خاطرات استقبال از امام(ره) در 12 بهمن 57
تعداد بازدید : 303
بوی گل سوسن و یاسمن آید...
«هوا دلپذیر شد، گل از خاک بردمید، پرستو به بازگشــت زد نغمـه امید، به جوش آمده است خون درون رگ گیاه، بهار خجسته فال، خرامان رسـد ز راه ...»، «بوی گل سوسن و یاسمن آید، عطر بهاران کنون از سفر آید...»، «مثل غنچه بود آن روز، غنچه ای که روییده، در هوای بهمن ماه، بر درخت خشکیده...»؛ چه زیبا و خاطره انگیز است این سرودهای انقلابی و ماندگار و چه لذت بخش است تکرار و مرور سرودهایی که ما را با خود به بهمن 57 می برد و یادآور شکوه پیروزی انقلاب اسلامی است.
فردا آغاز جشن های چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی است؛ انقلاب شکوهمندی که استوار ایستاده و وارد دهه پنجم حیات بابرکت خود می شود. خاطرات آن روزهای بهمن 57 را شاید از پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگ های مان شنیده باشیم اما توصیف آن لحظات ناب توسط کسانی که از این خطه برای استقبال تاریخی از امام به تهران رفتند صفا و لذت خاص خود را دارد. با ما با گرمای خاطرات 12 بهمن 57 از زبان چند نفر از هم استانی هایی که عاشقانه در تهران به استقبال امام رفته بودند همراه شوید.
روزی بزرگ در خاطره تاریخی مردم ایران ثبت شده است؛ روزی باشکوه و عزیز که هرگز از یاد نخواهد رفت، روزی که حادثه ای عظیم را در بطن خود داشت، حادثه ای که خروشی از ملت شهید پرور و مسلمان را به سوی خود فراخواند. همشهری ها و هم روستایی های مان در خراسان شمالی همانند همه کشور سهمی از این خروش داشتند و خاطرات شان شیرین تر از عسل و تک تک کلمات شان برگی از تاریخ پرافتخار یک ملت است؛ خاطراتی خواندنی از ورود رهبر کبیر انقلاب به ایران اسلامی. آن ها در سال 57 قطره ای شدند تا خیل عظیم استقبال کنندگان از امام خمینی را تشکیل دهند، هر کدام شان یک کتاب هستند؛ کتابی از خاطرات 12 بهمن 57 .
انتظار شیرین در سرمای منفی 20 درجه
«شب را در سرمای منفی 20 درجه در بهشت زهرا به شوق دیدار امام گذراندیم. آن شب تا صبح با دوستانم می دویدیم تا گرم شویم، هوا سرد بود اما دل های مان آتشی در خود داشت، تا زمان ورود امام لحظه ای قلب مان آرام نگرفت، انگار می خواست از سینه بیرون بیاید.» این ها بخشی از خاطرات دکتر «علی محقر» یکی از بجنوردی هایی است که به گفته خودش 12 بهمن سال 57 جزو انتظامات دور جایگاه امام بود. وی چنین روایت می کند: آن روزها جوانی 21 ساله و دانشجوی دانشگاه شریف کنونی بودم. دانشجویان مسلمان آن زمان در منطقه غرب تهران از روز ششم و هفتم بهمن که موضوع آمدن حضرت امام مطرح شده بود در مسجد «حضرت ابوالفضل(ع)» خیابان «ستارخان» کنونی فعال بودند و چندین جلسه با کمیته های مراسم استقبال از امام برگزار کردند. شب هشتم که قرار بود صبح آن روز امام به ایران بازگردد ما به بهشت زهرا رفتیم.
وی با بیان این که آن شب بسیار سرد بود، ادامه می دهد: دمای زیر صفر تاب را از دانشجویان حاضر در بهشت زهرا گرفته بود. آن زمان بهشت زهرا تنها دو اتاق کوچک داشت و ساعاتی از شب را به چندین مسجد رفتیم تا گرم شویم. ساعت 4 صبح در بهشت زهرا می دویدیم و آتش روشن می کردیم تا شب سرد را به صبح برسانیم، بالاخره صبح فرا رسید و دکتر «بهشتی» برای سخنرانی آمد و اعلام کرد امام آن روز نمی آید.
وی اضافه می کند: از بهشت زهرا به دانشگاه بازگشتیم و شب دوازده بهمن دوباره برنامه شب سرد و روشن کردن آتش و تلاش برای گرم کردن تکرار شد تا سرانجام صبح موعود فرا رسید. فوج فوج جمعیت برای استقبال آمده بودند؛ جمعیتی وصف نشدنی و عظیم. در همان زمان جایگاه های انتظامات مشخص شد و من انتظامات قطعه 17 شهریور شدم؛ همان قطعه ای که امام در آن جا قرار بود سخنرانی کند.
تک تک کلماتش مانند شمعی است که خاطرات را روشن می کند. خودم را در میان جمعیت مشتاق می بینم، غرق در خاطراتش هستم و او همچنان خاطرات 12 بهمن 57 را دنبال می کند. او یادآوری می کند: هواپیمای فرانسوی حامل امام از روی بهشت زهرا عبور کرد و همزمان موجی از شادی ایجاد شد. فریادهای شادی به هوا برخاست و نمی شد مردم را کنترل کرد و فقط به مردم التماس می کردم که جایگاه سخنرانی امام را به هم نریزند.
وی می افزاید: پس از عبور هواپیما از بهشت زهرا تقریباً 2 ساعت طول کشید تا امام به جایگاه رسید. حجت الاسلام «ناطق نوری»، استاد «مطهری» و... همراه امام در جایگاه بودند و مردم را به آرامش دعوت می کردند تا رهبر کبیر انقلاب بتواند سخنرانی خود را آغاز کند.
مرحوم «کاظم شهریاری» در تهران بودند، این بخشی از صحبت های دکتر «علی محقر» است. مجری طرح های سامان دهی دانشگاه ها به بخشی از سخنان امام و اهمیت آن اشاره و اعلام می کند: امام آن روز گفت «من دولت تعیین می کنم، من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می کنم».وی می گوید: آن زمان از اقصی نقاط کشور برای استقبال از امام به بهشت زهرا آمده بودند و شاید بیش از 2 میلیون نفر در بهشت زهرا و مسیرهای منتهی به این مکان حضور داشتند. این امر منجر به ایجاد ترافیکی سنگین شده بود به نحوی که پس از پایان سخنرانی امام ما بیش از 5 ساعت در راه بودیم تا به دانشگاه رسیدیم.
نذری برای ورود امام
«غلامرضا نوروزی» یکی از شهروندان بجنوردی است که خاطراتی از آن روز برای گفتن دارد؛ خاطراتی که همچون پل، زمان حاضر را به گذشته پیوند می زند. این شهروند روایتش را با این جمله آغاز می کند، «شنیدن کی بود مانند دیدن» و ادامه می دهد: به راستی 12 بهمن 57 روز حماسی و پر شور بود؛ آن قدر شورانگیز که نمی توان با قلم آن را وصف کرد. آن روز در مسیر ورود امام؛ بنیان گذار کبیر انقلاب اسلامی، مردم با گل و شیرینی از همه پذیرایی می کردند. مادران و خانواده های شهدا با داشتن عکس شهدا در دست، در راه بودند.او می گوید: در مراسم استقبال، سرودهای انقلابی و حماسی خوانده می شد. هنگام خواندن سرود «برخیزید ای شهیدان راه خدا» جمعیت یکپارچه اشک می ریختند؛ اشک شوق و گرامی داشت یاد و خاطره شهدایی که با قطره قطره خون شان نهال انقلاب را آبیاری کردند.در مسیرهای ورودی به بهشت زهرا مردم به ویژه بانوان اسپند دود می کردند و گلاب بر سر دیگران می پاشیدند. حادثه ای بزرگ در حال وقوع و اثرات آن در مردم مشهود بود؛ حادثه ای شیرین که شور و حال وصف نشدنی به مردم می داد. این ها بخشی از خاطرات «نوروزی» است.وی روزهای پر شور انقلاب را خاطراتی شیرین می داند؛ روزهایی که لحظات به یاد ماندنی دارد. این شهروند اضافه می کند: 12 بهمن 57 از ماندگار ترین و حساس ترین روزهای انقلاب است زیرا با ورود حضرت امام خمینی به ایران اسلامی، پیروزی انقلاب سرعت بیشتری گرفت.او اضافه می کند: زمان ورود امام که مشخص شد، روز قبل از آن با اتوبوس راهی تهران شدم و خودم را به فرودگاه رساندم. کیلومترها مانده بود به بهشت زهرا جمعیت با پلاکارد ایستاده بودند و پیر و جوان و حتی کودکان شعار می دادند.
وی ادامه می دهد: فکر کنم روز پنج شنبه و ساعت از 9 گذشته بود که ورود حضرت امام به ایران اسلامی اعلام شد. مسیر رسیدن به بهشت زهرا طولانی بود اما اثری از خستگی در چهره ها نبود، نفهمیدم چگونه به بهشت زهرا رسیدم. در مسیر زنی را دیدم که گفت نذر کرده است اگر امام به سلامت واردکشور شود سه شب شام دهد. با خیلی ها هم صحبت شدم، همه به عشق امام آمده بودند.این شهروند بجنوردی یادآوری می کند: شعارهای زیادی آن روز داده می شد اما «دیو چو بیرون رود فرشته درآید»، «خمینی خمینی به خاک گلگون کفنان خوش آمدی» و «خمینی خمینی قلب ما باند فرودگاه توست» بیشتر از بقیه نظرم را جلب کرد و در خاطرم ماند.او اضافه می کند: سخنان ارزشمند امام یادم است اما این سخن را که «من دولت تعیین میکنم! من تو دهن این دولت میزنم!» همیشه در خاطر دارم. مرحوم «مرتضوی» آن زمان پس از این سخن امام، فریاد «ا... اکبر» را طنین انداز کرد و مردم آن را تکرار کردند و بانگ «ا... اکبر» در بهشت زهرا طنین انداز شد.
فرشی از گل
«سیاوش وحدت» از دیگر شهروندان بجنوردی، 12 بهمن سال 57 جوانی 18 ساله بود که به شوق دیدار امام، ده ها کیلومتر را پیاده رفت و به نزدیکی های بهشت زهرا رسید. وی با بیان این که سال 57 به تازگی از دبیرستان خوارزمی تهران دیپلم گرفته بودم، می افزاید: از مهر سال 57 تا بعد از 22 بهمن همان سال مدارس تعطیل بودند. روزی که زمان ورود امام به کشور اعلام شد بسیار خوشحال شدم. صبح روز 12 بهمن سال 57 با دوستانم جمع شدیم تا به فرودگاه برویم اما تمام مسیرهای منتهی به آن جا بسته بود و خیل عظیم جمعیت در خیابان ها دیده می شد.وی با بیان این که به سختی از میان جمعیت عبور کردیم و تنها بخشی از مسیر را با ماشین و بقیه راه را تا میدان «رسالت» پیاده رفتیم، ادامه می دهد: از آن جا خودم را به میدان انقلاب رساندم و در این میدان بودم که امام وارد فرودگاه شد. همان جا منتظر ماندم تا بتوانم ایشان را از نزدیک ببینم.به محض رویت ماشین حامل امام، خیابان ها تبدیل به فرشی از گل شد، ماشین به آرامی حرکت می کرد و در بین موج جمعیت تنها مسیری باریک برای عبور خودروی امام باز شده بود. آرام همراه با جمعیت خودروی امام را دنبال کردم و تنها لحظه ای کوتاه توانستم چهره ایشان را ببینم. او می گوید: در میدان انقلاب ساختمان ناتمامی و مملو از جمعیت بود. تصویری که در ذهنم از این ساختمان حک شده است، آن روز توسط عکاسان به عکسی ماندگار در تاریخ این روز تبدیل شد.
«وحدت» اضافه می کند: شور و هیجان زیادی داشتم، جوان بودم و از شوق دیدار امام بیش از 20 کیلومتر پیاده رفتم تا به نزدیکی بهشت زهرا رسیدم. آن روزها برگ زرینی در تاریخ انقلاب است؛ برگی که من نیز در آن حضور داشتم و به آن افتخار می کنم.