مریم ضیغمی- تئاتری ها او را خوب می شناسند و می دانند وقتی پا در صحنه نمایش می گذارد با آن صدای گیرا و پخته، فن بیان و تبحرش در بازی، چه نقش های متفاوتی را خلق می کند. «ناهید مسلمی» با وجود سه دهه هنرآفرینی در صحنه نمایش با بازی در سریال پربیننده «شهرزاد» به شهرت رسید. او که در سال های جوانی به خواست پدرش در رشته زبان انگلیسی تحصیل کرد، 5 سال به عنوان کارمند مشغول به کار بود اما علاقه اش به بازیگری سبب شد پا به دنیایی بگذارد که به آن عشق می ورزد. او که جسته و گریخته در قاب تصویر ظاهر می شود، سالی با 2، 3 تئاتر روی صحنه می رود و همچنان یکی از بازیگران خوب شبکه رادیویی نمایش است. به بهانه بازی مسلمی در سریال نوروزی «زوج یا فرد» با این بانوی توانا گپی خودمانی درباره مسائل مختلف زدیم.
امسال نوروز با سریال پربیننده «زوج یا فرد» روی آنتن بودید. نقش شهربانو، مادر یک نماینده مجلس را به چه دلایلی پذیرفتید؟
نقش برایم چالش داشت و جذاب بود. با یک نقش معمولی مادری که چای می ریزد فاصله داشت. شهربانو نقش برجسته مادری بود که حق دخالت در کار فرزندانش را داشت.
تحلیل شما از شخصیت این فرد چه بود؟
شهربانو نماینده مردم بود و به کمال پسرش سفارش آن ها را می کرد تا به فکر حل مشکلات شان باشد. در سراسر قصه با وجود این که در ظاهر بد اخلاق بود اما به فکر خانه و خانواده بود.
این همه سال خاک صحنه خوردید و بعد از خیلی تلاش یکی از ماندگار ترین کارهای تان بازی در نقش «بتول خانم» سریال خانگی «شهرزاد» است؛ این موضوع را قبول دارید؟
گویا در سریال «شهرزاد» مردم خیلی نقش من را دوست داشتند. معمولاً در پروژه های طولانی بازیگر بیشتر دیده می شود هر چند حضور من در سریال طولانی نبود اما به دل مردم نشست. در ایران و از مخاطبان ایرانی خارج از کشور بازخوردهای خوبی گرفتم به خصوص از بچهها، چون در نگهداری بچه در سریال امانتداری کرده بودم بچه ها خیلی دوستم داشتند و برایم جالب بود، فکر نمی کردم بچه ها من را در این سریال دوست داشته باشند.
چه شد که پای تان به بازی روی صحنه باز شد؟
من 5 سال کارمند هلال احمر بودم و در بخش اسرا و مفقودان کار ترجمه انجام می دادم و نامه هایی را که صلیب سرخ از اسرا می آورد ترجمه می کردم و با خانواده اسرا و مفقودان در ارتباط بودم. آن جا خاطرات تلخ و شیرینی داشتم. همزمان با کار در هلال احمر به کلاس های تئاتر می رفتم. بعد از 5 سال کار در هلال احمر احساس کردم اهل کار اداری نیستم که روتین هر روز صبح بیدار شوم و به اداره بروم و ظهر به خانه برگردم. کلاس های تئاتر خیلی کمک ام کرد تا مسیرم را پیدا کنم و دیدم در کار هنری موفق تر هستم، این کلاس ها من را به مسیر واقعی ام هدایت کرد. بعد از این که یک تئاتر را با «بهزاد فراهانی» کار کردم دیدم چه عشقی به این کار دارم. از سال 67 تاکنون در خدمت شما هستم و سالی 2، 3 تئاتر دارم، هر چند خیلی مشقت بار بود. دخترم شیدا هم مثل من عاشق این حرفه است.
برایم این سوال پیش آمد که چرا با وجود خواندن نامه ها و خاطرات تلخ و شیرین اسرا آن ها را در قالب کتاب، فیلم نامه یا فیلم نیاوردید؟
باور کنید آن قدر سوژه های جذاب در مدت خدمتم در هلال احمر وجود دارد که اندازه ندارد. متاسفانه خودم زیاد اهل قلم نیستم اما دوست نویسنده ام «سیما رفیعی» که با هم در هلال احمر کار می کردیم خاطرات را در قالب کتاب «گل قند» منتشر کرد.
وقتی کار در هلال احمر را رها کردید امنیت شغلی برای تان اهمیت نداشت و عشق به بازیگری برای تان اولویت داشت؟
بله. من خیلی در زندگی اهل ریسک هستم. خیلی ها من را ندامت کردند که هلال احمر را رها نکن چون کارمند که باشی بازنشستگی و امنیت شغلی داری ولی هرگز از این که حرف دلم را گوش کردم و وارد این کار شدم پشیمان نیستم.
در صحبت های تان به دخترتان «شیدا خلیق» اشاره کردید که وارد این حرفه شده و در سریال «زوج یا فرد» با شما همبازی بود. با وجود سختی های بازیگری مانع ورودش به این حرفه نشدید؟
من به هیچ وجه مخالفت نکردم. شیدا از سه سالگی همراه من و با این که خیلی کوچک بود وقتی از تمرین بر می گشتیم همه دیالوگ های سخت بازیگران را حفظ و بازی می کرد. به مرور زمان تجربه های زیادی در ذهنش ضبط و علاقه مند شد. درست است من در این حرفه سختی کشیدم اما همین که شیدا از 6 سالگی هدف خود را پیدا کرد و درسش را خواند برایم خیلی مهم بود.
در مصاحبه های پیشین به من گفته بودید چون والدین تان از علاقه شما به بازیگری مطلع بودند با ورودتان مخالف نکردند اما می خواهم بدانم که چرا در رشته زبان انگلیسی تحصیل کردید؟
چون پدرم خیلی به زبان اهمیت می داد. او آدم روشن فکری بود، وقتی به کلاس های بازیگری رفتم مخالفت نکرد و من توانستم راهم را پیدا کنم.
زبان هم به کارتان آمد؟
بله همیشه و در هر مرحله ای از زندگی زبان به درد آدم می خورد. در کارم در رادیو در بعضی از نقش ها به دردم می خورد.
کارنامه خودتان را تا امروز چگونه میبینید؟
خودم نباید بگویم ولی خوشبختانه سال 1394 در جشنواره تئاتر فجر برایم بزرگداشت گرفتند و این که در میانسالی این کار را برایم انجام دادند، خیلی جالب بود. من از خودم راضی هستم خدا را شکر جایگاه خودم را در تئاتر پیدا کردم و برایم راضی کننده است و از لحاظ کار هنری اشباع شدم اما همیشه وسوسه کارهای جدید را دارم و کار هنری به گونه ای است که تا آخر عمر نمی توان آن را کنار گذاشت.
آیا پس از سال ها بازی وقتی جلوی دوربین یا روی صحنه می روید دلواپسی سال های اولیه را دارید؟
البته که دارم. اگر بی خیال روی صحنه بروی نمی توانی تمرکز کنی. ممکن است دیالوگ ها را جا به جا بگویی. من چه تئاتر بازی کنم و چه جلوی دوربین بروم این استرس تا آخر عمر با من است چون لازمه کار ماست.
دوست دارید چه اتفاق خوشحال کننده ای برای تان بیفتد؟
خوشبختی شیدا و جوانانی مثل شیدا. امیدوارم هدف خود را در زندگی پیدا کنند.
برای آمادگی در نقش های مختلف چه کاری انجام می دهید؟
جوانان برای موفقیت در این حرفه باید حتماً مطالعه کنند و کلاس های آموزشی را بگذرانند. موفقیت به مرور اتفاق می افتد و من این تجربه ها را پشت سر گذاشتم.
به جوانانی که دوست دارند بازیگر شوند و از این راه به پول و شهرت دست پیدا کنند چه توصیه ای می کنید؟
یک شبه نمی توان ره صد ساله را رفت. من 34 سال است که کار تئاتر انجام می دهم و اکنون کم کم دارم دیده می شوم. کار تصویر به خصوص کار تئاتر خیلی مشقت دارد و صبر و شکیبایی بسیار زیادی می خواهد، شاید جوانی با یک نقش مشهور شده باشد اما به نظر من ماندنی نیست بلکه هنرمندی ماندگار می شود که در این حرفه سختی کشیده باشد.