علوی
یادش به خیر آن روزهایی که سرما مغز استخوان را می سوزاند و دوست داشتی پاهایت را در بخاری فرو ببری و داغی آتش را حس کنی. آن روزها خبری از پکیج و بخاری های گازی و شومینه نبود. شومینه ها همان اجاق های کوچکی بودند که در برخی خانه ها در اتاق نشیمن و درست بالای اتاق، جایی که مخصوص نشستن و برخاستن بزرگ ترها بود، قرار داشتند. گودالی نه چندان عمیق حفر می کردند و خاکستر و آن چه را که می توانست گرمابخش خانه باشد روشن می کردند و در کنار آن می نشستند تا از هُرم آن جانی تازه بگیرند. برخی نیز این چاله های کوچک را در مکانی که کرسی های شان را می گذاشتند حفر می کردند تا زیر کرسی به مدد گرمای حاصل از سوختن زغال همیشه گرم بماند. راستی آن روزها نشستن زیر کرسی به دور از دغدغه فردا چه لذتی داشت. کمتر فردی آن روزها استرس روزهای آینده و ترس از فردای خود را داشت. بانوان فارغ از دغدغه های بیرون و بی خیال آن چه که در کوچه و خیابان های شهر می گذرد، امکانات را به گونه ای فراهم می کردند که همه اعضای خانواده در آرامش باشند و ساعت های زیادی از کنار هم بودن لذت ببرند. آن ها در زمستان علاوه بر انجام امور خانه، بیشتر از همیشه گرمابخش بودند و باید شش دانگ حواس شان به درزها و آتش کم جان بخاری های نفتی و زغالی آن موقع ها بود تا مبادا بچه ها سرما بخورند و سینه پهلو کنند.
خاطرات روزهایی که مردم برای گرفتن نفت در صف می ایستادند و نفتی هایی که با گاری های زهوار در رفته شان کوچه به کوچه می رفتند، هنوز از ذهن مردم پاک نشده است. آن ها خوب به یاد دارند که نفتی ها در برف های سنگین آن موقع با این که تا زانو پای شان در برف فرو می رفت و چرخ های از هم وارفته گاری شان در میان برف گیر می کرد اما به همه جا سر می زدند و با صدای بلند مردم را از آمدن شان خبردار می کردند تا هر کس در خانه نفت نداشت، بشتابد و از نفتی، نفت بخرد. برخی چند پیت نفت می خریدند و برخی دیگر بشکه های فلزی را که در خانه داشتند، پر می کردند تا مبادا وقت و بی وقت یا شبی در زمستان سرد بدون نفت بمانند.
«اصغرزاده» از آن ریش سفیدانی است که گرم و سرد روزگار را چشیده، او خاطرات زیادی از آن روزها دارد اما باید تلاش کند یک به یک آن ها را از کنج خلوت خانه ذهنش بیرون بکشد. وی بیان می کند: روزگاری بود که اتاق های قدیمی با سقف های بلندشان را فقط به مدد یک بخاری زغالی گرم می کردیم. پدرم زغال را از بیرون تهیه و آن را با ترفندی خاص روشن می کرد. زغال ها را در چاله ای کوچک می ریختیم و همه بچه ها دور آن جمع می شدیم تا خودمان را گرم کنیم.
اگرچه گرمایش کم بود اما دیگر به آن برف و سرماهای سخت عادت کرده بودیم. وی ادامه می دهد: زمانی که نفت به بجنورد آمد و مردم یکی پس از دیگری ساخت بخاری های حلبی را به حلب سازان سفارش می دادند، سر از پا نمی شناختند.
دیگر از سیاهی زغال و دیر روشن شدنش خلاص شده بودند. وی به چند نفت فروش در بجنورد اشاره می کند و می گوید: آن زمان چندین مغازه نفت فروشی زیر نظر شرکت پخش فراورده های نفتی فعالیت می کردند. یکی از آن ها در خیابان فردوسی کنونی سر کوچه «کاریز» بود و دیگری هم در خیابان طالقانی شرقی واقع شده بود و مردم برای خرید نفت به آن جا مراجعه می کردند.
وی می گوید: علاوه بر آن ها برخی نفت فروش ها سیار بودند و به محله ها و کوچه های مختلف می رفتند و پیت یا چلیک های نفت را به فروش می رساندند. بعدها گاری های چوبی جای شان را به تانکر دادند و نفتی ها با تانکر برای مان نفت می آوردند. بعد از مدتی خودمان تانکر خریدیم و با پمپ برقی از داخل آن نفت می کشیدیم. وی بیان می کند: هر فردی با توجه به نیاز و وسعش نفت خریداری می کرد و آن هایی که چندین حلب می خریدند و نمی توانستند آن را به منزل شان ببرند ما با گاری برای شان می بردیم. وی اظهارمی کند: به راستی که خانه های قدیمی بوی نفت می داد و زندگی در آن ها در جریان بود.
شهروند کهن سال دیگری هم با اشاره به زمستان های سرد بجنورد بیان می کند: گرم کردن خانه ها در زمان قدیم کار بسیار سختی بود زیرا خانه های آن موقع بیشتر از جنس کاهگل با تیرهای چوبی، دیوارهای ضخیم و سقف های بلند بود، هر چند این ویژگی ها باعث می شد دیوارها مانند عایق عمل کنند اما باز هم به دلیل وجود درز در و پنجره سرما به داخل خانه ها نفوذ می کرد. «عباسی» ادامه می دهد: از این رو بسیاری از بانوان برای گرم نگه داشتن خانه ها از پرده های ضخیم جلودری استفاده می کردند تا با هر بار باز و بسته شدن در اتاق، گرمای داخل خانه به بیرون نرود و سرما به درون نفوذ نکند.
وی اظهارمی کند: زمان قدیم مانند امروز نبود که مردم امکانات گرمایشی زیادی داشته باشند و آن ها ناچار بودند با همان امکانات روزگار بگذرانند. وی که خاطرات اندکی از دوران کودکی و نوجوانی خود دارد، بیان می کند: آن موقع ها زمانی که بخاری زغالی یا چاله های کوچک درون خانه را روشن می کردیم وسیله ای به نام آتش گیر هم در کنار آن ها وجود داشت تا بتوانیم تکه های سوخته زغال را کنار بزنیم و جای آن زغال تازه بریزیم اما امروزه وقتی کلمه «آتش گیر» را گاهی در خاطراتم برای نوه هایم بیان می کنم، با این واژه غریبه هستند و نمی دانند چیست. وی خاطرنشان می کند: پس از آمدن بخاری های نفتی به بازار، مردم از آسایش بیشتری بهره مند شدند زیرا نفت نسبت به زغال راحت تر تهیه می شد و علاوه بر آن همه جا را سیاه و کثیف نمی کرد، بسیاری از مردم آن زمان نفت را نعمت بزرگی می دانستند و هر چند برای تهیه آن نیز به زحمت می افتادند اما زحمت آن به مراتب از زحمت تهیه زغال کمتر بود. به گفته وی، در چنین شرایطی هر گاه افراد دور هم می نشستند از این صحبت می کردند که با چه مرارت ها و رنج هایی بخاری زغالی خانه های شان را روشن می کردند اما با آمدن نفت چقدر راحت شده اند. این شهروند 65 ساله ادامه می دهد: بیشتر قدیمی ها اکنون نیستند که ببینند چقدر وسایل و امکانات رفاهی وجود دارد و دیگر لازم نیست مردم زحمت زیادی به خود بدهند.
یکی دیگر از شهروندان هم با بیان سختی های آن روزگار اظهارمی کند: آن موقع ها پدرم در کنار خرید نان، به خرید نفت نیز می رفت و در این کار برادرم نیز او را همراهی می کرد زیرا چلیک های نفت سنگین بود و وسیله نقلیه چندانی در بجنورد وجود نداشت. نفت این بخاریها باید قبل از فصل سرما تهیه و در مخازنی که برای این کار تدارک دیده شده بود، ذخیره میشد و اهالی خانه نیز باید چند بار در روز، مخزن بخاری را از نفت پر میکردند.
«دبیری» ادامه می دهد: در کنار بخاری نفتی باز هم کرسی جایگاه خاص خودش را داشت. کرسی میز چهارپایه ای بود که گاهی مستطیل شکل ساخته میشد و روی آن را با لحافی بزرگ میپوشاندند و یک سینی مسی بزرگ برای قرار دادن خوراکیها روی آن می گذاشتند و حتی گاهی روی آن غذا هم می خوردند. وی بیان می کند: پس از بخاری های نفتی با برق کشی در بجنورد کم کم استفاده از بخاری های برقی رواج یافت اما این بخاری ها گرمای چندانی نداشتند و فقط برای مواقعی از آن ها استفاده می شد که هوا خیلی سرد یا نفت تمام شده بود اما هر چه بود در آن روزها با وجود سرمای گزنده، گرمای زندگی بین مردم زیاد بود.