: پس از خواندن نماز صبح بیشتر اهل خانه بیدار بودند و فقط کوچک ترها می خوابیدند، در خانه ما نیز تا شب باز می ماند و در این بین همسایه ها و افراد فامیل رفت و آمد می کردند تا به مادرم برای دادن چندین شب افطاری به نیازمندان کمک کنند. مجمعه های مسی بزرگ، پر از برنج می شدند و زن ها کنار هم آن ها را دانه به دانه پاک می کردند، حبوبات نیز به همین ترتیب تمیز می شد و چند نفری هم نظافت خانه را انجام می دادند تا شب که می شود و مهمانان از راه می رسند همه چیز مرتب باشد، آن موقع دیگ های بزرگ مسی روی اجاق های خانگی یکی پس از دیگری قرار می گرفت و آشپزهایی که در کار خود مهارت داشتند غذا را به بهترین شکل تهیه می کردند و همه از برکات این سفره بهره مند می شدند. شهروندی دیگر به حال و هوای سحر اشاره و اضافه می کند: در زمان خیلی قدیم افرادی در بجنورد بودند که به آن ها «شب خوان» می گفتند و از آن جایی که در زمان قدیم هنوز ساعت در همه خانه ها وجود نداشت و مردم وقت اذان را به خوبی نمی دانستند، شب خوان ها قبل از رسیدن سحر بر طبل هایی که در دست داشتند، می کوبیدند و با خواندن اشعاری مردم خفته را بیدار می کردند تا در دل سیاه شب بیدار شوند و با خوردن سحری خود را برای روزه داری در یک روز دیگر آماده کنند.
«قربانی» می گوید: شب خوان ها کوچه به کوچه می رفتند و مردم را بیدار می کردند و گاهی نیز در خانه ای را می زدند تا اهالی آن را بیدار کنند و زمانی که چراغ خانه روشن میشد، مطمئن می شدند که اهل خانه بیدار شده اند و به راه خود ادامه می دادند. وی به اشتیاق بچه های کوچک برای روزه گرفتن هم اشاره و اضافه می کند: بچه ها وقتی بزرگ ترها را می دیدند که روزه می گیرند و دم افطار همه دور هم می نشینند، برای شان بسیار لذت بخش بود و به همین دلیل با این که سن کمی داشتند اصرار می کردند آن ها را نیز برای خوردن سحری بیدار کنند تا بتوانند روزه بگیرند و برخی پدر و مادرها به فرزندان کوچک خود می گفتند که روزه «کله گنجشکی» بگیرند و جایزه ای هم برای آن ها در نظر می گرفتند تا به انجام این کار تشویق شوند. یکی دیگر از شهروندان، ماه رمضان را فرصتی برای خودسازی می داند و می گوید: در ماه مبارک رمضان روح انسان تازه می شود و این فرصت را می یابد که از همه گناهان خود توبه کند، به همین دلیل بهتر است این تازه شدن را از خود و خانه اش آغاز کند به طوری که در زمان قدیم قبل از ماه مبارک رمضان، مردم خانه های خود را نیز تمیز می کردند و گرد و غبار آن ها را می زدودند.
به گفته «عزیزی» در ماه مبارک رمضان دورهمی ها و شب نشینی ها پایان نمی گرفت و شب چره پس از افطار شروع می شد که با خوردن شربت های مختلف خانگی، آجیل و میوه همراه بود و گاهی وقت ها همگی تا سحر بیدار بودند و پس از خوردن سحری و خواندن دعاهای سحر به خانه خود می رفتند. به گفته وی، بازار دستگیری از مستمندان و اطعام آن ها در ماه رمضان داغ بود و هر فردی به نوبه خود تلاش می کرد سهمی در این مهمانی بزرگ خدا داشته باشد.