علوی
در روزگاران قدیم، انگار زمان نیز کش می آمد و وقت نمی گذشت، زمستان ها با آن شب های طولانی اش و تابستان ها هم با روزهای گرم و داغ خود خیال تمام شدن نداشت. قدیمی ها چه در تابستان و چه در زمستان از صبح خروس خوان بیدار بودند و تا غروب خورشید یک دنیا کار می کردند و با این که وقت گذرانی های آن ها مانند الان نبود اما وقت کم می آوردند و فقط زمانی که خورشید رخت بر می بست، برای دور هم نشستن فرصت داشتند. آن روزها از رادیو و تلویزیون خبری نبود که بتوانند با فشردن یک دکمه از برنامه های مختلف آن استفاده کنند و از همه اقصی نقاط جهان باخبر شوند. همه در اتاق های قدیمی تو در تو با طاقچه هایی که گاهی نقش و نگاری نیز روی آن ها نقش بسته بود، دور هم می نشستند و اگر زمستان بود، بساط کرسی هم به راه بود و با هم حرف می زدند، زنان قلاب بافی می کردند و مردان هم به فکر این بودند که کار خود را چگونه رونق ببخشند. سال ها طول کشید تا پای رادیو به خانه های قدیمی باز شد و یکی از اجزای جدا نشدنی آن ها به شمار رفت. در آن روزها صدای رادیو از خانه برخی افراد از جمله کدخدا شنیده می شد.
وسیله ای جادویی
یکی از شهروندان کهن سال بجنوردی با بیان این که در زمان قدیم مردم سختی های زیادی را متحمل می شدند، می افزاید: آن موقع ها مردم به سختی کار می کردند و از تفریح هم خبری نبود چون وسیله ای نداشتند و اگر هم وسیلهای بود تعداد آن بسیار اندک و امکان مسافرت یا تفریح بسیار کم بود. بانو «قمی» ادامه می دهد: آن موقع ها تفریح های مردم بسیار ساده بود و بیشتر وقت ها روزهای تعطیل مانند جمعه با هم قرار می گذاشتند تا به گندم زارهای اطراف بجنورد که آن موقع در دل شهر بود بروند و دور هم ناهار بخورند. زمانی که کار اهالی خانه تمام می شد، ساعت ها به کندی می گذشت زیرا مردم هیچ گونه سرگرمی نداشتند تا این که کم کم شنیدیم وسیله ای به نام «رادیو» به بازار آمده است که ابتدا مردم می گفتند از درون آن صدا و موزیک پخش می شود. وی می افزاید: حدود 12 یا 13 ساله بودم که از بزرگ ترهایم شنیدم رادیو به بجنورد نیز آمده است. ابتدا پدرم برای خریدن آن مقاومت می کرد زیرا آن را بد می دانست و تصور می کرد که برنامه هایش گمراه کننده است اما به تدریج که مردم رادیو خریدند، او نیز برای خریدن آن رغبت پیدا کرد و از آن پس بیشتر وقت ها از خانه ما صدای رادیو به گوش می رسید و پدرم همیشه اخبار آن را گوش می کرد.
یکی از شهروندان قدیمی بجنورد هم در این باره بیان می کند: آن زمان پدرم شاهنامه می خواند، نهج البلاغه در دست می گرفت و از بیانات گوهربار حضرت علی(ع) اهل خانه را بهره مند می کرد. «صادقی» ادامه می دهد: بعدها که پدرم یک سفر کاری به تهران داشت، آن جا دیده بود که در بیشتر مغازه ها وسیله ای به نام «رادیو» گذاشته اند و با پرس و جو از آن ها متوجه شده بود که رادیو در تهران حدود سال 1319، آورده شده بود. قبل از آن نیز گویا نخستین رادیوها با نیروی نفت سفید کار می کرد که انرژی تولید شده، سبب می شد دارندگان این وسیله ساعت ها شنونده خبر و موسیقی رادیو تهران باشند.
این شهروند کهن سال اظهارمی کند: آن موقع ها هنوز بجنورد برق کشی نشده بود و رادیوهایی که با قوه(باتری) کار می کردند طرفداران زیادی داشتند و با خرید یکی از آن ها در روستاهای دور افتاده نیز میشد از اخبار روز مطلع شد. وی خاطرنشان می کند: سال ها بعد زمانی که تابستان می شد و در حیاط خانه یا پشت بام رختخواب پهن می کردیم، به آسمان بی کران خیره می شدیم و زیر نور ماه به برنامه های مختلف رادیویی گوش می کردیم.
یکی از بانوان کهن سال هم بیان می کند: آن روزها که تازه رادیو به بازار آمده بود، همسرم یکی از آن ها را خریداری کرد تا خودش و بچه ها با شنیدن برنامه های رادیو سرگرم شوند. وی ادامه می دهد: در نخستین روزی که در رادیو قوه(باتری) گذاشت و آن را روشن کرد، گوینده رادیو برنامه ای اجرا می کرد، پس از گذشت یک ساعت همسرم خسته شد و آن را خاموش کرد که ناگهان گفتم چرا رادیو را خاموش کردی الان گوینده آن ناراحت می شود. همسرم خندید و گفت آن ها که ما را نمی بینند و حرف های ما را نمی شنوند، فقط ما می توانیم حرف های آن ها را از طریق رادیو بشنویم.
به گفته یک شهروند قدیمی دیگر، رادیو برای مردم جذابیت های زیادی داشت و حتی برخی بچه ها یا افراد مسن از شنیدن برنامه های مختلف رادیو می ترسیدند و تصور می کردند همه چیز در همان مکانی که آن ها هستند، در حال رخ دادن است.
وی می افزاید: این وسیله توانست به خوبی اوقات فراغت مردمی را که در زمان قدیم از کمترین امکانات هم بهره مند نبودند، پر کند و اوقات خوشی را برای آن ها رقم بزند و از آن موقع تاکنون بیشتر مردم به ویژه کهن سالان بیشتر اوقات خود را با این وسیله پر می کنند و در واقع رادیو جزئی جدایی ناپذیر برای افراد کهن سال به شمار می رود و به شنیدن صدایش به ویژه هنگام خواب عادت کرده اند.یک پژوهشگر فرهنگ عامه هم درباره تاریخچه رادیو اظهارمی کند: برخی رادیوها در زمان قدیم با نفت کار می کردند و با داشتن چند لیتر نفت، می شد موسیقی بی نظیر استاد صبا و صدای گرم و دلنشین استاد بنان را شنید.
«احسان حصاری مقدم» ادامه می دهد: وقوع حوادث سیاسی آن دوران، مانع آن نشد که خریداران رادیو، برای اطلاع یافتن از اوضاع جهان که برنامه های فارسی رادیوهای خارجی، در رقابتی نفس گیر خبر رسانی می کردند، سراغ شهربانی ها، برای گرفتن مجوز داشتن رادیو نروند!
به گفته وی، حضور رادیو در بجنورد هم خالی از حاشیه و مخالفت بعضی از بزرگان نبود به گونه ای که برخی پدران متعصب که تعابیری خشمگینانه از پخش موسیقی و تصنیف در زیر سقف خانه خود داشتند، اجازه نمی دادند در خانه از رادیو استفاده شود. وی بیان می کند: برخی افراد تا سال ها بر سر آشتی با این وسیله کوچک اما جادویی از نگاه آن ها، در حال مجادله با خود بودند چرا که به گوش خود، تغییرات شگرف برنامه های رادیویی در ماه های رمضان و محرم و روزهای سوگواری مسلمانان را می شنیدند.
وی با بیان این که رادیو در اولین سال های ورودش به بجنورد، وسیله ای گران قیمت محسوب می شد و تهیه آن برای همه میسر نبود، خاطرنشان می کند: به مرور زمان خانواده ها به سمت خرید این وسیله روی آوردند. وی با ذکر روایتی اظهارمی کند: در شبی زمستانی که اعضای خانواده ای دور کرسی و در زیر نور کم جان چراغ های لمپا و فانوس در حال گوش دادن به صدای گوینده بودند، پسرکی به زبان ترکی از پدرش می پرسد: «آقِی، بو کیشِه نَمِه گَلمیَه بزینَن شام یسن!» یعنی «پدر، چرا این آقا نمی آید با ما شام بخورد!»