علوی
روزی، روزگاری مورد اعتماد همه اهل محل یا آبادی خود بودند. هر کس می خواست فرزندی به دنیا بیاورد، سریع سراغ یکی از آن ها می رفت، فرقی نمی کرد هوا گرم باشد یا سرد، همه جا پوشیده از برف یا هوای داغ تابستان باشد. قابله ها با آن که برخی از آن ها پیر بودند اما می رفتند تا نور امید را به دیدگان اهل خانه ای بیاورند.
با این که بیشتر آن ها بی سواد بودند و خواندن و نوشتن بلد نبودند اما به خوبی حال یک زائو را درک می کردند و با دیدن چهره او می دانستند که زایمان سختی در پیش دارد یا نه.
آن روزها از دکتر، بیمارستان و درمانگاه چندان خبری نبود و به خصوص آن هایی که در روستاها و آبادی های دوردست زندگی می کردند از بسیاری از امکانات بی بهره بودند و قابله ها در روستاها کمک بزرگی برای زنان باردار محسوب می شدند.
یک بانوی کهن سال که خودش فرزندانش را به کمک قابله به دنیا آورده است، می گوید: در زمان ما از دکتر و ماما خبری نبود و حتی مرکز بهداشت هم وجود نداشت، بعد از این که 3 فرزندم را به دنیا آوردم زایشگاه بجنورد دایر شد، به همین دلیل از تجربه قابله ها برای به دنیا آوردن فرزندانم استفاده کردم، هر چند زنان قدیمی همیشه عادت داشتند همه کارها را خودشان به تنهایی انجام دهند و در این کار نیز مهارت داشتند اما باز هم مادرم و بقیه اطرافیان اصرار داشتند قابله ای کاربلد در کنارم حضور داشته باشد.
بانو «مقیمی» ادامه می دهد: هنگامی که نزدیک بود بچه به دنیا بیاید، یکی از اهالی خانه به دنبال قابله می رفت و در هر موقع از شبانه روز قابله می آمد، هنگامی که زن زائو به زمان وضع حمل اش نزدیک می شد از سوی نزدیکانش یک زن را که دم دست ترین بود صدا می زدند تا نزد قابله بیاید و کارهایی را که او می خواهد انجام دهد. وی می افزاید: قابله با معاینه بیمار و دیدن چهره اش می فهمید که زایمان به زودی انجام می شود یا نه، سپس کار خود را آغاز می کرد و از همان بانویی که در کنار زائو بود می خواست کمک اش کند.
البته همیشه مراحل زایمان به خوبی پیش نمی رفت و گاهی دردسرهای خودش را داشت و ممکن بود در برخی موارد مادر، نوزاد یا هر دو از بین بروند اما با هر سختی که بود بانوان در زمان قدیم به همین شکل زایمان می کردند.
به گفته وی، پس از به دنیا آمدن بچه که همیشه او را از پا آویزان می کردند چند ضربه به پشت اش می زدند تا صدای گریه نوزاد که نشانه سلامتی اش بود، بلند شود، سپس قابله ناف بچه را می برید، او را می شست و پیراهنی از آن چه اطرافیان به عنوان سیسمونی برایش تدارک دیده بودند، تنش می کرد، دورش قنداق می پیچید و فارغ از این که نوزاد دختر باشد یا پسر، روسری به سرش می بست تا سر و گوش هایش سرما نخورد.
وی بیان می کند: همان قابله، به مادر کمک می کرد تا بلافاصله به نوزاد خود شیر دهد، در این موقع بود که بوی اسپند از اتاق دیگر استشمام می شد و بانگ صلوات اهالی خانه به آسمان می رفت و همه خدا را به خاطر دادن این نعمت بزرگ شکر می کردند.
بانوی کهن سال دیگری از قابله ای معروف در بجنورد یاد می کند و می گوید: 2 فرزندم را این قابله به دنیا آورد و در کارش مهارت خاصی داشت.
«معینی» اضافه می کند: در یکی از شب های سرد زمستان ناگهان احساس کردم به دنیا آمدن فرزندم نزدیک است زیرا در آن دوره از آزمایش و سونوگرافی و آن چه امروزه وجود دارد، خبری نبود و باید خودمان حواس مان به زمان زایمان مان می بود. وی ادامه می دهد: زمانی که برای قابله خبر فرستاده بودند خودش را برساند، خیلی زود بر بالینم حاضر شد و با مهارتی خاص به من در به دنیا آوردن فرزندم کمک کرد.
وی می افزاید: پس از آن که فرزندم به دنیا آمد و همه از این اتفاق میمون خوشحال شدند قابله سفارش کرد اصلاً فردی صورت نوزاد به ویژه لب هایش را نبوسد تا بچه به برفک یا تبخال دچار نشود و پس از آن سفارش های قابله برای دادن غذا یا نوشیدنی های مختلف به زائو شروع می شد که به طور معمول به همه سفارش می کرد به زائو کاچی پخته شده با روغن زرد بدهند تا جان بگیرد، نوشیدن دمنوش هایی مانند گل گاوزبان، چای نبات یا گل بنفشه را نیز توصیه می کرد.
یک بانوی کهنسال که در روستای ارکان زندگی می کرده و تعدادی از فرزندانش را نیز در آن جا به دنیا آورده است، بیان می کند: آن موقع تا آمدن قابله زنان خانه مشغول انجام کاری می شدند و اعتقاد داشتند باید پوست پیاز یا سیر را در آتش بیندازند تا زائو زایمان راحتی داشته باشد یا یکی دیگر یک میخ به دیوار سخت یا چارچوب در می زد تا درد زائو در شکم او میخکوب شود، یکی دعا زیر سر زائو می گذاشت و یکی دیگر اسپند دود می کرد، سپس «امن یجیب» می خواند و دعا می کرد زائو زایمان آسانی داشته باشد و خودش و نوزادش جان سالم به در ببرند.بانو «شرفی» ادامه می دهد: قابله پیر روستا به خانه هر زائویی که می رفت به او دلداری می داد و او را مطمئن می کرد داشتن این دردها برای همه زنان باردار طبیعی است.
وی اضافه می کند: البته با جدیت کار خود را انجام می داد و هر جا که لازم بود با زائو همدردی می کرد و پس از به دنیا آمدن نوزاد نیز زائو را تنها نمی گذاشت و بارها به خانه زائو می رفت یا دورادور جویای احوالش می شد و برای بهتر شدن حال زائو یا نوزاد توصیه هایی می کرد.
شهروندی دیگر هم با بیان این که قابله ها بسیار کمک دست بانوان قدیمی بودند اظهارمی کند: با وجود این به دلیل نبود امکانات و نداشتن آگاهی کافی میزان مرگ و میر در زنان هنگام زایمان بیشتر بود.
بانو «یاخشه گل» هم از اهالی روستای «گرمک» بجنورد است که به گفته خودش از سن 23 سالگی قابله روستای خودشان بوده است و هر جا فردی کمکی می خواست به خانه او می شتافت.
این بانوی 84 ساله تاکنون هیچ دستمزدی در قبال کارهای بزرگی که برای دنیا آمدن نوزادان انجام داده، نگرفته است. وی می گوید: با به دنیا آمدن هر نوزادی روز و ساعت به دنیا آمدن و مشخصات آن ذکر می شد.