تفاهم
خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید
و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید
رشته ای جنس همان رشته که بر گردن توست
چه سروقت مرا هم به سر وعده کشید
به کف و ماسه که نایاب ترین مرجان ها
تپش تب زده نبض مرا می فهمید
آسمان روشنی اش را همه بر چشم تو داد
مثل خورشید که خود را به دل من بخشید
ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم
هیچ کس مثل تو و من به تفاهم نرسید
خواستی شعر بخوانم دهنم شیرین شد
ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشید
من که حتی پی پژواک خودم می گردم
آخرین زمزمه ام را همه شهر شنید
محمد علی بهمنی
قرار
بیهوده میدوند
خیابانها؛
بی او
دلم به هیچ قراری
نمیرسد!
مژگان عباسلو
ماه
گفتی ببین
امشب ماه کامل است
و من دیدم
تو کامل تر بودی
ماه تر
عباس معروفی
ماهی کوچک
چه کرده ای ماهی کوچک
که این طور به امواج زده است خودش را
مردی که شنا نمی داند
رضا کاظمی