چقدر زود روزگار روی دیگرش را به آدم نشان می دهد. می گوید طمع شیرازه زندگی اش را از هم پاشانده و تنها و بی یاور پشت میله های سرد جا خوش کرده است. گفت و گوی خبرنگار ما را با این مرد زندانی می خوانید.
چند وقت است و به چه جرمی زندانی شده ای؟
نزدیک به 8سال است که به جرم قاچاق مواد صنعتی پشت میله های زندان به سر می برم. در واقع زندگی ام را قاچاق کردم و چیزی از آن برایم باقی نماند و یقینا این آخر و عاقبت طمع کاران است.
مدت حبس ات چقدر است؟ سابقه کیفری هم داشتی؟
بله، سابقه کیفری داشتم. زمانی که در بند باز بودم دوباره قاچاق کردم و علاوه بر 15سال اول 15 سال دیگر هم به مدت حبس ام اضافه شد.
کابینت ساز و از کارم راضی بودم. به جرم قاچاق کریستال به زندان افتادم و بعد از گذشت 7سال از دوران محکومیت ام به بند باز منتقل شدم تا بقیه حبس ام را در آن جا سپری کنم.
بعد از آمدن به بند باز با کمک مسئولان زندان یک کارگاه کابینت سازی راه انداختم تا روزها در آن جا کار کنم و شب ها به زندان برگردم.
مدتی در کارگاه مشغول کار شدم و از این طریق خرج خانواده ام را می دادم و با هر زحمتی بود اموراتم می گذشت. چون شب ها باید به زندان بر می گشتم صبح دیر به سر کار می رسیدم به همین دلیل یک نفر را به عنوان شاگرد استخدام کردم تا در نبود من کارها را انجام دهد.
(زندانی مدعی شد)روزی مادر شاگردم در نبود پسرش به مغازه ام آمد و مقداری پول در ازای دستمزد پسرش از من طلب کرد. من که به شاگرد مغازه ام بدهکار بودم مقداری پول بابت دستمزد به مادرش دادم. مدتی گذشت تا این که شاگرد مغازه ام پی به ماجرا برد و سر این قضیه با من دعوا کرد. هر چقدر به او توضیح دادم که پول پرداختی به مادرش بابت دستمزدش بود اما قبول نمی کرد و مدام به من و مادرش تهمت می زد و می گفت من نظر سوئی به مادرش دارم.
این کشمکش ها بین ما مدتی ادامه پیدا کرد و او به شدت از این بابت از من کینه به دل گرفت و به هر طریقی می خواست از من انتقام بگیرد. یک روز که مغازه را باز کردم ناگهان ماموران رسیدند و بعد از کمی جست و جو داخل مغازه مقداری مواد صنعتی از نوع کریستال از کشوی میز پیدا کردند.
بعد از این ماجرا متوجه شدم که این پاپوش کار شاگرد مغازه ام بوده است. از طرفی سابقه دار بودم و همه مدارک علیه من بود و برای بار دوم پای من به ماجرای قاچاق مواد باز شد و محکومیت جدید 15 ساله به مدت حبس ام اضافه شد.
خانواده ات با این قضیه چگونه برخورد کردند؟
بعد از دستگیری شیرازه زندگی ام از هم پاشید. همسرم زمانی که بار اول دستگیر شدم مدتی خانه را به حالت قهر ترک کرد اما با پافشاری من و البته پا درمیانی بزرگان اقوام سر زندگی اش برگشت. از طرفی دو فرزندم مسئولیت خانه را به دوش گرفتند و قول دادند تا آخر پشت من بایستند.
اما زمان دستگیری دوباره ام قضیه فرق کرد و همسرم با دو فرزندم کلا از من دست کشیدند و من را ترک کردند.
زمانی که برای بار دوم دستگیر شدم شاگردم نزد همسرم رفت و به دروغ ماجرای رابطه خیالی من با مادرش را برای او تعریف کرد.
همسرم بعد از شنیدن این ماجرا موضوع را باور کرد و به خاطر همین به من گفت که دیگر تحمل ماجرای خیانتم را ندارد و به همراه دو پسر بزرگم من را ترک کردند و حاضر نشدند به زندگی با من ادامه دهند.
البته در همه ماجراها و مشکلاتی که برای مان به وجود آمد مقصر اصلی خودم بودم.
طمع کردم و چوبش را هم خوردم اما در این میان ضربه بزرگی را هم به خانواده ام وارد کردم.
اگر به نصیحت های همسرم قبل از وارد شدن به کار خلاف گوش می کردم و غرورم را زیر پا می گذاشتم و حرف های او را جدی می گرفتم این گونه خواری و ذلت را در زندگی به تاراج رفته ام تجربه نمی کردم.